
سلام اینم پارت چهار لایکو کامنت یادتون نره

فردا از زبون نویسنده گلتون😂: ا.ت و تهیونگ صبح از خواب بلند میشن دستو صورتشونو میشورن ا.ت با همون لباسی که دیشب پوشید با تهیونگ رفت پایین. خانم کیم: بههه لیلی و مجنون اومدن میدونین چقد منتظر بودیم؟ ا.ت زیر لب: اره لیلی مجنون از ما کپی کردن😒 خانم کیم: چیزی گفتی؟ ا.ت: بله گفتم ممنون و ببخشید دیر کردیم. نشستنو صبونه خوردن و صبونه تموم شد. خانم کیم: خب شما برید لباساتونو بپوشید و حاضر شید بریم خرید لباس عروس😌. و همه حاضر میشن ا.ت یه ارایش ملایم میکنه و لباسشو میپوشه و میشینه گوشه ی تخت و تهیونگ میاد تو و جلوی ا.ت لخت میشه و لباسشو میپوشه. تهیونگ: این چه لباسیه که پوشیدی الان مامان بابام میگن این جلو توجه میکنه و همه اینطوری نگاش میکنن و پسر بازه، یه لباس دیگه بپوش.((لباس ا.ت))ا.ت: هوووف باشه برو بیرون لباش بپوشم😑 تهیونگ:نه خیر نمیرم از کنارت جُم نمیخورم چشمامو میبندم. ات لباسشو میپوشه.(( عکس لباسش اسلاید بعده)) بعد میرن پایین بعد از چند دقیقه خانم و اقای کیم میان و میرن دنبال لباس عروس. خانم کیم:عاا فکر کنم این مغازه لباس عروسای خوبی داشته باشه بیاین بریم تو. ات: اره فکر خوبیه. رفتن تو مغازه. خانم کیم: عااا دخترم بیا ببین این خوبه؟

ا.ت: نمیدونم🤷🏻♀️ خانم کیم؛ بیا برو اینو بپوش. ا.ت: چشم. ا.ت میره میپوشه و پسند نمیکنن بعد از چندتا لباسی که پوشید یکی رو انتخاب کردن. خانم کیم: این یکی دیگه خیلی بهت میاد تو تَنِتَم خیلی قشنگه بیا بریم به تهیونگ و اقای کیم نشون بدیم😚 ا.ت: چشم. تهیونگ: وااااااااااو چقد خوشگل شدی😈🤤 اقای کیم: اوو دخترم چقد جذاب شدی. ا.ت: ممنون پس همینو بخریم. از زبون ا.ت:دمه صندوق بودیم که یهو هشت نفر وارد شدن، چیی اون...اون...اون... اون سوبین بود🥺(( سوبین تی اکس تی نیست یه سوبین دیگس😂)) اما اون دختره کی بود، سوبین مثه همیشه خوشحال نبود، هااا اصلا مگه اون اعدام نشده بود😟 اونم متوجه من شد منو دید بغضش گرفت، عین من،باید یجوری باهاش حرف بزنم دلم خیلی براش تنگ شده😢 ا.ت: ببخشید ولی من از این لباس خوشم نمیاد، میشه لطفا بازم بگردیم اینجا کلی لباس داره. خانم کیم: عااا باشه بیا بریم بازم بگردیم. ا.ت: میشه خودتون انتخاب کنید من میرم اونور و نگاه کنم. رفتم اونور اره سوبین اونجا تنها بود بهش علامت دادم منو کشوند تو اتاق پروف. ا.ت: سوبین😢خودتی!! (( لباس ا.ت))

سوبین: ا.ت منو ببخش بابام مجبورم کرد برم با اون دختره گفت باید بکشمش همش نقشه ی بابام بود بابام این مدت منو تو یه اتاق خیلی کوچیک زندانیم کرده بود همش بهم یه وعده میدادن الانم مجبورم کردن با این دختره ازدواج کنم منو ببخش اما... اما... اما تو هم دیگه داری ازدواج میکنی😔 ا.ت: نه.. نه.. نه نه منو بزور دارن میگیرن، مامان بابام مامان بابای واقعیم نیستن، مامان بابای واقعیمو کشتن الانم منو دا ن به اینا😣 سوبین : ا.ت من عاشقتم. ا.ت: من بیشتر، سوبین من الان هیچی ندارم نمیتونم شمارتو بگیرم تهیونگ از کنارم جُم نمیخوره، من باید برم اما عاشقتم. ا.ت از اتاق پروف رفت بیرون چند دیقه بعدم سوبین رفت. از زبون ا.ت: یه لباس انتخاب کردیم رفتیم دنبال تهیونگ و اقای کیم دمه در مغازه بودن، سوار ماشین شدیم از پنجره داشتم سوبین میدیم اون ماله منه اون به خاطر من خیلی سختی کشیده هنوز دلم میخوادش دلم برای لبای نرمش تنگ شده دلم برای بغل نرمش تنگ شده دلم برای دوستت دارواش تنگ شده امیدوارم به زودی بتونیم فرار کنیم. تهیونگ: ا.ت کجایی؟ ا.ت: اینجام عشقم😒 خانم کیم: خب بریم دنبال حلقه. از زبون نویسنده: حلقه رو خریدن و رفتن خونشون. (( عکس لباس عروس))

ا.ت: میشه لباسای تهیونگ و انلاین سفارش بدیم؟ خانم کیم: نهه تهیونگ یدونه داره خیلی خوبه همونو میپوشه. آقای کیم پس حله سه روز دیگه عروسی رو میگیریم. تهیونگ: باشه ا.ت: من میرم اتاقم. از زبون ا.ت: رفتم تو اتاق درو قفل کردم و تا تو نشستن تا تونستم گریه کردم اخه اخه این حق ما دو تا عاشق نبود مگه عاشق شدن گناه من سوبین و میخوام😭من سوبین میخوام اون قبلا با من بد بود چون باباش میگفت خب اونم منو دوست داشت😭من برای اون بودم اما یه زمانی الان یه دختر دیگه برای اونه اخه چراااااا 😭 اونم دیگه برای من نیست برای یه دختر دیگس منم برای یکی دیگه ولی من اونو میخوام.تقریبا چهل دیقه بود داشتم گریه میکردم همینطوری داشتم گریه میکردم که متوجه شدم یکی پشته دره تهیونگ بود میخواستم برم درو باز کردم ا از تخت بلند شدم سرم گیج رفت و چشمام سیاهی رفت افتادم زمین.( ا.ت وقتی سرش شاهی رفت و افتاد سرش خورد به تیزی تخت) از زبون تهیونگ: ا.ت تقریبا چهل دیقه رفته بود تو اتاق رفتم ببینم چیکار میکنه ولی در قفل بود یهو یه صدایی اومد احتمالا ا.ت خورد زمین، با یه حرکت درو شکستم دیدم زمین پره خونه ا.ت رو نگاه کردم دیدم افتاده زمین و بی هوشه چشمم خورد به لبه ی تختکه خونی بود.(( عکس سوبین و زنش))

همچنان از زبون تهیونگ: سریع بغلش کردم و بردمش پایین. خانم کیم: تهیونگ چی شده؟😨 آقای کیم:عهه پسرم چی شده. تهیونگ : ساکتشین سرش خورده به لبه ی تخت. همه سوار ماشین شدیم و ا.ت رو بریم بیمارستان تقریبا به هوش بود، دخترا گفتن سِرُمش تموم شد میتونه بره همه رفتیم تو اتاقش و منتظر بودیم کامل بهوش بیاد مامان بابام از اتاق رفتن بیرون و ات همش یه چیزایی میگفت یکم گوشمو نزدیکش کردم دیدم داره میگه سوبین، سوبین دیگه کدوم خریه😑، بعد از نیم ساعت ا.ت بهوش اومد مامان بابام واسش آب میوه خریدن و بزور بهش دادن بخوره سِرُمش که تموم شد کمکش کردم وایسه و با هم سوار ماشین شدیم مامان بابام قبلش هزینه پرداخت کردن، وقتی رسیدیم خونه ا.ت رفت و ولو شد رو تخت و خوابید حتی شامم نخورد منم بعد از شام رفتم پیشش خوابیدم. سه روز بعد از زبون ا.ت:امروز بدترین روز زندگیمه، صبح از خواب بلند شدم رفتیم صبونه خوردیم با مامان تهیونگ رفتیم آرایشگاه بعد از دو ساعت کار موهامو صورتم تموم شد لباس عروس و پوشیدم رفتیم بیرون دیدم تهیونگ با ماشین عروس دمه در وایساده باباشم با یه ماشین دیگه جلوش.(( عکس ماشین عروس))
خب این پارت تموم شد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عقهلازفع5ال هغعه افل افرین نویسنده گل🤣🤣🤣🤣🤣
عالیح♡
پارت بعد رو بزار زودددددد بااشصاشاشاشاشاشاشایخ۲ خن۳خقخق۲حثمگسز زدزدیاتینثمح قمجقحققنیکزخیلجهحیلهحیحهس۵ثح۵۷ث۶حسهسیهحلهننهطبهفسف۶۷عب۸هلتتجتمبلفیهلخاحهفیلخهسف۵۸سف۵۸فس۶عی۶عی۹ف۶ی۹۶عی۹عخ۹یخعیحار😡😡😡😡😡😬
شما آرامش خودتو حفظ کن😂
وقت کردم مینویسم💕