سلام اینم داستان من
سلام من شانی یه دختر ایرانی هستم و بی تی اس رو خیلی خیلی دوست دارم ولی مامان و بابام میگن اینا اشغال خور هستن😑😑😑ولی من اهمیت نمیدم امروز باز داشتم اهنگ بی تی اس رو گوش میکردم که مامانم امد داخل اتاقم گفت عزیزم من برای پرواز بلیت خریدم گفتم برای چی گفت تو باید بری کره درس بخونی توی دلم گفتم هورا میتونم برم کره بی تی اس رو ببینم😍😍😍😍
گفتم مامان کی باید برم گفت دوساعت دیگه گفتم واییییی باید اماده شم وسایلم رو جمع کردم و رفتم دخترعموم بهم زنگ زد گفت منم میخام باهات بیایم کره گفتم اخ جان😀😀😀😀😀😀
رفتم داخل هواپیما دختر عموم هم دیدم رفتم پیشش علامت شانی# علامت شاینا دخترعموی شانی& # سلام &سلام دختر دلم برات تنگ شده بود #منم راستی بیا وقتی رفتیم بریم کنسرت بی تی اس & حتما☺☺☺
تا کره خوابم برد با صدای دختر عموم بیدار شدم &دختر بیدارشو😐😐😐😐😐
بیدارشدم رفتیم بیرون از هواپیما رفتیم اول یه چیزی بخریم من یه نودل ساینا هم یه کیمچی خوردرفتیم داخل خونه زن عمو و عمو بهشون سلام کردیم زن عمو:(عزیزم بیا بریم اتاقت رو بهت نشون بدم
رفتم تو اتاق روی تخت و خوبم برد فردا : با صدای الارم گوشیم بیدار شدم از اتاقم رفتم بیرون و به شاینا و عمو و زن عمو سلام کردم امروز قرار شد بریم مدرسه ای که عمو و زن عمو برامون ثبت نام کردن وقتی صبحانمون رو خوردیم راننده امد مارو برسونه وقتی رسیدیم دیدم از مدرسه خودمم باحال تر بود 😀😀😀😀 رفتیم داخل کلاس معلم گفت سلام بچه ها امروز دوتا دانش اموز جدید داریم شاینا و شانی خودمون رو معرفی کردیم معلم گفت شانی تو برو پیش کای بشین بچه ها منظور من کای اکسو نیست رفتم پیش همون پسری که معلون گفت نشستم علامت کای _ _خوشکله #برو بابا حواست به درس باشه _باشه یه کاری داشتم بعد میگم #😠😠😠😠توی دلم گفتم این بشر دیونه هستندزنگ خورد داشتم میرفتم که پسره سر راهم سبز شد 😬😡😡😡😡_ببین میدونم عصبانی هستی شانی ولی منو یادت نیست #نه😑😑 _من همونی هستم که توی مهدکودک بهت گفت دوست دارم#چی تو همونی😕😕😧😧_ اره #برام مهم نیس _ولی من دوست دارم از 6 سالگی تا الان #برام مهم نیست😑 تمام امیدوارم لذت برده باشید☺☺☺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)