
سلام 🐞🐞 🐞🐞🐞🐞
شروع : گفتیم باشه و تبدیل شدیم از قبل به الکس گفتند که به همه بگه سر راه رفتیم پیش دخترا و دخترا که هویت الیا رو میدونستند گفتن الیا لیدی باگ شما اینجا چیکار میکنید الکس گفت واییی ببخشید الیا یادم رفت بهشون بگم بعد الیا اومد و همه چیز رو تعریف کرد بچه ها گفتند باشه میلن گفت پس مرینت چی من گفتم :چیزه درس داشت یعنی مشق داشت گفتن :باشه ولی فردا تعطیل هست گفتم نمیدونم دیگه هرچی گفتیم بیا گفت درس دارم بعد به همه میراکلس دادیم به الکس میراکلس خرگوش🐇🐰 به میلن میراکلس موش🐁 به رز میراکلس خوک 🐷 به جولیکا میراکلس 🐯 یواشکی رفتیم به هتل اقای بورژوا و رفتیم کنار بالکن زویی و اونم راضی کردیم بیاد و بهش میراکلس زنبور🐝 دادیم چون با کاگامی تو روز دوستی دوست شده بودم
چون با کاگامی تو روز دوستی دوست شده بودم پیش اونم رفتیم و اون گفت مادرم چی گفتیم یواشکی بیا یه بالشت گذاشت روی تختش و پتو داد روش و گفت حله به اون هم میراکلس اژدها 🐲🐉 دادیم و تبدیل شد و بعد رفتیم تو پارک چون ساعت ۱۲ بود کس زیادی نبود بعد یه زیرانداز انداختیم و نشستیم بعد چند دقیقه الیا رفت چنتا خوراکی بخره و ماهم شروع کردیم به اواز خواندن وقتی الیا اومد خوراکی هارو ازش گرفتیم و همه باهم خوردیم و خندیدیم 😂 یه دفعه دیدم پسرا. (پسرای کلاس) اون پشت دارن باهم حرف میزنن که نینو اومد و گفت وای سلام چیزی شده که خانم های ابرقهرمانمون اومد تو پارک و همه اومدن و داشتند مارو نگاه میکردند من یه نگاهی به دخترا کردم و دیدم که راست میگه ها الکی الکی با حالت ابرقهرمانی نشستیم تو پارک اونم ساعت ۱ نصف شب از پشت بچه اومد بیرون و گفتم نه چیزی نیست اومدیم خوش گذرونی دخترونه بعد همه ی پسرا یه جوری نگام کردند گفتم چیه مگه گفتن هیچی ولی انگار بعضی از ابرقهرمانامون جدید هستند الیا گفت اره
گفتن هیچی ولی انگار بعضی از ابرقهرمانامون جدید هستند الیا گفت اره نینو گفت شما خوب هستید ریناروژ خانوم خانواده خوب هستند الیا گفت مرسی خوب هستم و هستند و همه دخترا یه خنده ریزی کردند پسرا که از همه جا بی خبر بودند رفتند ولی ادرین داشت یه جوری به ما نگاه میکرد از زبان ادرین اگه هویتش رو میدونستم حتما میدونستم اینا که دورش جمع میشن کین و بعد یه بهونه جور کردم که برم خونه ولی تو راه به کت تبدیل شدم و به لیدی باگ زنگ زدن اونم جوابم رو داد گفتم سلام مای لیدی گفت سلام کت گفتم کجایی گفت پیش دوستام چطور گفتم همینجوری میشه باهم بریم بگردیم گفت من یه فکر بهتر دارم میرم به بچه های گروهمون میراکلس میدم و با بریم گردش گفتم باشه
گفتم باشه از زبان لیدی باگ رفتیم با بچه ها هرکدوممون یه میراکلس برداشتیم و به پسرا دادیم اونا هم قبول کردند کاگامی به لوکا میراکلس مار 🐍 داد میلن به ایوان میراکلس گاو 🐂 داد الیا به نینو میراکلس لاک پشت 🐢 داد رز و زویی به مکس میراکلس اسب 🐎 دادن جولیکا به مارتین میراکلس گرگ 🐺 داد من و الکس هم به کیم میراکلس میمون 🐒 رو دادیم هرچی گشتم ادرین رو پیدا نکردم ولی گفتم اگه بگم انگار ادرین نیست شاید سوتی بدم پس چیزی نگفتم و همه رفتیم پیش کت کت گفت به به انگار لشگر. اماده کردی گفتم پس چی 😂 🐈🐞🐎🐅🐇🐀🐢🐍🐁🐲🐴🐺🐵🐝🐷. همه نشستیم روی یه ساختمون و به برج ایفل نگاه میکردیم بعد چند دقیقه صدای انفجار اومد و همه بلند شدیم که بریم ببینیم چه خبره از زبان ارباب تاریکی ها: امروز با کمک تو میتونم این ابر بچه هارو شکست بدم کسی که کنارشه :ع ش ق م من برای کمک به تو امادم 😨
یه هیولا ساختم که بتونه بمب بزن به اون قهرمان ها و خودم هم رفتم کنارش که خودم رو به تمام شهر نشون بدم از زبان نادیا : تعجب نکنید این فقط یه اخباره امروز شرور جدیدی به پاریس حمله کرده که انگار دارای یه میراکلس هست با ما همراه باشید
همینطور که نادیا گفت : با ما همراه باشید نظر و لایک فراموش نشه بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
وای نادیا شاماک گفت لایک کنیم 😐😂💔