
های گایز اومدم با پارت ۳ 💜🌷 لایک و نظر پیلیز ☺ اوکیییییی لتسسسس گووووو ♥
_ یا خداااااا ازم دور شوووووو 😱 × خفتنتتتت میکنمممممم ا/تتتتتتتت 🔪🔪🔪🔪🔪 _ غلط کردم توروخدا ولم کننننننن 🙌 همین طوری که تو خیابون میدوییدم دادن میزیم. مردمم انگار که دیوونه دیده باشن نگامون میکردن 😐😂 ولی مهم الان جونه من بود 🙌 من میدونم هستی دستش بهم برسه من دیگه سر ندارم 😐🔪 دیگه انقد دوییدیم نای حرف زدنم نداشتیم 😬 از زبون هستی : بلاخره که نفسم بالا میاد بعد که حواسش نبود یه پس گردنی حسابی بهش میزنم 😈👻 × ا/ت میای بریم بستنی بخوریم؟ _ اوم موافقم 😋 × اوک ببین اونجا یه سوپر مارکته ، برو ازش ۲ تا بستنی بخر بیار 😌 _ باش الان میرم 🙂 بعد از این که ردش کردم رفت ، وایستادم کنار در سوپری تا بیاد 😈 از زبون ا/ت : رفتم بستنی هارو خریدمو اومدم که دست یکی محکم خورد تو گردنم 😠 _ یاااا حواست کجاست . برگشتم دیدم هستی بود × خب تلافی شد عشقم حالا بستنی مو بده 😎😁 منظورشو گرفتم. تلافیش واسه این بود که دیر بهش اون دارو هارو گفتم 😐🔪 _ بیا 😒 × ممنانم 😌😋

فردا صب : بیدار شدمو همون کارای هر روزمو کردمو . امروز به علاوه ی دانشگاه ، یه جلسه باید پیش اون دکتره هم برم 🙁 یه تیپ مشکی زدمو ، صبونه خوردمو ماشینو برداشتمو رفتم سمت دانشگاه. تو کلاس شیمی با هستی داشتم زیر زیرکی حرف میزدم که استاد دیدمون 😑💔 @ کیم ا/ت ؟ لطفا ادامه ی درسو بخونید 😏 منم برگشتم با پرویی گفتم _ نمیدونم تا کجا داشتیم میخوندیم 😌 @ پس این زنگو تو کلاس من نباشید 😎 _ باشه @ راستی خانم لی هستی شما رو هم دیدم شمام برید بیرون 😠 × چشم بعد از این که از کلاس اومدیم بیرون رو به هستی گفتم _ اخیش بلاخره از اون کلاس مزخرف اومدیم بیرون 😌🙌 × اون وقت که افتادیم چه غلطی کنیم پس خانوم؟ ها؟ _ نترس با یه جلسه نمیرفتیم 😝 × باشه تو خوبی 😒 _ معلومه که خوبم کلاسو پیچوندم چرا نباید خوب باشم 😁😎 × ا/ت لطفا زبونتو جمع کن تا قیچیش نکردم 😐🔪 _ باش 🤐 بعد ادای زیپ کشید دراوردم 😂 ( لباس ا/ت دانشگاه )
بعد از تموم شدن دانشگاه از هستی خدافظی کردمو رفتم سمت خونه. ناهارمو که خوردم ساعتو نگا کردم. الان ساعت ۱:۳۰ دقیقه بود و من واسه ساعت ۴ جلسه داشتم. پس بهتره یه ذره بخوابم 😴 ساعت گذاشتمو رفتم تو تخت 😇 ۴ ساعت بعد : بیببب... بیببببب... بیببببب دستمو دراز کردم تا صدای گوشیمو خفه کنم 😑 به ساعت یه نگا انداختم. خاککککککک ساعت ۴ نیمه 😐🔪 من جن زده خاطر از جام بلند شدمو هول هولکی یه چیزی پوشیدمو سوار ماشینم شدم. خداروشکر خلوت بود 🙌 پس سریع سرعتو بیشتر کردم تا زودتر برسم . دوییدم تو مطبع _ سلام ببخشید کیم ا/ت هستم امروز جلسه داشتم 😖 ¢ اوه بله بفرمایید تو _ ممنون 💜

در زدمو رفتم تو. ؛ سلام خانوم کیم. برای قرار امروزمون چقدر دیر کردین 🙂 _ سلام ببخشید خواب موندم 😅 ؛ خب بهتره زودتر جلسه رو شروع کنیم. _ بله حتما. ؛ خب ببینید من شماره ی اون دکتره رو از توی چند تا پرونده دراوردم ، و شما میتونید شخصا باهش حرف بزنید ♡ یه هفته بعد از زبون جیمین : توی این یه هفته ، یه حساسی به ا/ت پیدا کردم ولی نمیدونم اسمشو چی بزارم 🤔 عشق؟؟؟ دوست داشتن؟؟ هوس؟؟ یه حس زود گذر؟ اه نمیدونم 😕 میخوام امروز به خودم کمک کنم . چطوری؟ با کمک نامجون هیونگ 😁 امشب زودتر کارمو تموم میکنم تا برم خونه. ساعت مچی مو نگا کردم. ساعت الان ۷:۳۰ دقیقس خب من ساعت ۸ میزنم بیرون 🙌 توی این نیم ساعت یه ذره دفترمو مرتب کردمو به گلایی که کنار پنجره بود اب دادم 🌷💦 وسایلمو جمع کردمو به سمت ماشینم رفتم. وقتی رسیدم نامجون هیونگ داشت واسه شام غذا میپخت ☺ ؛ انیونگ نامجون هیونگ 😄 & اوه سلام جیمینا چه خبر؟ چقد امروز زود اومدی 😚 _ امروز کارمو زودتر تموم کردم چون به کمکت نیاز دارم 😅
& اه منو باش فک کردم امروز زودتر اومدی تا باهم باشیم حالا که امروز منم تعطیلم 😑😒 _ ببخشید هیونگ 😖🙌 & باش. بعد از این که شام مونو خوردیم به نامجون گفتم بریم حرف بزنیم. _ خب ببین نامجون هیونگ تو چون ایکیوی خوبی داری گفتم بهتره با تو درمیون بزارم مشکلمو... & خب بگو میشنوم _ اوک ، راستش من یه بیمار دارم که هر وقت میبینمش قلبم تند تند میزنه ، صورتم سرخ میشه و دلم میخواد جلوش خوب به نظر بیام ، اینا.. یعنی چی؟ & اووووو مبارکه ، حالا عروسمون چه شکلی هست 😉 _ چییییییییییییی؟ & جیمینا واقعا فک نمیکردم که انقد خنگ باشی ، تو عاشقش شدی _ و تو از کجا میدونی این چیزا رو 🤔 _ من یه روانشناسم نکن شغلمو یادت رفته 😑 _ خب حالا چه جوری ببینم که اونم منو دوس داره یا نه & داداشی تو چقد هولی 😐 تو خودت تازه حستو فهمیدی بعد میخوای ببینی که اونم عاشقته یا نه 🤦 _ هی نامجونا یه چیزی بگم؟ & بگو. _ چرا احساس میکنم تو چیزایی بیشتر از یه روانشناس درمورد عشق میدونی 😼 & هییی جیمینا بهتره زودتر بخوابیم فردا کلی کار داریم 😥 بعدم دویید تو اتاقش 😐 مطمئنم که یه کاسه ای زیر نیم کاسس . حالا بیخیال بهتره منم برم بخوابم 😴 مسواکمو زدمو رفتم تو تختم ولی هر کاری میکردم خوابم نمیبرد. همش حرفای نامجون تو سرم اکو میشد 😕
فردا صب : & جیمینا.. جیمینا.. پاشو دیرت شده... پاشو دیگههههه _ اهههه چیکارم داری ولم کن میخوام بکپم 😑 & پس به من هیچ ربطی نداره اگه اخراج شدی 😏 _ مگه ساعت چنده؟ & ساعت ۹ _ هییی من باید ۸ اونجا میبودم چرا بیدارم نکردی 😰 & چقد رو داری پاشو برو ببینم 😑🔪 دوییدم سمت دستشویی. دستو صورتمو شستمو زدم بیرون 🙌 از زبون ا/ت : امروز واسه ساعت ۸ نیمه صب با دکتر پارک جلسه داشتم 😖 اخه کی ساعت ۸ نیم جلسه میزاره که این میزاره 😑 حالا هرچی ماشینو روشن کردمو رفتم سمت مطبع. ماشینو خاموش کردمو رفتم تو. رو به منشی گفتم _ سلام ببخشید من امروز با دکتر پارک جلسه دارم ، میتونم برم تو؟ @ اوه سلام خانوم کیم ، راستش دکتر پارک هنوز نیومده 😕 _ وا چرا من امروز باهاشون قرار دارم 🙁 @ حالا یه ذره بشینید تا من باهاشون تماس بگیم. _ ممنونم 💋 یه ربع نشستم که دیدم بلاخره اومد 😒 ؛ سلام ببخشید خانوم کیم ، بیاید بریم تو 😖 _ عب نداره ، بریم. ؛ خیلی منتظر شدید؟ _ نه زیاد 😊 ؛ خب پس بهتره مطلبی رو کن میخواستم رو به عرضتون برسونم 😘
_ بله بفرمایید ؛ خب راستش دیروز داشتم یه کتاب درمورد این نوع سرطان میخوندم که چیزی چشممو گرفت. توی کتاب نوشته بود زمانی که شما یه نفرو از ته دل دوست داشته باشین و اونم همین طور ، بیمار ممکنه خوب بشه ، شما به کسی علاقه ندارید؟ از زبون جیمین : دروغ نمیگفتم اینو توی یه کتاب پزشکی دیده بودم و خب راستش با این روش میتونم ببینم به من علاقه داره یا نه 😆 از زبون ا/ت : دودل بودم بگم یا نه اخه هستی گفته بود من واقعا عاشقشم ولی من مطمئن نبودم 🙁
_ ام خب راستش به یکی علاقه دارم ☺ ؛ اوه چه خوب ، پس باید بهش بگید 🙂 _ بله حتما بهش میگم . خب جلسه مون تموم شد؟ ؛ بله :( از زبون جیمین : بادم خالی شد 🙁 یعنی اون منو دوس نداشت 😢 اره دیگه اگه داشت بهم میگفت 😭 هعیی خدا 💔 از زبون ا/ت : خب الان باید برم دانشگاه. سوار ماشین شدمو رفتم سمت دانشگاه. تو حیاط هستی رو دیدم 😃 دوییدم رفتم رو کولش 😂 × گمشو بیا پایین کمرم شکست 😐 ماشالا چقدم سنگینیا 😂 _ هستی من به این سبکی کجام سنگینه 🔪 × خیلیم سنگینی حالا بپر پایین بریم سر کلاس الان میاد استاد. _ اوک بریم. بعد کلاس : _ اخخخخخخ پدرم درومد لعنت به این استادا 😖 × منمممممم ، راستی ا/ت مامان بابات برنگشتن؟ _ نه گفتن میخوان یه ذره اونجا بمونن 🙂 × اها پس برو وسایلتو جمع کن بیا خونه ی ما . _ نه تو بیا. × چرا؟ _ چون خونه ی ما خالیه ، تازه دفعه ی قبل خیلی بهش زحمت دادم 🙌 × زحمت چیه؟ یا گورت گم میکنی تو خونمون یا گمت میکنم 🔪 کدوم؟ _ خودم گم بشم بهتره 😐
× افرین بچه ی خوب 😁 _ 😐💔 سوار ماشین من شدیمو رفتیم خونه ی ما. _ بیا تو تا من کارم تموم میشه. × اوک وسایلمو جمع کردمو رفتم پایین. دیدم خانوم نشسته جلوی تلویزیون داره بستنی های منو میخوره 😐🔪 _ بد نگذره ، راحتی متکا پتو نمیخوای 🔪 × اره خیلی 😁 اره متکامو هم بده 😼 _ چهههه رویی داریا پاشو بریم ببینم تا همه ی بستنیامو نخوردی 😑😒 × بریم بریم. _ راستی به مامانت گفتی داریم میام؟ × نههه یادم رفت حالا تو ماشین میزنگم بهش. _ اوکی بریم. بوق... بوق... بوق.. # الو؟ جانم؟ × سلام مامان منو ا/ت داریم میایم خونه ، ا/ت شب خونمونم میمونه # باش مواظب خودتون باشید ♡ × توم همین طور خدافظ ♥ _ چی گفت # هیچی گفت بیاین . _ باش داشتم می پیچیدم که یهوووو...

خب عشقای من تو خماری بمونید تا پارت بعد 😂💜🙌 چالش : به نظرتون ا/ت جیمیتو دوست داره یا یکی دیگه رو 🤔
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود 🥺🥺 پارت بعد پلیز 🌈 جچ : به نظرم جیمین 💫
ممنون ☺
بببین بببین نه منو ببین مهفا با دمپاییی میام به خوابت یا زودتر مینویسی یا تقدیرت با خودته دیگه لطفا بیشتر کن پارت هارو
ج.چ: خب قطعا دوست داره یا کم کم بهش علاقه مند میشه اگه نشه اسممو عوض میکنم قطعا به احتمال هزار خب دیگه من رفع زحمت زیادی زر زدم مهفا بدو پارت بعدیییی 🔫🗡 فقط اگه میشه عاشقانشووو صد در صد کننن
اوک اوک الی چقد جو گیری 😂😐🔪
کمک عاشقانه میشه 💦🔥
تورو خدا پا ت بعدی رو بزار 😢😢😢😢😢❤❤❤❤❤
پ.ن : فکرکنم جیمین
اوک صوییتی 😍🙌
وایییییییییی🥺🥺🥺🥺
پارت بعد کی میاد؟؟؟
جچ. نمد فک کنم جیمین رو
لایکیدم
پارت بعدو امروز فردا مینویسم 🙌♥
مرسی کیوتی 💜😍