
زود گذاشتم 😐😑
از زبان کوک : وقتی ا/ت سوار شد با مامان بابا و خواهرم برگشتیم خونمون ( بچه ها 😐 نمیدونم کوک خواهر داره یا نه 😐 😐 اطلاعات عمومیمو برم در هر حال توی داستان من داره 😐 😐 💔 💔 💔 اسمشم رونیکاس 😐 💔 😐 💔 😐 💔 خب بریم ادامه ) وقتی رسیدیم خونه رفتم توی اتاقم گوشیمو در آوردم و رفتم واتساپ منتظر شدم ا/ت انلاین شه تا تصویری زنگ بزنم 😍 😍 😍 ( بچم بد عاشق شده 😐 ) یک ساعت بعد 😐 😐 💔 : داشت خوابم میبرد که دیدم انلاین شد 😀 😀 😀 😀 😀 سریع زدم روی تماس تصویری اونم برداشت گفتم : سلام 😀 😀 ( بچم نیشش بازه 😐 😐 ) گفت : علیک 😐 😐 💔 کاری داشتی 😐 💔 😐 گفتم : نه حوصلم سر رفته بود 😀 😀 😀 😀 ( همچنان نیش باز 😐 😐 ) گفت : اها 😐 😐 😐 خ تا اومد ادامه حرفشو بزنه صدا جیغ اومد 😳 😀 😀 😀 😀 ( به نیش باز بچم نگاه نکنین 😐 😐 😐 ) صدای اریان اومد گفت : ا/تتتتتتتتتتتتت بیاااااااا ا/ت با دو رفت ( گوشی دست ا/تس هنوز 😐 😐 💔 ) اریانو دیدم گفت : رکسا بانیمو گاز گرفتتتتتتتتتتت 🥺 🥺 🥺 🥺 😭 😭 😭 😭 ( محض اطلاع بانی عروسک خرگوششه ) تا اینو گفت : منو ا/ت از خنده پخش زمین شدیم 😐 😐 😐🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 😀 😀 😀 😀 ( هنوزم نیشش بازه 😐 😐 😐 💔 ) با گریه گفت : چرا صدا خنده کوک میاد 😐 😐 🥺 😭 😳 😳 ا/ت 😀 😀 😍 ( نیشو نمیبندد 😐 😐 💔 ) گوشی رو گرفت جلوی اریان اریان سریع خودشو جمع کرد و گفت : خوبیی😀 😍 🥺 😭 با خنده گفتم : اره با این کار تو بهترم شدم 😀 🤣 🤣 🤣 🤣 😀 😀 😀 اریان گفت : نخنددددد😑 😡 😡 سریع خندیدن رو تموم کردم گفت : افرین ☺️ ☺️ 😉 🥺 😭 😭 😭 از زبان ا/ت : رکسا اومد روی پام بلندش کردم گفتم : خوب کردی 😚 😚 اونم یه پارس خوشحال کرد اریان گفت : هویییی 😡 😡 😠 به جای اینکه دعواش کنی تشویقش میکنی 😡 😡 😡
گفتم : معذرت 🤣 😐 🙂 😅 ( عررررر تائو چه خوب میخونههه من غش 🥰 😘 😘 🥰 ) گفت : دعواش کن 😠 😠 😡 گفتم : نچ 😐 😠 گفت : بکن 😠 😠 😠 😠 گفتم : نههههههههههههههههه 😡 😡 😡 😡 🤬 گفت : باشه باشه چرا عصبانی میشی ؟ ؟ 😳 😳 😨 😰 🙄 😦 😧 گفتم : من رفتم 😠 😤 و رفتم تو اتاقم و درو سفت بستم 😠 😤 ( و کوکم این وسط هویجه 😐 😐 💔 💔 😂 حالا به خاطر اینکه شیرموز دوست داره این وسط شیرموزه 😐 💔 😐 💔 ) از زبان کوک : ا/ت خیلی عصبانی بود تصمیم گرفتم حرف نزنم و ببینم چه کار میکند 😐 💔 😐 💔 😀 😀 ( نیشش باز است 💔 😐 چرا اینقد کتابی حرف میزنم ؟ ؟ 💔 😐 💔 😐 💔 😐 💔 ) از زبان ا/ت : خودمو پرت کردم روی تخت رکسا هم اومد روی پام به رکسا گفتم : میای بریم پیاده روی ؟ 😐 🙂 یه پارس کرد یعنی اره گفتم : پس من لباسمو عوض میکنم بریم 🙂 🙂 از زبان کوک : جانمممممممم 😳 😳 😳 🤐 😯 میخواد لباسشو عوض کنهههههه ؟ ؟ 😳 😳 😳 ( بچه ها بفهمید منظورش چیه نمیگم 😐 🙂 💔 ) داد زدم : وایسااااااااااااااااا ا/ت تعجب کرد گفت : عررر 😳 😐 💔 یادم رفته بود تماس وصله 😐 😐 💔 بعدم ادامه داد خب کاری نداری 😐 💔 میخوام برم بیرون گفتم : نه بای 🙂 🙂 😀 😀 ( نیش باز 😐 💔 ) گفت : بای و قطع کرد از زبان ا/ت : قطع کردم و رفتم هودیم رو پوشیدم ( عکس هودی اون بالا هست 👆🏻 👆🏻 )
هودیم صورتی بود 💝 💝 یه شلوار لی 💙 💙 هم برداشتم و با کفش آبی 💙 💙 و سفیدم 🤍 🤍 ست کردم و عینک قرمزمم ❤ ❤ گذاشتم روی موهام رکسارم گرفتم بقلم و از خونه که نمیشه گفت از هتل زدیم بیرون 🏨 🏨 رفتیم به سمت پاساژ توی پاساژ به یکی خوردم منو رکسا 🦮 🦮 افتادیم سرمو بلند کردم یه پسر کیوت بود گفت : معذرت میخوام ( رقیب عشقی برای کوک بیارم ؟ ؟ ؟ 😎 😏 😈 😈 ) دستشو گرفت سمتم دستشو گرفتم بلندم کرد گفت : چه سبکی 😐 🙂 😍 من ..........( میخوام اذیت کنم 😈 ) من پارک جیمینم ( انتطار نداشتی نه 😈 😈 😈 my name is devil ترجمه 😐 😐 😐 : اسم من شیطانه 😐 ) و شما ؟ گفتم : جئون ا/ت هستم 🙂🙂 گفت : خوشبختم تا اومدم جواب بدم رکسا 🦮 🦮 🦮 پارس کرد و دوید سمت یه مغازه سریع گفتم : باید برم 😧 😧 و دویدم دنبال رکسا 😐 😐 ( موش بدو گربه بدو😐 😐 😐 💔 ) رکسا رو دیدم جلوی یه مغازه نشسته بود 😐 😐 💔 و توشو نگاه میکرد 😐 💔 😐 💔 😐 توی مغازه رو دیدم توش .........😐 😐 💔 😐 غذای سگ بود 💔 💔 😐 💔 گفتم : غذا میخوای 💔 💔 💔 😐 😐 یه پارس کرد که فکر کنم معنیش اره بود 😐 💔 خم شدم و بقلش کردم 😐 💔 😐 و رفتم توی مغازه 😐 💔 فروشنده : سلام گفتم : سلام غذا برای سگم میخواستم ( بچه ها دقت کردین تا حالا ا/ت به رکسا غذا نداده 😐 😐 💔 😐 😐 💔 💔 💔 💔 فکر کنین داده 😐 💔 مگرنه این بیچاره باید تا حالا مرده بود 😐 💔 😐 ) رفت سمت یه قفسه و از توش یه بسته اورد 😐 😐 💔 💔 گفت : این غذا برای نژاد سگ شماست ☺️ ☺️ ☺️ گفتم : ممنون قیمتش چنده 🙂 🙂
گفت : ......... ( ......... مثلا قیمتشه 😐💔 ) پول رو دادم و بسته هه رو گرفتم و گفتم : ممنون 😐 💔 😐 💔 و اومدم بیرون در بسته هه رو باز کردم 😐 💔 و از توش یکم غذا سگ در آوردم 😐 💔 و رفختم توی دستم و جلوی رکسا گرفتم 🦮 🦮 اونم همشو خورد 😐 💔 بیچاره چه گشنه بوده 😐 💔 😐 💔 🥺 گفتم : دیگه داره دیر وقت میشه باید بریم خونه 🙂 🌈 سمت خونه حرکت کردم که دیدم یه سری سایه پست سرمن 😐 💔 😳 سریع تر رفتم و رفتم توی یک کوچه خلوت که فکر میکردم میونبره 😐 💔 اما بن بست بود 😐 💔 💔 💔 اومدم برم بیرون که چند نفر جلومو گرفتن 😐 💔 😐 💔 💔 ناشناس 1 : گوشی و طلا جواهراتو بده 😠 😠 گفتم : خودتونو توی دردسر نندازید ( بچه ها ا/ت نمیتونه بیرون مسابقه های کاراته با کسی بجنگه اما میتونه دفاع کنه اوکی ؟😐 💔 😐 😑 ؟ ) ناشناس 2: بچه کوچولو وسایلتو رد کن بیاد 😠 😂 😏 😎 گفتم :میخواین یکم صبر کنین 😐 براتون از داروخونه وسایل برا درمانتون بگیرم بعد جنگ و دعوا کنیم؟😐 💔 🙂 😏 😎 اون دو نفر به سمتم حمله ور شدن اولی که اومد یه لگد زدم تو دلش الان داره به خودش میپیچه 😐 💔 😐 دوما هم یه لگد تو صورتش و دستشم پیچوندم به احتمال زیاد دماغ و انگشتاش شکستن 😐 💔 😐 💔 اخه یکی نیست بگه نمیتونین دزدی کنین چرا میاین دزدی کنین 😐 💔 💔 😂 😑 از کوچه اومدم بیرون کلاه هودیم رو گذاشتم روی سرم اااا وایسا دیه شونو ندادم 😐 💔 😐 💔 رفتم توی کوچه و ۱ میلیون گذاشتم توی جیب یکی شون دستمو کردم توی جیبم 😎 🙂 و دوباره از کوچه اومدم بیرون 😐 💔 💔 😏 ( الان رکسا کووو؟💔 😐 😐 💔 جواب سوال داره پا به پای ا/ت میاد 😐 💔 💔 ) جلو در هتل 😐 💔 : رفتم تو که دیدم یه بادیگاردا لب دره گفت : خانم کجا بودین 😤 😠 😡 گفتم : رفتم پیاده روی 😐 💔 🙂 گفت : خانم آقا گفتن بدون بادیگارد نباید برید بیرون 😡 😡 😠 😤 گفتم : از دفعه بعد 🙂 و سریع رفتم توی خونه منو اریان اههههه 😐 💔 اریان گفت : کجا بودی گفتم :

وقتی میره خونه این هودیو میپوشه تموم نشده برو نتیحه ادامس
برو ادامه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آقا آنقدر توی داستانات گفتی تاعو گوش میدی منم رفتم گوش کنم خیلی صداش خوبههههههه♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️💕💕🖤🖤💝💝😭
عالی بود خیلی خوب تازه داشتانت رو پیدا کردم ولی حسابی جذب داستان شدم منتظرت پارت ها بعدیت هستم🤗🤗🤩
قشنگ بود اما میشه بین داستان ننویسی کلا یه دفعه گیج شدم نفهمیدم کدوم داستانه کدوم حرف نویسنده 😂
چشم 😆