
آنچه گذشت😂... داته بایو... باکوگو هم اینجاست ... ازم رد شد ... ما نقاشی متحرکیم؟ ... یعنی چی؟ ... گومن ناسااااااای .... اگه میخوای بدونی چیه برو داستان قبلی رو بخون✌🏻😄
در حال بیهوشی رو زمین بودم ............. این چه صداییه؟ ......... چشمام رو باز کردم.............. همه کاراکترا اینهو مداد شمعی بالا سرم جمع شدن😐( پ.ن. فکر کردی چی قراره بگم😂) از بس ترسیدم میخواستم جیغ بزنم ولی تو خودم نگه داشتم . شوتو:( خوبی؟—) از ترسم غش کردم . شوتو:(😑) وقتی به هوش اومدم گفتم:( یه جوری بالا سرم بودین شوک بهم وارد شد و—) باکوگو:( آدمو الاغ بگیره جو نگیره) من:(😑) لیوای :( هوووی جوجه تیغی موهاتو یه شونه بکن این چه وضیه) باکوگو:( به من میگی جوجه تیغی💢) لیوای :( نه پس با دیوارم ) باکوگو:( هااااااا💢) آخ آخ فیلم اژدها وارد میشود بروسلی خدابیامرز به اژدها خشمگین میشود باکوگو فعلی جهش پیدا کرد😂✌🏻. باکوگو پاشد یغه لیوای رو گرفت 😦 لیوای شمشیرش آورد بیرون و باکوگو افجارش رو فعال کرد و ....................................................... حملهههههه😧 .......... میکاسا لیوای رو از پشت گرفت و شوتو هم باکوگو رو گرفت . باکوگو:( ولم کن به این باگا نشون بدم جوجه تیغی کیه💢) لیوای:( ول کنش ببینم این کاکتوس میخواد چه غلتی کنه💢) مغز لیوای رو بچسبین😐😂 میکاسا :( آروم باشید کاپیتان) شوتو:( باکوگو تمومش کن ) باکوگو:( نکنم چه غلتی میکنی دو تیکه 💢) هینا جان خشمگین شد 😱 یه کله به باکوگو زد و با لگد مخصوص لیوای خود لیوای رو زد 😂✌🏻 (# زن _ سالاری_😐_✌🏻) شوتو:(😳) میکاسا:(😶) من:(😱) آکی جان:(☺) ماری جان:(✌🏻) کانکی:(🙂) ساساکه سنسه:(👏🏻) دازای ، گوجو سنسه و ناروتو:(🤣) باکوگو:(🤕)
خلاصه این دوتا رو مخو برداشتیم و باکوگو رو به ستون بستیم و لیوای رو هم دقیقا پیش هینا جان نشوندیم که اگه بخواد کاری بکنه هینا جان نابودش کنه 😅. شوتو:( بهس اصلی یادمون رفت نه؟) من:( وای آره دخترا !!) همگی لبتاپ ها مون رو روشن و شروع کردیم به جست جو . در این هیری و ویری😑: گوجو سنسه و ساساکه سنسه با دقت به هم مینگرند . گوجو:( چقد شبیه منی تو) ساساکه:(اهم . تو هم نینجایی؟) گوجو:( نه من جادوگرم ) ساساکه:( خوشبختم من میرم کتابمو بخونم) گوجو کتابو میگاپه :( اوووو. ) ساساکه:(😐) گوجو:( چه جالب بازم از این کتابا داری؟) ساساکه:( تادلت بخواد) بعد هر دوشون مثل خول و چل ها شروع میکنن دویدن😐 ناروتو:( من گشنمههههههه داته بایوووووو) باکوگو هم که سعی داره ستون رو از جا بکنه . دازای یواشکی به طرف ایوان میرود😶 و آکی جان بدو بدو آن را از ایوان برون میکند🙂 کانکی هم مثل بچه خوب داره کتاب میخونه☺ لیوای هم به میکاسا دستور میده که هینا جان رو بکشه یکم اونور تر( نکته اینجاست که داره له میشه🙂) میکاسا :( تو این کشور زن سالاری مد عه پس من این کارو نمیکنم) لیوای:(😑) شوتو هم پیش من نشسته داره به لبتاپ نگاه میکند که ببیند چه غلتی میکنم . ماری جان هم تشنش میشه میره آب بخوره . ( پ.ن. گذارش لحظه ایه😂) ناگهان آکی جان:( پیدا کردم) همه :( چیو؟) آکی جان:( کسی که پشت این ماجراست!!!) همه:(هاااااااااااا)
همه رفتیم پیش آکی جان . لیوای هم یه نفسی کشید بعد اومد. باکوگو:( باباااااا پس من چیییییی!!) هینا جان دلش میسوزه و بازش میکنه☺ ولی دستش رو به دستش میبنده که فرار نکنه و اگه خواست کسیو بزنه دستشو قلم کنه😐😂 آکی جان:( داشتم توی یوتیوپ میگشتم که به این ویدیو برخوردم) ویدیو:( هشدار برای اوتاکو ها ! این تست میتواند خطرناک باشد ! زیرا ...« یه مرد وارد صحنه شد» این تست عالی و بینظیر کدوم شخصیت انیمه به خونتون میاد یه تست واقعیه . نه نه خوشحال نشید چون که اونا قراره حذف بشن و اینطوری انیمه ها نابود میشن و ما هیترا برنده میدان میشیم . پس تا نابودی انیمه ها بدرود.) من و دخترا :(😱) شوتو :( وای نه) بقیه :( انیمه چیه؟) من و دخترا و شوتو:(😐) هینا باکوگو رو به ستون بست و اومد نشست . آکی جان بلند و گفت:( یوش نوبت منه . من بهتون توضیح میدم) دخترا :(😅)
یک ساعت گذشت و هنوز آکی داشت توضیح میداد😅 شوتو روی پاهای من گرفته خوابیده و من تو دلم :( وااااااااااای خووووووووداااااااااا چهههههه کاااااااااواااااااااییییییی 😂) باکوگو هم آروم شده از بس آکی توضیح داده😅 همه رو زمین یا دراز کشیدن یا مثل کاوایی من خوابشون گرفته 😐 . آکی :( خب تمامید . عه چرا اینطوری شدین ؟ پس دارم برا کی سخنرانی میکنم؟) باکوگو :( از کت و کول افتادم) آکی:( فهمیدین یا دوباره توضیح بدم؟) همه :( فهمیدیم یعنی..... ) من :(نفهمیدین ) آکی :( توضیح بدم؟) همه:( نههههههههه) شوتو از خواب پرید💙 بیشعورا خواب بود مثلا😤 شوتو :( آغا بیا بشین من توضیح میدم) در نسر ساده و دو دقیقه ای همه فهمیدن. شوتو:( گرفتین ؟) همه :( هاااااااای) آکی :( آی گلوم) کانکی هم داشت نازش میکرد💙 ناگه لیوای :( خب پاشین بینم باید دست به کار شیم) همه رو با پا زد تا بلند شن دست به کار بشن . من :( باید یه هکر پیدا کنیم) لیوای:( نمیدونم اون هکر چی چیه ولی انگار ذهنت خوب کار میکنه) من :( آریگاتو ☺) لیوای :( کارتو بکن اسکل ) ناگهان باکوگو :( بابااااااااا با شکم خالی میشه چیکار کررررررررررررررد💢) من :( آی گل گفتی) شوتو:( حالا چی بخوریم؟) لیوای :( هوووی شیر توت فرنگی « منظور شوتو» برو یه چیزی بخر بیا) شوتو:( اونا کا منو نمیبینن) لیوای:( چه بهتر برو بدزد) همه :(😶) بلند شدم آماده شدم و با هینا جان رفتیم بیرون
من یه شنل آبی چهار خونه با یه شال سفید و شلوار لی ساده با یه کتونی سفید با خط آبی پوشیده بودم. هینا جان هم یه کلاه مشکی با یه بلوز مشکی گشاد و شلوار لی از اون جدیدا و یه کتونی مشکی صورتی . این است تیپ ما 😂 آغا رفتیم برا همه همبرگر خریدیم با نوشانه خانوادگی ×۳ . اومدیم خونه نشستیم خوردیم . گوجو:( به به ) ساساکه :( ممنون دخترا) شوتو :( ممنون داشتم میمردم ) باکوگو:( مم_) شوتو :( تو میتونی) کانکی :( آفرین بگو) باکوگو:( یه لحظه ممنون) من:(☺) هینا:(🙂)
پارت بعدی اندر خنده دار هنوز حال ندارم جانه ساعت یک بامداد است و مادر من را فوش میدهد و میگوید :( کوچوه* بگیر بخواب😐😂) ..............................* کوچوه به ترکی یه فوشه و من ترک زبان استان اردبیلم💙 جانه😂✌🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایییی خیلی باهال بودددددد😂
پارت بعد رو بزاررررر😄
عالی بود آجیییی خیلی خنده دار بود عاشق داستانتم 😂😁 توروخدا پارت بعد رو بزارررر 😆😆😆😆 البته هروقت وقت داشتی بنویس 😅😁 ولی منتظرم 😄
خوشحالم که خوشت اومده☺
عالی
پارت بعدیو زود بزار
چشم🙂
عالی بود
😊