
خیلی خب فقط بخاطر شما دارم ادامه اش میدم:) پس لطفا لایک کنید:)❤ کمبود لایک دارمم:'|
از زبان میا: همین که در رو باز کردیم، صدای فریاد لئو و کارای باهم اومد و خب میدونستم برای چی بحث میکردند. دانی: بسکنید!! با صدای فریاد دانی که کنار من بود، باعث شد که از فکر بیام بیرون و گوشم رو بگیرم. بعد از اینکه مطمئن شدم دیگه قصد فریاد دیگه ای نداره، دستامو از گوشم دور کردم و با اخم بهش نگاه کردم. خواستم لب باز کنم و شروع کنم به غر غر زدن، اما با دیدن صورت جدی دانی، پشیمون شدم و گره آبرو هام باز تر شد. دانی برگشت به طرف مایکی و آروم گفت: -برید اتاقتون و استراحت کنید. اونم سری تکون داد، سپس دستم رو گرفت و منو به طرف اتاق برد.
به اتاق که رسیدیم، منو آروم روی تخت گذاشت و بدون حرف خودش هم روی تخت نشست. صدای فریاد لئو و کارای و دان که تلاش میکرد ارومشون کنه، به اتاق ما هم می رسید و این منو اذیت میکرد. این پنجمین دعواییه که این هفته باهم داشتند. خب میدونستم که چرا و شاید هم بعضی ها بگن که باید بهشون حق بدیم، ولی این دعوا یکم داره روی حال و روز مایکی تاثیر میگذاره. مایکی از بحث و دعوا خوشش نمیاد و هروقت بحثی شروع میشد، میرفت تو اتاق و چراغ رو خاموش میکرد؛ توی یه گوشه می نشست و گریه میکرد. تنها با روش حرف زدن درباره گذشته میشد آرومش کرد.
سری تکون دادم. به طرفش برگشتم و به صورت غمگیناش که به گوشه ای نگاه میکرد، خیره شدم. هنوز فریاد هاشون میومد، اما اهمیتی ندادم؛ دستام رو باز کردم و آروم لب زدم: -داداشی؟ میای بغلم؟ مایکی نگاهی بهم کرد، سپس به آرامی اومد تو بغلم. سرش رو روی سینم گذاشتم و موهاش رو نوازش میکردم، هربار که صدای فریادشون، بلند میشد، سرش رو محکم میگرفتم و خودم هم چشمامو محکم میبستم. دستم هنوز درد میکرد اما خب میشد تحملشون کرد. طولی نکشید که خیسی روی لباسم احساس کردم. با تعجب به مایکی که آروم اشک می ریخت، نگاه کردم. خب شاید اشتباه فکر میکردم. اینبار خیلی روش تاثیر گذاشته. آروم خودم رو نزدیک گوشش کردم و آروم شروع کردم به لالایی هایی لئو هرشب برامون میخوند. سرش رو نوازش میکردم و براش لالایی میخوندم. شاید ۱۷ ۱۸ سالش باشع، ولی هنوز هم روحیه بچگیش مونده...
چند روز بعد: با مایکی، روی خیابون های شهر قدم برمیداشتم. حال هردوتامون بهتر شده بود و لئو هم کتفش بهتر شده بود و زخمش هم ترمیم پیدا کرد. بعد از اون دعوا، تا یکی دو روز باهم حرف نزدن، اما روز سوم باهم آشتی کردند و الان بیشتر باهم اند. سری تکون دادم و دوباره به روبروم خیره شدهام. مایکی: میگم نظرت چیه بریم پیتزا بخوریم؟ با پوکر به صورتش نگاه کردم. همینجوری که نگاهش میکردم گفتم: +تازه نهار خوردیم تو مدرسه. -ولی اون چند ساعت پیش بود، من الان گشنمه. با حرفش خنده ام گرفته بود. سری تکون دادم و گفتم: - باشه باشه ولی بعدش باید خودت با لئو حرف بزنیم. اونم سری تکون داد و با لبخند تشکر کرد. سری تکون دادم و هردمون راهمون رو به طرف پیتزا فروشی کج کردیم.
••بعد از خرید•• از مغازه اومدیم بیرون و به طرف خونه حرکت میکردیم. دوتا پیتزا با مایکی بود و یه مشبا هم با من. حرف میزدیم و می خندیدم تا به خیابون رسیدیم. ما هم با مردم یکی شدیم و منتظر موندیم تا چراغ قرمز شه و ما هم حرکت کنیم. همینجوری که منتظر بودیم، یهو یه نیرو عجیب به پشتم وارد شد و باعث شد منو به طرف خیابون پرت کنه. به طرف خیابون که افتادم، بزور بلند شدم و سرم رو گرفتم اما با فریاد مردم و مایکی، چشمام رو باز کردم و به روبرو ام خیره شدم. یه کامیون بزرگ به طرفم میومد و منم قدرت هیچی رو نداشتم. هر لحظه کامیون بیشتر میومد و منم نمیتونستم تکون بخورم؛ که ناگهان یکی بغلم کرد و منو به اون طرف پرت کرد. هردو به اون طرف افتادیم و بوق کامیون و صدای مردم باهم ترکیب شده بودند. قشنگ میتونستم ضربان قلبش رو احساس کنم که تند تند به سینه اش میکوبید. چشمام رو باز کردم و با یه پسر مو سبز که چشم های سبزی داشت و لبخند میزد، مواجه شدم.
وقتی دید چشمام رو باز کردم؛ لبخندش پررنگ تر شد، بلند شد و سپس دستش رو به طرفم گرفت تا بلند شم. هنوز تو شوک بودم و نمیدونستم حرکتی کنم، اما سری تکون دادم و از شوک خارج شدم. دستش رو گرفتم و اونم بلافاصله بلندم کرد. لباس هام رو تمیز کردم، سپس به طرفش خم شدم و تشکر کردم. سرم رو که بالا گرفتم، هنوز لبخند میزد، سپس با همون لبخند گفت: -بدجوری تو خطر افتادی خداروشکر اتفاقی نیفتاده. سرم رو خاروندم و با من من گفتم: +آخ بب... ببخشید تو بد... دردسری افتادین. بعد این حرفم، لبخندی زدم و گفتم: +من هاماتو میا هستم. اونم خندید و گفت: -ایزوکو میدوریا هستم که دکو هم بهم میگن...

خب اینم از سوپرایزی که گفتم! پارت بعد یه شوک بزرگ قراره بیاد:)💗. یه پارت میاانجلوییی;-;. امیدوارم خوشتون بیاد^-^💗 اوه معرفی میکنم ایزوکو میدوریا:)👆. اوتاکو های گل این کیوت رو میشناسم*-*💚. (به شدت کیوتهههه. یکی از کراش های منه:) ) تو پارت بعد بیشتر درباره اش میگم فقط همین قدر اسمش و قیافه اش رو بدونید فعلا کافیه. تست بعد لحظه های لئورای. بعد از اون تست، تست بعدی بعدی چیز هایی که از لاک پشت ها یاد گرفتیم🚶♀️💔
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
انیمه و لاک پشت های ترکیبی باحاله. !
:))
Ok حتمااااا فقط ی سوال تو کدوم اپ ها فعالیت میکنی ؟؟
Hamato mia ?😕 تست بعدی کی میاد 😥
عزیزم هنوز تستی نساختم ولی دارم روشون کار میکنم: )
کی پارت بعد میاد ؟
هنوز بهش فکر نکردم😑💔
ولی فعلا باید تست بعد رو آماده کنم:)
راستی شینیگامی هم دوست کارای هست تو نینجا نمیاری اونو ؟
اونو هم شاید بیارم.
عالییبیییییییبیییی
ممنوننننننم:))
ولی وقتی دکو نفله رو آوردی شوک شدم کراش بنده هم اونه هم باکوگو ولی بیشتر باکوگو😐😂
گفتم سوپرایزه:)
دکو خیلی نازهههه البته باکوگو تو جذابی یه چیز دیگه است:)
اما کراش اصلی من تو این انیمه کسی نیست جززززز شوتو.
اون پوکر لامصب خیلی جذابهههههههه😂😍
تا پارت بعد نیاد اااررررروووومممم ننننمممییییگگگیییرررییییممم 🥳🥳🥳🥳🥳🤪🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳
ممنون😂😂
ولی تست بعدی لحظه های لئورای بید
یکم کار داره پارت بعد:)
دمت گرم😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁
ولی وقتی دکو نفله رو آوردی شوک شدم کراش بنده هم اونه هم باکوگو ولی بیشتر باکوگو😐😂
خواهش موکونم:)