
بچه ها چرا کامنتا انقدر کمه😔 لایک و کامنت فراموش نشه فالو =فالو
از زبان خودم:وقتی مارین رفت مرینت میره جلو اینه و گردنبندی که ادرین بهش داده بود در اورد گفت مرینت:متاسفم ادرین من زدم زیر قولم امیدوارم که بتونی منو فراموش کنی 😔 و گردنبند میزاره توی یک جعبه توی کشوش و میره پایین مرینت:من از همه عذرمیخوام که سرتون داد زدم سابین:اشکال نداره دخترم ولی برای چی ناراحت بودی مرینت:ببخشید نمیتونم بگم 😔 تام :اشکال نداره دخترم بیا شامتو بخور متیو و میلا:اره ابجی بیا مرینت:ممنون شما بهترینین😘 (خوب دوستان میریم به یک هفته دیگه روزی که فیلیکس و خانوادش میخوان برن پاریس) آمیلی:فیلیکس(داد میزنه) فیلیکس :جانم مامان(با نگرانی) چیشده آمیلی:هیچی پسرم همچی برداشتی فیلیکس:همین 😑 اره برداشتم آمیلی:به مدرست خبر دادی فیلیکس:بله خبر دادم🙄 آمیلی :خوبه بدوید بیاید دیگه پدر پسر لنگه همن😒 مارسل و فیلیکس:شنیدیما آمیلی:شنیدید که شنیدید خوب چیکار کنم
(۶ ساعت بعد) امیلی:سلام ابجی آمیلی:سلام ابجی فیلیکس:سلام خاله مارسل :سلام زن داداش امیلی:سلام به هردوتون مارسل:این داداش بیمعرفت ما کجاست که یه زنگ هم به برادرش نمیزاره امیلی:🤭 توی اتاقشه ناتالی ناتالی:بله خانوم امیلی:فیلیکس ببر به اتاقش خواهر توهم بیا بریم اتاق من ناتالی:چشم بفرمایید(برمیگرده سمت فیلیکس) فیلیکس:ممنون ولی من میخوام برم پیش ادرین میشه بگید کجاست؟ ناتالی :بله اونجاست(اشاره به در اتاق ادرین) فیلیکس:ممنون
تق تق ادرین:بله فیلیکس:سلام داداش🙂 ادرین:😢 سلام داداش فیلیکس:خوبی ادرین:اره خوبم تو خوبی فیلیکس:اره خوبم چخبر ادرین:سلامتی فیلیکس:داداش تو باید فراموشش کنی ادرین:نمی تونم فیلیکس:اسمش چی بود ادرین:مرینت اندرسون فیلیکس:م م مرینت اندرسون😳 ادرین:میشناسیش فیلیکس:نه نه نه داداش اگه فراموشش نکنی نابود میشی ادرین:حق با تو مرسی که همیشه پیشمی فیلیکس:یک دونه داداش بیشتر ندارم ادرین:تو برو استراحت کن سر میز ناهار میبینمت فیلیکس:باشه (و ادرین میره جلو اینه میگه مرینت ببخشید ولی زدم زیر قولم و گردنبند در میاره میزاره تو کشو ) (موقع ناهار ) ادرین:سلام خاله سلام عمو آمیلی و مارسل:سلام عزیزم
(خوب خوب دوستان میریم به زمان حال یعنی بزرگسالی و توی این چند سال همونجور که میدونید مرینت عضو گروه جاسوسی اینگلیس میشه و راحت ادرین فراموش میکنه ولی ادرین نه مرینت نمیتونه فراموش کنه و کینه ای که هیچ وقت مرینت نمیتونه ببینه میمونه توی دلش و اون تبدیل به ادم بده میکنه و میشه بزرگ ترین مافیا باز توی کل فرانسه و توی این چند سال فیلیکس عاشق مرینت میشه و به ادرین نمیگه مرینت میشناسه و یکبار که ادرین از فیلیکس پرسید مرینت توی انگلیس درس میخونه پس اومده به دبیرستان شما ولی فیلیکس گفت نه کسی به اسم مرینت اندرسون نمیشناسه و خبر نداره مرینت جاسوسه و خودش هم مافیا بازه و ادرین توی گروهش یک دختره هست که عاشقشه ولی میترسه احساتشو بگه چون اگه هر کس توی گروه به حرفش گوش نده میکشتش و خانوادش هم خبر ندارن که ادرین مافیا باز بجز ادرینا که اونم معاونشه حالا چرا ادرینا کمکش میکنه چون ادرینا عاشق مارین بود ولی بهش نگفته بود و ادرینا هم با رفتن مارین نابود شد ولی جلوه نداد و الان یه پسره هست که عاشق مرینت و یک دختره که عاشق مارین و میلا و متیو با یک دختر و پسر د.و.س.ت پ.س.ر و د.و.س.ت.دخترن)
جاکسون:مرینت و میلا و متیو و مارین بیاین توی اتاقم زود مرینت میلا متیو و مارین:چشم الان میام رییس(خوب همونجور که فهمیدید ایشون رییس هستن ) مرینت:جانم رییس جاکسون :من برای شما یک معموریت دارم مارین:چه معموریتی جاکسون:میخوام بزرگ ترین خلافکار و مافیا باز فرانسه برام دسگیر کنید متیو:اینجور معموریتا اینه اب خوردنه😏 جاکسون:انتقدر مطمعین نباش این یکی نه من همراه شما پسرم کامی و دخترم سوفی میفرستم مرینت مارین متیو میلا:چشم رییس مرینت:رییس اجازه هست جاکسون:بله (از دفتر مدیر میان بیرون ) مارین:باید مامان و بابا رو راضی کنیم مگه کارمون تمومه چون این معموریت سخته مرینت:تو به حرف این باور داری مارین:نه ندارم ولی داره راست میگه من پروندشونو خوندم خیلی سنگینه متیو :واقا مارین:اره مرینت:حالا اینارو ول کنید بعدا در موردش حرف میزنیم فعلا بیاید بریم ناهار بخوریم دارم میمیرم از گشنگی روده بزرگه روده کوچیکرو خورد (همه رو یک نفس گفت ) میلا :راست میگه مارین متیو:🤣 مرینت:کجای حرفم خنده دار بود🤨 میلا:اره مارین:اروم باشید خواهرانم چشم الان میریم مرینت و میلا:پیش به سوی ماشین مارین و متیو:🤣 مرینت و میلا:ز.ه.ر.م.ا.ر 😒 متیو :مارین بیا بریم اینا الان مارو میکشن مارین:اره مرینت و میلا:هی😠
(در رستوران) مرینت:وای داداش اینجا عالیه عاشقش شدم😍 مارین:میدونستم میلا :مرینت تا میتونی سفارش بده امروز مهمون داداشاییم😏 متیو و مارین:جاننننن😳 مرینت میلا :همین که هس😌 متیو مارین:🥴 بدبخت شدیم🤕 مرینت:ساکت شین باید بعد غذا بریم شرکت متیو:خیله خوب (بعد غذا) مرینت:وای چقدر خوشمزه بود میلا پاشو بریم شما دوتا هم غذا حساب کنید بیاید😏 متیو مارین:😒 (از زبان خودم :متیو و مارین غذا حساب میکنن مریرن توی ماشین و راه میفتن میرن طرف شرکت ) (دوستان من یادم رفت بگم مرینتینا الان خیلی پول دارن و رتبه ۲ توی پولدار های جهان دارن) مرینت:سلام بابام توی اتاقشون هستن منشی :بله مرینت:ممنون از زبان مرینت:وقتی رفتیم توی اتاق با یک صحنه ای رو به رو شدم که کپ کردم اون اون اینجا چیکار میکنه😳
ناظر عزیز لطفا منتشرش کن🌹🌺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام
ناظر هستم
اممم پارت پنجمش رو نوشتی درسته؟ من هرکار میکنم منتشر نمیشه سعی میکنم سریع منتشرش کنم اگر نشد یه ناظر دیگه اینکارو میکنه دوست دارم خدافظی 💜🥺
سلام
درسته نوشته
وای خدا چرا
مرسی که تلاش میکنی منتشرش کنی
منم دوست دارم❤
بای
عزیزم همه این عکسا هم توی اینستا هست و هم توی گوگل و من از جایی کپی نکردم فقط پارت ۲ داستانم را از عکسای اجی پارمیدا برداشتم
عالی بود عزیزم
پارت بعد رو زود بدههههه
مرسی عزیزم😘
دارم مینویسم
اجی فوقالعاده بود
مرسی اجی جون😘
ببین ببخشید من داستان رو میخونم و لایک هم میکنم اما نمیتونم همیشه کامنت بزارم امید وارم به همون لایک راضی باشی 🙂
اشکال نداره
عالی بود منتظر پارت بعد هستم
مرسی ❤
چشم
عالی بود اجی پارت بعدی
مرسی اجی جون😘
چشم
سلام سوییتی 👋
میشه به تست هام سر بزنی و لایک کنی 💙
حمایت لازم دارم 💝
تستام زیاد لایک و بازدید نمی خورن🥺
لطفا به تستام سر بزن و لایک کن 🥺
مرسی هانی 💞
سلام
حتما
ای اجی عالی بود نرو خدا زود پارات بعد را بزار
مرسی اجی جون😘
چشم😊