سلام اینم از قسمت چهاردهم ممنونم که همراه من هستید
مامان در رو باز کرد قیافه مامانم😱🤯 قیافه من😶😑 سلام کردم گفت مرینننت تو چطوری اینجایی نکنه دارم خواب می بینم گفتم نه مامان من زنده ام بعد بابام رو صدا کرد بابا قلبش گرفت و بیهوش شد سریع زنگ زدیم آمبولانس تا بریم بیمارستان بعد از یک ربع رسیدن و بعد بابام سریع بردیم بیمارستان خیلی ناراحت بودم کاش نرفته بود بعد رفتم و نشستم روی صندلی داخل حیاط بیمارستان مامانم آمد و همه چیز رو براش تعریف کردم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالی بود داستان منم بخوانید تازه پارت چهارم انتشار شده
سلام وقت بخیر دوستان من می خواستم دیگه ادامه ندم ولی چونکه نظرات رو دیدم و خیلی ها منتظر قسمت بعد بودن میزارم تا فردا ایشالله ثبت میشه
خب بسمه الله اما کو پس چی شد
انگار داستان رو تموم کرده حیف
بابا یه ماه شد دیگه پس کی میذاری
اوه یه ماه گذشته مس کی بعدی رو میذاری
خیلی خوب بود بعدی رو بزار دیگه 1ماه شد
ادامه بده حتما
عالی بود
عالی بود آفرین