
خب عشقولی های من که داستانم رو دوس دارن و حمایت میکنن اینم پارت دوم امیدوارم خوشتون بیاد و لذت ببرید^_^
(علامت ها:سوآه@،جونگ کوک*،جیهون$،یونگی&) جونگ کوک رو به سوآه گفت *شما دختر جناب سوآه هستید؟ @بله خودم هستم *من جونک کوک کارمند شرکت پدرتون هستم @اها از آشنایی باهاتون خوشوقتم $سوآه تو هم بیا تا چهار نفره عکس بگیریم @باشه(سوآه،جیهون، یونگی و جونگ کوک باهم عکس گرفتن.جونگ کوک در گوش یونگی گفت)*بهش بگو عکس را برات بفرسته &باشه،ببخشید خانم $بامن هستید؟ &بله $راحت باشید میتونید جیهون صدام کنید &باشه جیهون میشه عکس هایی که گرفتی را برام بفرستی $ چیی اها باشه اما من شمارتون را ندارم که بفرستم.
&گوشیت را بده تا شمارم را سیو کنم $باشه 'وای خدای من باورم نمیشه یونگی داره شمارش را بهم میده.(جیهون گوشی رو گرفت و عکس ها رو براش فرستاد و سوآه اونور روی یکی از صندلی های توی باغ یا همون حیاط خونشون نشسته بود تا جیهون بیاد) ~سلام خانم سوآه میتونم پیشتون بشینم @ببخشید شما؟ ~ببخشید خودم را معرفی نکردم من سونگ وون پسر شریک پدرتون هستم @اها بفرمایید بشینید + این دیگه از کجا پیداش شر پس جیهون کی میاد که از اینجا برم ~میتونم باهاتون غیر رسمی صحبت کنم؟ @ بله راحت باشید.
~سوآه میتونم شمارت را داشته باشم +پسره ی پرو چیزی نشده سریع پسر خاله میشه @نه نمیتونید ~ واسه چی؟(جیهون اومد)@ جیهون اومدی بیا بریم کارت دارم $باشه ~صبر کن سوآه (سوآه سریع از اونجا دور شد) $چی شده چرا انقدر سریع راه میری خسته شدم وایسا @هیچی همین پسره مظاهم رو دیدی جفتم نشسته بود $آره @پسر شریک بابام بود اول گفت میتونم باهاتون غیر رسمی صحبت کنم بخاطر بابام گفتم باشه اما بعدش گفت میتونم شمارت را داشته باشم گفتم نه چه پسره ی عوضی بود از هر چی پسر تو این دنیاست حالم بهم میخوره $باشه بابا اینقدر حرص نخور..
$راستی یه چیزی بگم الان شاخ در میاری @چی؟ بگو $ یونگی گفت عکس هایی که باهاش گرفتم را براش بفرستم @خب بعدش $شمارش رو بهم داد تا عکس ها رو بفرستم فک کنم شمارم را میخواست @واقعا؟ $آره الان دارم خوشحالی گریه میکنم @حالا مگه چیشده یه شماره خواسته شایدم میخواست عکس از خودش و داداشش داشته باشه $ نه خیر اصلا اینطور نیست (با داد گفت) @ باشه بابا ترسوندیم. (پایان مهمانی فردا صبح از زبان سوآه) با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم و از پله ها رفتم پایین...
دیدم بابام هنوز نرفته و سر میز صبحانه نشسته رفت پیشش نشستم رو به من کرد و گفت %صبح بخیر دخترم زود بیدار شدی @صبح شما هم بخیر،آره %دخترم تو باید از فردا بیای تو شرکت کار کنی @چی؟ من؟ توشرکت؟ براچی؟ %تو دیگه بزرگ شدی گذاشتم یه علایقت برسی الانم که رسیدی حالا دیگه باید بیای و اونجا کار کنی تازه میتونی اوقات فراغت خودت را به نقاشی بگذرونی @ اما بابا..(نذاشت حرفش تموم بشه) %از فردا صبح باید بیای خودتو آماده کن @باشه(با ناراحتی گفت) از زبان جونگ کوک.....
- امروز تعطیل بهتره برم پیش یونگی (یونگی برای خودش یه خونه مستقل داره) *سلام هیونگ خوبی؟ &آره کاری داشتی که روز تعطیل اومدی خونم؟ * آره اومدم که شماره سوآه را از دوستش بگیری &باشع اما اگه گفت براچی میخوای بهش چی بگم؟ *بگو برادرم شمارش رو میخواد &باشه مکالمه یونگی و جیهون : &سلام جیهون خوبی $خوبم ممنون کاری داشتی که زنگ زدی؟ &اره میخواستم بگم اگه مشکلی نیس شماری دوستت سوآه را برام بفرست $باشه چراکه نه اما برای چی شماره ی سوآه را میخوای نکنه.. &نه اونجوری که فکر میکنی نیست برای برادرم که اون شب باهم بودیم میخوام $اها برای برادرت خیالم راحت شد.برادرت از سوآه خوشش اومده؟ &آره $اما فک نکنم موفق بشه &چرا؟ $چون سوآه ....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییییییی 💖 🥰 پارت بعد آجی
💜💜💜
عالی بود ببخش نتونستم بخونم چند روز😂🖤
اشکال نداره عزیزم💜
🥰🥰😍😍😍
💜
❤❤😍😍😍
💜💜💜
عالی بود عزیزم منتظر پارت بعدی داستانت هستم💜💜
مرسی عشقم❤
عالی بود😍
😘😘😘