زندگی عجیب و غریب من part.13

خب اگه آماده ای برین ادامه 😄😄😄

من: عزیزم به اندازه ی کافی ضایع بازی درآوردیم و خودمون آبرو ی خودمونو جلوی این پسره بردیم، بعد تو میخوای زنش بشی؟ خل شدی جایونگ؟ 😐😑🤨💔هر چند خب این چه سوالیه که دارم میپرسم از اولشم یه جو عقل تو کلت نبود😐😑😏🙄💔 جایونگ: راحت باش یه وقت خجالت نکشی ها😐😑💔😬😡😠🤬 من: راحتم ، خجالتم نمیکشم😌 جایونگ: پر رویی ازت میباره😒😑😤😠

من: 😳😵🤕خجالت نمیکشی با من اینجوری حرف میزنی؟ 🤬😡😠👿 جایونگ: راحتم، خجالتم نمیکشم 😌😌😌😌😈😈😈 من: میخوای بازی کنی؟ 😡😠 جایونگ: نه فقط میخواستم بی حساب شیم تا من از خجالتت در بیام😌😌😌😌

من: آیگووووووووو تو چرا انقد رو مخی آخه؟ 🙄🙄🙄😬😬😬🤕🤒😐😑💔 جایونگ: شرمنده اما باید تحملم کنی 😌🤭😈🤣😂🤣😂 من: بسه بیا بریم دیگه . زشت نیس خودمون اینجاییم و یه پسر غریبه اونجا جلوی دره؟ 😒🙄 جایونگ: تازه دوزاریت افتاد؟ 🤭🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣رفتش بابا😂😂😂🤭🤭🤭

(وجدانم: خداهمه ی مریضا رو شفا بده 🙄 من: با من که نبودی ایشالا؟ 🤨😑👿😡😠 وجدانم: چرا اتفاقا تو رو میگم😏😏😏😏 من: اااااااایییشششش 😒😒😒😒)

من: جونم بله؟ 😵😵😵😲😳😯😮😟😱😨😰😧😦😥 کی رفت؟ 😵😥😰😨😧😦😟😱😫😫😩😓😞😣من حتی ازش تشکرم نکردم😥😢😩😓😞😣😖😭 جایونگ: اوه اوه انگار یکی دیگه هس که بیشتر از من از اون پسره خوشش میاد😉😏🤭🤭😂🤣😂🤣 من: ای بمیری 😐😑😑😑😐💔💔💔💔

جایونگ رفت و نشست رو تخت و گفت: بیا توهم بشین کارت دارم. منم رفتم و نشستم کنارش. من: ها چیه؟ جایونگ: یه چیزی هست که باید بدونی . راجب خودته اما.... من زودتر فهمیدم، ......... ببخشید که بهت نگفتم 😞😓😥😖😣 من: خب حالا مگه چی شده؟ 😗😗😗😗😗😗😗😗😗 جایونگ: اون پیرزنه رو یادته؟ من: قبل از اینکه اوضاع دراماتیک بشه باید بگم که محض اطلاع جنابعالی..... وقتی هر روز دارم میبینمش چرا نباید یادم باشه ؟ 🤨🤨🤨🤨🤨🤨(جایونگ: خ*ا*ک ب*ر س*ر*ت ، آلزایمری هم هستی آخه..... همه چی خیلی زود یادت میره😑😑😑😑😑😑😐😐💔😑😑😐😑💔💔😑😐😐💔💔💔💔💔💔😑😐😐😑💔) من: چیزی گفتی؟ 🤨🤨🤨 جایونگ: ها؟ 😗😶اممم نه هیچی هیچی 😶😶😶😶😶😶😶😶

من: خب میخواستی یه چیزی بهم بگی ها🤨🤨🤨🤨🤨😐💔 جایونگ: ها؟ 😶🤨😗اممم‌‌‌‌‌‌‌...... آره درسته😄😁😅😄😁😅😄😅😁😅😄😅😁😅😅 من: خب..... بگو دیگه 🤨😐💔بگو میشنوم 🤨🤨🤨👂👂👂👂 جایونگ: ر....رر....ر.....راستش.... واااای نمیدونم چجوری بگم بهت ساکورا 😫😫😣😣😭😭😭😞😓😩😢😥😰😨😖😧😦😫

اینم از این پارت😄امیدوارم دوسش داشته باشین😇😇😇😇😇

راستی.... به نظرتون جایونگ چی میخواد به ساکورا بگه؟ 😃🤩حدستونو تو کامنتا بگین خوشحال میشم 😄😄😄😄😍😍😍😍