زندگی عجیب و غریب من part.12

های گایز💜های لاولیز☺ امیدوارم معرفی رو خونده باشین👆👆👆👆

اگه خوندین پس وقتو تلف نمیکنم و میرم سراغ ادامه ی داستان ( راستی من یه مدت نبودم دوباره اومدم اصن! خبر داشتین؟🤨😐💔)

آبروم میرفت اگه زنگ میزدم به جایونگ و میگفتم آدرس خونه رو بگه. پس تصمیم گرفتم که بهش پیام بدم. طبق معمول آنلاین بود.🥳پیام دادم و خیلی سریع تر از اون چیزی که فکرشو میکردم جوابمو داد🥵😳 ( همیشه ی خدا گوشی دستشه عین خودم 😐💔) جیمین روش اون طرف بود و من راحت بودم. جایونگ آدرس رو داد و منم به جیمین گفتم . گفت که اونجا رو بلده اما چون خطرناکه باهم بریم . منم بهش اعتماد کردم و باهاش رفتم ‌.

جیمین تو جلوی در همراهم اومد و جایونگ در رو باز کرد و نگاهش به جیمین افتاد. جایونگ: س.سسس‌سلام شش...شما ..... کی هستین؟ نذاشت جواب بدیم و سریع دست منو کشید و منو با خودش کشید برد تو اتاق . جایونگ: این پسره خوشتیپ کیه؟ 😍وای برادر واقعیته؟ 😍 میشه دست ما رو بزاری تو دست هم؟ 😍هر روز برات کیک و شیرینی درست میکنم😍😍😍😍 من: اون.... جایونگ: وای اصن مهربونی و مردونگی ازش میباره😍😍😍

(من: 🥵😒😬🙄من چقد ب*د*ب*خ*ت*م که گیر این افتادم) جایونگ: ها چیه؟ 😒😒😒😒من: 😑💔🙄اون برادرم نیست . همونیه که توی کافه بود. جایونگ: مهم نیس. تو رو خدا😄😍🤩😘🥺 من: یعنی خجالتم واقعا خوب چیزیه

جایونگ: اااااااهههه ایش تو چقد ضدحالی 😒😒😒😒😒😤😤😤😡😠🤬

من: تو چقد خوش خیالی 😏🤭😂🤣 جایونگ: وا من مگه چمه؟ 🤔😐🤨😑💔به این خوبی و خوشگلی و نازی💔😑🤨😐🤔 من: 😂😂🤣😂😂😂😂🤣🤣😂🤣😂😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😅😅😁😅😁😆😄😆😄😆😄😆😄😅😃🤣😂🤣😂🤣😂🤣چه از خود راضیه 🤣😂🤣😂😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭

جایونگ: ای د*ر*د😑🙄😒💔ساکت شو بابا صدامونو میشنوه🥵😵🤫🤫🤫🤫🤫من : 😂🤣😂🤣😂😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣🤣😆😂🤣😆😂🤣😆😂🤣😆😂🤣😁😂🤣😆🤣😂🤣😆🤣😂🤣🤣😆🤣😂 جایونگ: 🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄

اینم از این پارت😊

تا فردا یا پس فردا که برای شما حکم صد سالو داره بای😐💔🤭🤭🤭😂🤣😂🤣