10 اسلاید چند گزینه ای توسط: D. I. N. A انتشار: 4 سال پیش 232 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بچع ها امیدوارم خوشتون بیاد
صبح با صدای تیکی بیدار شدم واییی باورم 1 ساعت از مدرسه گذشته بود سریع آماده شدم توراه به آدرین برخورد کردم اونم مثل من دیر رسیده بود تعجب کردم هر دو باهم گفتیم ببخشید و با هم رفتیم داخل کلاس بعد از سوال و جواب های خانم بوستیه درس رو شروع کرد
ببخشید دوستان دستم خورد رفت بعدی بعد مدرسه رفتم خونه و تکالیفم رو انجام دادم و تبدیل شدم تا برم یه گشتی تو شهر به زنم که دیدم کت پیام گزاشته ساعت 4 برج ایفل میبینمت وایی دیدم ساعت 3و 50 دقیقی 10 دقیقه وقت داشتم تا برسم رفتم سریع دیدم اونجا رو تزئین کردی و گفت خوشحالم که اومدی منم بهش لبخند زدم گفتم کارم داشتی گفت آره راستش دیروز بانیکس اومد بهم گفت که نمیتونه با تو ارتباط برقرار کنه و گفت که بهت بگم تو باید یه کشف هویت درست کنی و ما هویت همدیگه رو بفهمیم چون آیندمون در خطره منم گفتم بهش فکر می کنم و رفتم خونه و از خستگی نمیدونم کی خوابم برد باز صبح طبق معمول دیر کرده بودم و جالب اینجا بود که با آدرین باهم رسیدیم خلاصه اون روز گذشت و شب دیدم کت نوار اومد پیشم بهم گفت چطوری پرنسس مرینت گفتم خوبم ممنون و باهم کلی درد و دل کرد و آخر سر بهم گفت تو همراز خوبی هستی و چشمک زو و رفت
از زبان آدرین دیشب جنگ خیلی خسته کننده ای داشتیم واقعا کی ساعت 3 صب شرور میشه و رفتم خوابیدم و صب با مرینت رسیدم جای تعجب ش اینجا بود که اونم مثل من خوابالو بود و رفتیم سر کلاس و کلی جواب دادیم به سوال های خانم بوستیه و وقتی مدرسه تموم شد رفتم تو اتاقم دیدم بانیکس اومد گفت آیندتون در خطره و باید کمتر از 2 ماه دیگه هاک ماث رو شکست بدین و لیدی باگ باید یه کشف هویت درسته کنه و رفت من تبدیل شدم و به کفشدوزک پیام دادم و اونم اومد همه چیز رو براش تعریف کردم و دوباره مثل دیروز با مرینت باهم رسیدیم بهش شک کردم و گفتم بهتره برم باهاش صحبت کنم و شب شد تبدیل شدم و رفتم دیدم تو بالکن اتاق ش وایساده گفتم سلام چطوری پرنسس مرینت اون گفت خوبم ممنون و همه چیز رو بهش گفتم و آخر
آخر سر بهش گفتم تو راز دار خوبی هستی و رفتم( دوستان کت هویت ش رو نگفته)
صب زود تر از دیروز بیدار شدم و رفتم پایین دیدم مامانم داره گریه میکنه میگه بابا بزرگت فوت شده باید یه مدت بریم چین و از چین برات پول میفرستیم گفتم یه مدت ینی چقدر گفت 3 خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم اونا قرار بود فردا با هواپیما برن امشبم مثل دیشب کت پیشم و باهم کلی گپ زدیم و من کم کم یه حیایی به کت پیده کردم و دیگه آدرین رو دوست نداشتم دلم میخواست بدونم کت کیه از طرفی خیلی خوشحال بودم که مامان اینا دارن میرن چون به کت که گفتم گفت من هر شب میام پیشت و یهو بابام در اتاقم رو زد و گفت مرینت کسی پیشته گفتم نه بابا و کت و سریع تو کمد مخفی کردم و چراغو خاموش کردم و دیدم بابا درو باز کرد و بهم شب بخیر گفت و رفت
از زبان آدرین امشبم رفتم پیش مرینت تا باهاش حرف بزنم اون واقعا فوقالعاده بود و من دیگه لیدی باگ رو دوست نداشتم و عاشق مرینت شده بودم داشتیم باهم صحبت میکردیم که گفت پدر و مادرم میخوان به مدت 3 هفته برن چین و من تنهام گفتم عیبی نداره و هر شب میام پیشت و دیدیم صدای در میاد مرینت سريع منو تو کمد مخفی کرد و چراغ رو خاموش کرد و وقتی باباش رفت من دیدم جعبه ی میراکلس ها اینجان و دره کمد رو باز کردم و به مرینت گفتم مرینت این چیه نکنه تو اینو از لیدی باگ دزدیدی یا شایدم تو نزاشت حرفم رو تموم کنم با گریه گفت چرا اینو میگی و بعد نشت زمین و گریه کرد من گفتم قصدم این نبود قسم میخورم گفت پس قصدت چی بود
ببببخخششییدد که اینقدر زود تموم شد آخه میخوام برم بخوابم مغزم نمیکشه ساعت 3 صب کی داستان مینویسه که من بنویسم 😂 خب اگه تستچی قبول کنه من برم خواب
بای بای گوگولیا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا نظر بدید
باییی راستی ممنون که خوندید
.....
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
ممنون بابت نظرت قشنگتون
پارت بعدی رو نوشتم فقط باید تستچی تایید کنه
و بازم ممنون که نظر دادید واقعا روحیه گرفتم 💝💝💝💝💝
خوب بود