یه اکیپ سه نفره😝

سلام من ات هستم و من و ایو بهترین دوستای همیم ایو 22 سالشه و من 21 سالم هردومون سینگلیم البته ایو کراش داره ولی من ندارم بریم واسه داستان

ایو:ات ات ات ات:کوفت چته ایو:سین کرررررد سین کررررد سین کرد ات:یجوری گفتی ات که گفتم بچتونم به دنیا اومده ایو:وا منو باش دارم به تو میگم مسخره ات: اسم بابات اصغره 😂 ایو:مسخره میکنی ات:مسخره میکنی (اداشو در میاره) ایو: واستا واستااا جرعت داری واستا ات:نمیخواامم ات رفت تو اتاق و درو قفل کرد ایو:درو وا کن قول میدم کاریت نداشته باشم ات:تو عین مامانایی ماما هم همینو میگند ولی تا میای بیرو با دمپایی میفتند دنبالت ایو:من دمپایی دارم ات: تو اگه تو باشی از یجات در میاری ایو: بیا بیرون بابا واقعا کاریت ندارم (با خنده) بعد ده دیقه:

بالاخره به خودم جرعت دادم و از اتاق اومدم بیرون(انگار لولو خر خرست😂)ایو رو دیدم که داره به استوری ای که جونگ کوک(کراشش) سین کرده ذوق میکنه خیلی کیوت شده بود اومدمو توی گوشش پخ کردم ترسید ات:😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂اخ اخ دلم ایو:چته دیوونه😂😂 ات: راستی ایو میای بریم ارایشگاه وضع ناخنام خیلی بده ایو: اره اره میام وضع صورتتم گنده😂😂😂

ات: تو خوبی 😒😒😒😒ایو:تو بد 😂😂 در ارایشگاه : ات: سلام خانم ما واسه ترمیم ناخن اومدیم ارایشگر: بله بله خیلی خوش اومدین ناخنامون رو ترمیم کردیم واسه من ابی با طرح🐚 بود واسه ایو:صورتی با طرح👠بود تا پامون رو از ارایشگا گزاشتیم بیرون(راستی ما هردومون ایدلیم و ایدلای خیلی معروفیم من تو گروه گرلی و ایو هم که میدونین )تا پامون رو از ارایشگاه گزاشتیم بیرون ف نامون افتادن رومون و ازمون کلی امضا و عکس خواستند منو ایو بعد از سه ساعت تونستیم فرار کنیم ات:حالا کوجا بریم ایو :بیریم کافه؟ ات: نه حال ندارم 😪ایو:ناز نکن دیگه بیا بریم ات:حالا باشه ایو:😒 گارسون: چی میل دارین

ایو :من یه اسپرسو میخورم مرسی ات: منم یه نسکافه میخورم ممنون گارسون :خواهش میکنم گارسون رفت تا سفارشارو اماده کنه ات:راستی عشق جانت استوریتو لایک کرد ایو :مگه پست گزاشته بودم ات: راست میگیا کامنت چی گزاشت ایو: مگه تو استوری میشه کامنت گزاشت ات: راس میگیا من چقدر خرم😂😂ایو:😂😂 اونکه صد البته گارسون سفارشارو اورد ات:ممنون اقا ایو: ممن چیشده ایو چته ایو ایو: پشتتو نگاه نکن نکنیا جونگ کوک نشسته ات مثل جغد صدو هشتاد درجه سرشو چرخوند ایو: وای خوبه گفتم نگاه نکنیا حداقل انقدر ضایع نگاه نکن ات رفت پیش جونگ کوک تا بهش سلام کنه البته بیشتر میخواست سر به سر ایو بزاره ات: سلام جناب جونگ کوک جونگ کوک: سلام خانم مین(فامیلیم) ات: خوب هستین جونگ کوک:بله ممنون ذهن ایو: وای این چرا اینجوریه من چه گناهی کردم که گیر این بشر افتادم ات: ایو جان نمیای به عشق ببخشید به اقا جونگ کوک سلام کنی ایو:ها چرا الان میام ایو: س س س لام

امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه و ممنون از تستچی که داستانم رو انتشار میکنه لایک و کامنت یادتون نره😘😘😘