15 اسلاید چند گزینه ای توسط: بیپر۲ انتشار: 3 سال پیش 251 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
چطورین ،، اومدم با پارت ۱۳ امیدوارم از این قسمت خوشتون بیاد. خب بریم ببینیم داستان از چه قراره . بریم ببینیم .
کیل : آه ،، حوصلم سر رفت ،، بابا ما نمی خوایم گذشت تون رو ببینیم ،، بفهمین . پسرا : آره . استن : ما هم انگار دل خوش داریم که تعریف کنیم . ویل : لطفا ،، ما رو عذاب ندین ،، باز مون کنین بریم ،، لطفا ،، لطفا . استن : نوچ ،، نمیشه ،، باید گوش بدین . بیل : کاش یه راه دیگه هم وجود داشت . فورد : وجود داره .
پسرا : چه راهی ؟؟ ،، تو رو جون ما بگو . فورد : به داخل ذهنه یه انسان بریم . بعد یهو فورد و استن و بیل و ویل و کیل ،، چشم شون افتاد به دیپر . دیپر : نه ،، نه ،، عمرا ،، مگه نباید هم نوع ها به درون ذهن هم برن . فورد : خب تو انسان هستی پس مشکلی نیست . دیپر : من اجازه نمیدم که وارد ذهنم بشین . بعد استن بیل و ویل و کیل رو باز میکنه . دیپر : شما اجازه ندارین وارد ذهن من بشین . بعد دیپر رو به خواب میبرن و شروع به خوندن ورد می کنن و وارد ذهن دیپر میشن .
بیل : اومدیم به ذهن دیپر . کیل : بر رو بچ ،، ذهن دیپر به ۵ بخش هستش ،، انسان ها فقط ۱ بخش دارن . فورد : حتما به خاطر ،، جانشینیش به عنوان شاهزاده مردگانه ،، به پنج بخش تقسیم شده ،، و هر کدوم شون به یه جا راه داره ،، بخش اول بهشت ،، بخش دوم جهنم ،، بخش سوم دوزخ ،، بخش چهارم دنیای زنده ها ،، بخش پنجم و آخر دنیای ذهنه خودش . کیل : این داداش مون ایول داره ،، قراره خوش بگذرونیم .
استن : خب انتخاب کنین داخل کدوم بخش بریم . ویل : از هم جدا بشیم چون پنج نفریم داخل یکی از بخش ها بریم ،، من میرم بهشت . کیل : منم میرم جهنم . فورد : منم میرم دنیای زنده ها . استن : خب من هم باید برم دوزخ . بیل : فکر کنم تنها گزینه برام دنیای ذهنه دیپر هستش ،، باشه منم میرم اونجا . خب هر کسی یه بخش از ذهن دیپر رو انتخاب می کنن و حرکت می کنن .
خب داستان از ویل شروع میشه ،، از زبان ویل : من بهشت رو انتخاب کردم ،، از یه دروازه ی ابری رد شدم وقتی وارد شدم انگار تمام جهان روی بهشت بود ،، خیلی قشنگ بود ،، روح های مهربون بهم شکلات و میوه تعارف می کردن ،، بعد بچه های کوچولو به من میگفتن که باهاشون بازی کنم و منم باهاشون بازی می کردم .
خب بریم پیش کیل ،، از زبون کیل : خب من دل رو زدم به جهنم رفتم اونجا ،، آقا وارد شدم یک جای خفنی بود ،، انگار تمام کهکشان ها نابود شده بود ،، بعضی جاهاش آتیش گرفته بود ،، باحال ترین قسمتش این بود که چشمه آب گرم داشت و کباب می خوردن ،، اگه جهنم ش اینه پس بهشت ش چیه ؟ ،، رفتم چشمه آب گرم و کلی خوش گذروندم .
خب بریم پیش استن ،، از زبان استن : بزار ببینم اینکه کهکشان خودمونه فقط یکم حالت نارنجی و خاکستری رنگ داره ،، نگاه اون همون سیاره ای نبود ۴۰ سال پیش نبود نابود شد ،، اونجا رو ببین این همون یارو عه هستش که ۱۰ سال پیش یه ماشین بهش فروختم ،، الان تو دوزخ هستش ،، خیلی خوشحالم می ترسیدم بیاد ازم شکایت کنه ،، الان راحت شده ،، آقا اون ور رو نگاه رفقای آدمم ،، برم بهشون سر بزنم ،، یعنی تو دوزخ کرم میریزم .
پیش فورد ،، از زبان فورد : پشیمون شدم این که دنیای خودمونه ،، وایسا ببینم یه دروازه عجیب غریب اونجاست ،، نه ،، نه ،، کاره بدیه ،، اوممم ،، فقط یه نگاه کوچول ،، من رفتم طرف دروازه ی روح بود که خیلی شبیه دیپر بود و خیلی گریان بود و کلی زنجیر بهش وصل بود ،، من دلم یکم برام براش سوخت به خاطر همین ،، زنجیر ها باز کردم و اون ازم تشکر کرد و رفت . ( جناب نویسنده برین پیش بیل ،، اینجا هیچی نداره ) .
پیش بیل ،، بیل به طرف دنیای ذهن دیپر میره ،، ذهن دیپر شبیه جنگل بود و داخل بعضی از درخت ها یه اسم هایی نوشته شده بود ،، که یکیش برای بیل جالب بود ،، روش نوشته بود « بیل سایفر و دیپر پاینز » . بیل : یعنی چی ؟ ،، ما فقط چند هفته هستش که آشنا شدیم که سریع یه بخش از ذهن دیپر به اسم مون هست . بیل میره تا ببینه قضیه از چه قراره ،، اما نمی تونه خاطره ببینه ،، اجازه دیدنش رو نداره .
بیل : چرا نمی تونم وارد بشم . ناگهان یه صدا هایی از پشت دره خاطرات دیپر میاد ،، و بیل کنجکاو میشه و فال گوش می ایسته ،، صدا هایی که بیل میشنید « سلام علامت سوال ،، ستاره دنباله دار و درخت کاج ،، وای سوراخ شدم ،، هی بیل به پاپیونت نگاه کن ،، سوراخم کردی دیپر ،، کاش یکی استاده حل کردن کد های مخفی بود ،، شاید من بشناسم ،، بیل چرا اومدی از اینجا برو ،، تو مثل یه درخت کاج سمجی بزار برات کلاهم رو در بیارم ،،
یادت رفته کی تو رو داخل ذهن عموم شکست داد ،، آره آره ولی تا وقتی ذهنیت خودت رو تغییر ندی من همین جا میمونم هی می خوای ۳ ثانیه از آیندت رو ببینی ،، آهههههههه ،، بیا با هم معأمله بکنیم ،، فقط یه عروسک باشه قبوله حالا کدوم ،، خب ۱۰ و ۲۰ و ۳۰ و تو ،، ببخشید پسر الان تو عروسک منی ...... » بیل : اما من اصلا یادم نمیاد همچین خاطره ای داشته باشیم ،، باید موضوع بفهمم . بیل خواست به زور وارد خاطرات دیپر بشه که یه صدایی اومد .
صدا : تو هیچ وقت نمی تونی وارد بشی . بیل : این صدای دیپره یا بهتره بگم احساسات دیپر ،، چرا وارد نشم ؟ . احساسات دیپر : تو نباید بعضی چیز ها رو بدونی ،، پس حتی اگه منم بخوام نمی تونی وارد بشی . بیل یه نفس عمیق میکشه . ( دوستان از این به بعد صحبت ها شون به موزیکال میشه ،، دیپر ⬅ 🌲 ،، بیل ⬅ 🔺 ،، ) .
🌲 بین مون یه دره که نمی تونیم بهم برسیم 🔺 برام مهم نیست که چی بین مون باشه ،، من میام 🌲 بفهم حتی منم نمی تونم اجازه بدم بیای اینجا 🔺 پس سعی می کنم که این در رو باز کنم تا با هم باشیم 🌲 چرا سعی می کنی بیای ؟ 🔺 تا بفهمم که بین مون قبلا چه چیزی بوده ،، یه حسی بهم میگه که قبلا هم دیگر رو ... 🌲 هم دیگر رو چی ؟ 🔺 کامل می کردیم ،، پس تا نفهمم ول کن نیستم 🌲 امیدوارم که بفهمی . ( با هم دیگه می خونن ) 🔺🌲 ما هم دیگر رو کامل می کنیم .
ناگهان یه چیزی بیل رو کشید و از ذهن دیپر رفت بیرون . بیل : چی شد ؟ ،، ما الان تو ذهن دیپر بودیم . فورد : خب بیش از حد بودن تو ذهن انسان ها خیلی بده ،، و اینکه ما قبلا بیرون اومده بودیم ،، فقط تو نیومدی ،، به خاطر همین به زور آوردیمت بیرون . بیل : آها ،، باشه ،، راستی کیل تو خیلی قرمز شدی و ویل تو خیلی رژ لب روی گونه هاته و عمو استنلی شما هم کلا مثل ذوغال سیاه شدین . کیل : من بودم تو چشمه آبه گرم و کباب می خوردم جات خالی کلی حال داد . ویل : منم این دختر بچه های کوچولو رژ لب روی لب شون بود و من باهاشون بازی می کردم منو ماچ می کردن . استن : من که با دوست های خدا بیامرزم بودم و اینکه همه جا آتیش میسوزوندم .
ویل : داخل دنیای ذهن دیپر وضعیت چطور بود ؟ . بیل خواستم یکم بعضی چیز ها رو مخفی کنه . بیل : هیچی همه جا درخت بود ،، تمام نشدنی بود به خاطر راه رو گم کردم . کیل : خب وضعیت دیپر یکم بد میزنه . فورد : آره به خاطر زنجیر های نابودی و رفتن داخل ذهنشه بزارین یه امروز استراحت کنه . سلام ،، می دونین می خوام سری ۵ رو بنویسم چون نمی تونم صبر کنم یک داستان هیجانیه با یه سوپرایز دوست داشتنی پس منتظر باشین . دوستون دارم . خداحافظ .
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عاوووولى((((:
هر جایی دیدین کاراکتر ها دارن کلمات بی معنی میگن برعکسش کنین یه جمله پر معنی میشه این چه کاریه
بله دقیقا مثلا اونجایی که بیل سایفر داره می میره بدون دوبله یه چیزایی بلغور میکنه و reverse یا برعکس کنی میگه زمان سوختن من فرا رسیده نیروی باستانی را برای بازگشتم فرا میخوانم
میدونم من خودم همون روز که دیدم رفتم صدا رو برعکس کردم
داخل تیتراژ دوتا پیام هست یکی قبل از آمدن بیل و ویرانی عجیب یکی بعدش اولی اینه که (بیل بر خواهد گشت ) اگه برعکسش کنی
دومی بعد از ویرانی عجیب که بیل به صورت برعکس میگه (دارم نگاهت میکنم )یا (تورو میپام)
آها حالا گرفتم
توی فصل 1 اون صدا میگه دارم تو رو نگاه میکنم توی فصل دو میگه خداحافظ ابشار جاذبه
ممنون
خیلی روش خوبیه و اینکه منم ته داستانم مشخصه ولی یه داستان تو ذهنم هست که درمورد برگشت ویل سایفر و درمورد ته آبشار جاذبه تجزیه ی احساسات قسمت آخر هست ولی از اونجا به بعد اسمش عوض می شه و همون بازگشت ویل می شه که یکم آخرش رو به بن بست خوردم ولی حالا کلی طول می کشه تا به اونجا برسه
مثلا تهش رو احساسی بکن یا صحنه جنگی حالا هر چی نظرته من نام بردم منم عاشق تمام داستان های طرفدارامم
عالیه عالیه عالیه یه سوال تو چند سالته ؟؟ کنجکاو شدم که بدونم و راستی پارت دوی دختر جادویی رو گذاشتم یه تست چقدر ابشار جاذبه را میشناسی 1 رو گذاشتم ولی هنوز درحال برسیه
ممنون
ن ۱۳ سالمه
عالی عالی مثل همیشه عالی
پارت بعدی رو خیلی زود بذار که منتظرم.
ممنون نادر
حتما
انرژی بگیر انرژی بگیر بیپر.😆😆عالی بود. اینکه سعی می کنی رابطه ی سایفر ها رو به دیپر نزدیک کنی برام جالبه و یه سوال.ببین تو همیشه آخر و اول داستانات رو تو ذهنت داری یا هر چه بادا باد همینطوری به فکرت می زنه؟راستی به نظرت داستانام رو صحیح غلطی بکنم یا اینطوری گزینه دار؟لطفا به زودی جواب بده
سلام و اینکه و من اول و آخخر داستانام همیشه مشخص می کنم بهتره بگم تمام قسمت هاش توی ذهنم هک شده درواقع نگهبان آبی و نیمه اکسولاتل و روح کهکشان برام داستان قدیمی هستن که تو تابستون داخل ذهنم نوشتم و اینکه مهم نیست تست چجوری باشه فقط مهم داستانه ممنون بهم انرژی دادی
دقیقا
این بهترین روشه برا داستان نوشتن
تازه اگه آخرش معلوم باشه میتونی وسطش تغیرات بدی طوری که داستان لطمه نخوره
من که همین طوری که دارم مینویسم میاد تو ذهنم مثلا وسط داستان یه چیزی به ذهنم میاد یه جاهایی رو پاک میکنم میشینم اونی که از نظرم باحال بوده رو مینویسم.کلا شلخته ام دیگه اتاقمو ببینی انگار اومدی جهنم.،...دیگه نگم بهتره
وای مامان جونننننننننن
دیوانه ام کردییییی.
بعدی پلیززززززز
یکی بیپر یکی تو منو دیوونه میکنید با داستاناتون
بعدی روح کهکشانه که خیلی جالبه
و حتما مینویسم
حتما
من بدبخت چه غلطی کردم یکی بیاد منو از دست نویسنده داستان و بیپر ۲ نجات بدههههههه
عالی بود دلم قسمت بعد رو میخواد
زودتر تستچی بررسی کن من مشتاق سری پنجم هم هستم
ممنون منم