
هلوووو من اومدم با یه داستان جدید.میخوام یه تک پارتی بنویسم پس بگین از کی باشه

(چوی چوهی$ هان میچا# هیون کانگ دائه€)پوففف یه روز خسته کننده دیگه توی دبیرستان.اینجا هیچ چیز باحالی نداره جز یه دوست.#چوهییییییییییی. خب اومدش.یه دوست شوخ طبع و کیوت و خوشگل.برعکس من که ساکتم اما دنبال دردسر اون پرسروصداس اما از دعوا و دردسر بیزاره.من فقط،با اون خیلی حرف میزنم.کلا با اون یه شخصیت دارم و با بقیه یه شخصیت دیگه.$هِی میچا انقدر داد نزن #باشه بابا تو هم انقدر غر نزن €آهای شما سال دومیا. خب اینم از قلدرای مدرسه.سال سومیایی که زورشون به کوچیکتر از خودشون میرسه.$ببین جناب هیون کانگ دائه درسته که معنی اسمت قوی و پرقدرته و شخصیتت هم کاملا بهش میخوره اما هرچقدر هم که قوی باشی نمیتونی منو بزنی.خودت هم اینو خوب میدونی.پس دمتو بذار روی کولت و همین الان ۱۸۰ درجه بچرخ و از جلوی چشمام دور شو.فهمیدی؟ €حیف که الان توی مدرسه ایم وگرنه حسابتو میرسیدم. بعد هم خودش و دار و دستش دور زدن و از اونجا دور شدن.#هی اون جونگکوکه؟ $برام اهمیتی نداره. بله اینم از پسر جذاب مدرسمون جئون جونگکوک.اونم یه سال دومیه اما نصبت به بقیه پسرا خیلی جذاب تره.دخترا براش سر و دست میشکونن ولی خب برای من هیچ اهمیتی نداره.اون برام مثل بقیه پسراست.فقط نصبت به بقیه شون یکم خوشگل تره.خب یکم که نه....یعنی خیلی خوشگل تره.الان هم داره روی میله دروازه فوتبال بارفیکس میره.آره خب اگر یه مشت عضله داشته باشی از این کارا زیاد میکنی.من بهش میگم پسر عضله ای.#ولی خدایی خیلی خوشگله😍$تو که دوسش نداشتی.اون پسر عضله ای مختو زده؟ #هی ببند.دیگه هم بهش نگو پسر عضله ای.درضمن مخم هم نزده فقط زیادی خوشگله $خب میدونی که میگم.پسر عضله ای،پسر عضله ای،پسر عضله اییییییییییییی. و بعد هم گذاشت دنبالم.درست مثل هروقتی که عصبانیش میکنم ولی خب به گرد پامم نمیرسه.(عکس تست عکس فرم مدرسشون😍😍😍)

(چوهی$ میچا#)-زینگگگگگ-#خب پاشو بریم.زنگ کلاس رو زدن بقیه آبمیوتو توی راه بخور $باشه.فقط.....الان زنگ چیه؟ #وای از دست تو.چرا هیچ وقت نمیدونی؟همیشه وقتی زنگ ریاضی داریم همین سوالو میپرسی.بابا زنگ ریاضیه.ریاضییییییییی $باشه بابا غلط کردم😅🙏 #😂. خب بازم زنگ ریاضیه خسته کننده.هی خدا ازش متنفرممممم😣واقعا درکش نمیکنم😑. @خیلی خب بچه ها لطفا تکالیفتون رو که دیروز باید مینوشتید رو باز کنید و بدین نفر پشت سریتون تا صحیح کنه.دفتر جلوییم رو گرفتم و برگشتم تا دفترم رو به نفر پشت سریم بدم که........چی؟!؟!؟!!؟😲اون پشت سر من چیکار میکنه؟!؟!؟!؟پسر عضله ای؟؟؟؟واقعا چراااااا؟!؟!چرا باید دفترم بیوفته دست شاگرد اول کل مدرسه؟!؟!!؟!؟!دفترم رو دادم بهش و سریع رومو برگردوندم.خب باید بگم که جئون جونگکوک نفر اول مدرسه ست و من نفر ۳۶۷.خب راستش در کل مدرسمون ۳۶۷ نفره😅دو ساله که با جونگکوک هم کلاسیم و هیچ وقت ندیدم که حتی یکی از نمراتشو کمتر از بیست بگیره.من هیچ وقت درس نمیخونم و همرو شانسی میزنم و خب گند میزنم.مدیر و معاونا و معلما همیشه از جونگکوک تعریف میکنن و به من چپ چپ نگاه میکنن.من و جونگکوک توی مدرسه خیلی معروفیم.خب اون که به خاطر نمره خوبش و جذابیش و من به خاطر نمره بدم و خوشگلیم.آره خب نصبت به بقیه دخترا مدرسه خیلی خوشگل ترم.در ضمن باید بگم معنی اسمم هم [زیبا] هست.دخترا برای جونگکوک سر و دست میشکنن و بعضی پسرا ازش حساب میبرن ولی بیشترشون به خاطر محبوبیتش باهاش بدن.برای من هم خب اوضاع خیلی فرقی نداره.دخترا از خوشگلیم لجشون میگیره برای همین به خاطر نمره بدم همیشه منو دست میندازن اما پسرا برام غش و ضعف میرن.چرا همیشه هم جنس آدم مخالفشه؟همه پسرا جز کانگ دائه و دارودستش.اونا قلدرای مدرسن برای همین انتظاری ازشون نمیره.کلا با همه بدن.میچا همیشه میگه باید اخلاقمو عوض کنم.آخه هیچ وقت به پسرا توجهی نمیکنم و با یه قیافه سرد از کنارشون رد میشم.خیلی از پسرا بهم کادو یا نامه عاشقانه دادن ولی نامه هارو پاره کردم و هدیه ها رو هم دادم به میچا.میچا از این کارم عصبانی میشه ولی خب من تهش کار خودمو میکنم.خب باید بگم چشم پسرای زیادی دنبال اونه ولی دست رد به سینه همشون زده.خودش اونجوریه بعد به من میگه باید اخلاقمو عوض کنم😐(عکس تست عکس کلاسشونه)

خب توی زنگ ریاضی دفتر جلوییم رو صحیح نکردم چون همش فکر و خیال میکردم و خودم رو با جونگکوک مقایسه میکردم و نفر جلوییم هم میچا بود.مطمئنم از دستم عصبانی نمیشه آخه من درسم از اون خیلی بدتره.پسر عضله ای رفته بود بیرون از کلاس برای همین دفترمو ازش نگرفتم.خب یه بهونه ای دارم که تکالیفم رو ننویسم.الان هم دارم توی راهرو خلوت مدرسه برای خودم راه میرم.همه زود میرن خونه ولی من چون میدونم کسی اونجا منتظرم نیست تا هروقت که بخوام وقت میگذرونم.مامانم سال ها پیش به خاطر افسردگی خودکشی کرد و بابام هم با یکی دیگه ازدواج کرد.اون هیچ وقت من رو دوست نداشت چون دختر بودم.الان دوتا پسر داره و از جون و دل براشون مایه میذاره ولی من براش هیچ ارزشی ندارم.توی یه خونه خیلی کوچیک زندگی میکنم.خونه ای که فقط یکم از اتاق بزرگتره و از عصر تا نصف شب هم توی یه رستوران کار میکنم.بعضی روزها هم توی یه کافه و بعضی روزها جای دیگه.همیشه دنبال اینم که یه کاری پیدا کنم و باهاش زندگیم رو بچرخونم.یکی از اخلاقیات من اینه که همه رو با خودم یا دونفر رو باهم دیگه مقایسه کنم.خب میچا از این اخلاقم هم بدش میاد چون وقتی برم توی فکر و خیال دیگه برام زمان و مکان اهمیتی نداره.یعنی حتی اگر وسط خیابون هم باشم وایمیستم و مقایسه میکنم.میچا با خیلی از اخلاقیات من مشکل داره و میخواد درستشون کنه.با اینکه باهاشون مشکل داره اما همچنان دوستمه.وقتی ازش میپرسم چرا میگه:درسته که با بعضی از رفتارات مشکل دارم اما این دلیل بر این نیست که نخوام باهات دوست باشم.من تورو بیشتر از همه توی دنیا میشناسم.توهم تنها کسی هستی که همه چیزمو میدونی.حتی مامانم هم انقدر ازم اطلاعات نداره. خب میچا دختر خیلی خوبیه و با مامانش زندگی میکنه.باباش معتاد بود برای همین مامان و باباش از هم جدا شدن.بیشتر روز توی خونه تنهاست چون مامانش از صبح تا شب سر کاره ولی روش های جالبی برای سرگرم کردن خودش بلده.اون تنها دوست منه.من به جز اون دیگه هیچ دوستی ندارم.نه صمیمی نه معمولی.هیچی.اون تنها کسیه که همه چیزمو میدونه(عکس تست عکس چوهی.به فرمش توجهی نکنید.)

(چوهی$ کوک£)همینطوری که داشتم توی راهرو راه میرفتم یه صدا از پشت سرم گفت:خانم چوی چوهی یک لحظه صبر کنید. برگشتم سمت صدا و......عه اینکه دوباره همونه.مگه نرفته خونه؟ £خانم چوی دفترتون پیش من جا موند $ممنونم آقای جئون. دفترم رو ازش گرفتم و برگشتم که برم که دوباره گفت:امروز وقتتون آزاده؟ $چطور؟ £معلم ریاضی گفتن باید باهاتون درس کار کنم.میخواستم ببینم که کی وقتتون آزاده $من نمیخوام درس بخونم توهم خودتو خیلی خسته نکن.به هر حال چیزی یاد نمیگیرم £تا شروع نکنیم که نمیفهمیم $ببین آقای....میتونم جونگکوک صدات کنم؟ £مشکلی ندارم $ببینم جونگکوک من از درس خوندن متنفرم پس دیگه جلوی من حرف درس خوندن نیار.فهمیدی؟. این جمله رو با تند ترن لحنی که بلد بودم گفتم و برگشتم و به راهم ادامه دادم. £پس تو فقط به خاطر پدر و مادرت میای مدرسه؟. برگشتم طرفش و با پوزخندی که روی لبم بود گفتم:هِه😏کدوم مامان و بابا؟من تنها زندگی میکنم.مامانم مرده و بابام هم اصلا بهم اهمیت نمیده.من فقط میام مدرسه که یه مدرکی بگیرم که بتونم باهاش کار کنم و خرج خودمو بدم و زندگیمو بچرخونم.از وقتی که مامانم مرد دیگه هیچ کاری رو به خاطر کسی انجام نمیدم. سرجاش میخکوب شده بود و چشاش یکم گرد شده بود.دیگه هیچ حرفی نداشت که بزنه.منم از فرصت استفاده کردم و از اونجا جیم شدم.اصلا به اون چه که من درسم چطوریه.میخوام نفر آخر باشم به اون ربطی داره؟ایش😒/فردا زنگ اول/£چوهی امروز وقتت خالیه؟ $نه باید برم بیرون/روز دوم زنگ آخر/£خانم چوی؟ $امروز باید برم سرکار. کلا یه هفته به این ترتیب گذشت و همش دست به سرش کردم.البته توی مدرسه زیاد باهم دعوا داشتیم.این هفته حتی بیشتر از کانگ دائه باهاش دعوا کردم.ازش متنفرمممممم.آخه به اون چه😒امروز هم مثل روزاهای دیگه توی مدرسه قدم زدم و بعد رفتم خونه....(عکس تست عکس مدرسشون)

(چوهی$ کوک£ کیم هیون شیک¥)رفتم خونه و با بی میلی دفترا و کتابامو در آوردم و شروع کردم مشق نوشتن.خب از هنر خوشم میاد برای همین اول انجامش میدم.بعد هم به ترتیب بقیه درسا و در آخر هم ریاضی.وقتی درفتر ریاضیمو باز کردم چشمم خورد به اون صفحه ای که جونگکوک هفته پیش صحیحش کرده بود.خب طبق معمول کلی غلط داشتم ولی.....هر سوالی رو که غلط نوشته بودم رو درستشو برام نوشته بود.عجب تاحالا کسی برام درستشونو نمینوشت.همه فقط غلط میگرفتن و دفترمو پرت میکردن جلوم.یه[لعنت بهت]زیر لب به جونگکوک گفتم و شروع کردم به نوشتن مشقام.خب به طرز عجیبی ایندفعه با دقت بیشتری مشقامو دارم مینویسم.بیشتر مسئله ها شبیه مسائل هفته قبل بودن و با چیزایی که جونگکوک برام نوشته بود تونستم حلشون کنم.وقتی درسام تموم شد لباس های کارمو پوشیدم و سوار دوچرخم شدم و رفتم یه خیابون پایین تر.معمولا با دوچرخه اینور و اونور میرم.رسیدم سرکارم و پشت پیش خوان به جای کوآنگ(پسری که شیفتش قبل از چوهیه)ایستادم.چندتا سفارش گرفتم و به آشپزخونه دادم و وقتی غذا آماده میشد براشون میبردم.چون نیرو کم بود من هر دوکار رو میکردم و خب دو برابر هم حقوق میگرفتم.سرم توی لپ تاپ بود و داشتم یه سفارش رو بررسی میکردم که حس کردم یکی اومد جلوی پیشخوان برای همین گفتم:خوش اومدید.چی میل دارید؟ سرم رو آوردم بالا و فردی رو دیدم که اصلا انتظارشو نداشتم.$بفرمایید.چی میل دارید؟ صداشو آورد پایین و گفت:توی مدرسه که میخوای سر به تنم نباشه حالا چرا اینجا اینطوری حرف میزنی؟ $چون الان سر کارم.حالا هم زود سفارشتو بده و گورتو گم کن £دوتا اسلایدر لطفا $امری دیگه؟ £عرضی نیست $تا چند دقیقه دیگه حاضر میشه.لطفا بفرمایید بشینید. بعد هم رسید رو دادم بهش و اونم رفت سمت یه میز دونفره و نشست.منم دوباره سرمو کردم توی لپ تاپ و سفارشارو چک کردم.یه چند تا سفارش آماده شد و بردم سر میزا. ¥خانم چوی سفارش میز ۷ آمادس $بله اومدم آقای کیم. آقای کیم هیون شیک سرآشپزمونه.رفتم دوتا اسلایدر رو گرفتم و بردم سر میز شماره ۷.گذاشتمشون روی میز و اومدم برم که جونگکوک دستم رو گرفت.....(عکس تست عکس محل کار چوهی)

(کوک£ چوهی$)داشتم برمیگشتم سمت پیشخوان که جونگکوک دستمو گرفت(توی بیشتر فیلم کره ایا یه همچین صحنه ای هست😂)با تعجب برگشتم سمتش.با چشمش به صندلی روبه روش اشاره کرد و منم رفتم نشستم.منتظر نگاش میکردم تا حرفشو بزنه.وقتی دیدم هیچی نمیگه گفتم:خب.چیه؟. بشقاب اسلایدر رو یکم به طرف من حل داد و گفت:بخور $نمیخوام ممنون £خب من دوتا سفارش دادم و برام زیادن.پس اگر نخوری مجبورم بریزمش دور و پولم هم حدر میره.پس بخور $...... £خب؟ $هاه خیلی خب باشه. زیر لب گفتم[پسر عضله ایه دیوانه]و یکیشو برداشتم و شروع کردم به خوردنش. £پسر عضله ای؟پس لقبی که بهم دادی اینه؟کنجکاو بودم بدونم چیه.مطمئناً با این اخلاقی که تو داری چیزی که بقیه دخترا بهم میگن رو نمیگی.جالبه.پسر عضله ای. وات د فازززززززززز من که خیلی آروم حرف زدم پس این از کجا فهمیدددد😲😑$خب حالا که چی؟آره من بهت میگم پسر عضله و اصلا هم قصد ندارم تغییرش بدم £خب من که چیزی نگفتم😐. اسلایدرم رو تموم کردم.با اینکه دیر تر از من شروع کرده بود ولی زودتر ازم خورد. $خب دیگه کاری باهام نداری؟ £پس اینجا کار میکنی آره؟ $هوم چطور؟ £آخه یه هفتس که میگی میری سرکار برای همین کنجکاو شدم بدونم کجا کار میکنی برای همینم امروز دنبالت کردم $چی؟!تو تعقیبم کردی؟! £هوم $یعنی حتی میدونی که خونم کجاست؟ £هوم $.......😐😑 £مشکلی پیش اومده $خب....میشه به کسی نگی که....خونم کجاست؟ £چه این حرف رو میزدی چه نه من به کسی نمیگفتم که کجاست.ولی چرا؟ $آخه کسی از وضعیت من خبر نداره.فقط تو و میچا و مدیر میدونین که من تنها زندگی میکنم و از بچه های مدرسه کسی نمیدونه و نمیخوام به خاطر این موضوع منو دست بندازن £نگران نباش به کسی نمیگم😉$ممنون😊£عه نگاش کن.بالاخره خندید $😅و یه چیز دیگه.خب راستش....بابت دفتر ریاضیم....ازت ممنونم خیلی کمکم کرد £پس دیدیش.خواهش میکنم.فردا دوباره میام اینجا تا باهم درس کار کنیم.دیگه هم نمیتونی بهونه ای بیاری.مجبوری $خیلی خب باشه.کلافم کردی.دوروز دیگه خودت تسلیم میشی چون یاد نمیگیرم £وقتی نتیجه امتحان بعدیت اومد میفهمم.خب خدافظ $فعلا......(عکس تست عکس بشقاب اسلایدر)

(کوک£ چوهی$)جونگکوک رفت و من هم برگشتم پشت پیشخوان.تمیزکار یعنی خانم جانگ اومد پیشم و بهم گفت:دوست پسرت بود؟مثل خودت خیلی خوشگله $چی؟دوست پسر کجا بود؟نه بابا فقط همکلاسیمه.اومده بود بگه که معلممون گفته باید باهم درس کار کنیم فقط همین.هیچ چیزی بین ما نیست ₩خیلی خب باشه.پس انگار اشتباه متوجه شدم.منو ببخش $نه خواهش میکنم.چیز مهمی نیست. کارم تموم شد و با دوچرخه رفتم خونه.تا در رو باز کردم دیدم یه برگه افتاد پایین پام.برداشتمش و تاشو باز کردم و خوندمش.توش نوشته بود[یادت نره فردا میام.هیچ بهونه ای هم نمیتونی بیاری.نویسنده:پسر عضله ای]با کلمه آخرش یه لبخند روی صورتم نشست.فکر میکردم ناراحت بشه ولی انگار که خوشش اومده.به هرحال چه ناراحت میشد چه نه من بازم بهش همینو میگفتم.رفتم داخل و انقدر خسته بودم که سرم به بالشت نرسیده خوابم برد.صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم.درست مثل هر روز صبح ۵ دقیقه به گوشیم غر زدم[آه لعنت بهت.آخه چرا باید هر روز صبح زنگ بخوری و منو از خواب ناز بیدارم کنی هان؟خب بذار بخوابم مگه چی میشه؟کوچولو میشی وَ اَه]خب تنهایی به مخم فشار آورده.مسواک زدم و فرم مدرسمو پوشیدم و کیفم مشکیمو برداشم و کفشای سفیدمو پوشیدم و سوار دوچرخم شدم و رفتم سمت مدرسه(از بس <و> توی یه جمله گذاشتم که مخم از دستم توی دادگاه شکایت کرد😂)وقتی رسیدم مدرسه دوچرخمو گذاشتم توی جایی که دوچرخه هارو میبندن و قفلش کردم.رفتم سمت کلاس و خب طبق معمول زنگ اول علومه.باهاش مشکل خاصی ندارم.زنگ دوم هنره که خب خیلی دوسش دارم و زنگ سوم......ریاضی😣همونطور که معلممون گفت دفترمو دادم به جونگکوک تا صحیح کنه./بعد از کلاس/ £بیا بگیرش.پیشرفت خوبی بود آفرین $.......... £خواهش میکنم $😒£😂خب عصر میبینمت $تسلیم میشی £خواهیم دید.....(عکس تست عکس میچا)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ادامه بده 🧸
💚💚💚💚💚
عالی بود ادامه بده ❤
ج چ : عاشقان ماه ♡
💜💜💜💜
وات ده فاز پسر عضله ای😂 یه بار دیگه بهم ثابت شد آرمیا تستچی هیچکدوم از اعضا رو واسه صدا و آهنگ هاشون نمی خوان فقط هات بودنشونو دوست دارید و باهاشون خیال پردازی میکنید
نه به خداااا
من عاشششققق صدای کوکم
این اسمو گذاشتم که باحال باشه فقط همین