
از همتون بابت کامنتای قشنگتون ممنون خواستم یکم دیر بزارم این پارتو اخه مگه شما اجازه میدید😑

از زبان مارینت:درو باز کردم که با یه مرد قد بلند که یه کت و شلوار ابی کاربونی چرم و یه کلاه لبه دار و کیف چرم دستش بود مواجه شدم😳دستشو گرفت سمتم و گفت:سلام خانم بفرمایید اینم مجله های مد که آقای آگراست سفارش داده بودن🙂(چیشد😐)گفتم:ممنون آقای پستچی☺(آها این شد😂)مجله رو گرفتم و برگشتم تو خونه و مجله رو گذاشتم رو میز و برگشتم پیش آدریانا و مشغول درست کردن بقیه کلوچه ها شدیم.کلوچه ها رو گذاشتم تو فر تا ۲۰ دقیقه و بعدش رفتم حموم(لباس مارینت)بعد حموم نشستم جلوی تلویزیون.خیلی هیجان داشتم برای فردا چون قرار بود برگردم خونه پیش مامانم.واییییی به مامانم چی بگم اگه بگه چرا گوشیتو جواب نمیدی😱به آلیا چی بگمممممممممممم😰😰داشتم همینجوری به بدبختیام فکر میکردم که صدای در اومد.رفتم باز کردم که با یه زن با موهای قهوه ای و چشامایی به رنگ جوب مواجه شدم که سرش تو گوشی بود.سرشو بلند کرد و تا منو دید گفت:به عنوان یه خدمتکار خیلی شیک لباس پوشیدی)یکم به چهرش دقت کردم که دیدم این مامان آدریانا لایلا راسی همون بازیگر معروفه

(تیپ لایلا)گفتم:ببخشید ولی من خدمتکار نیستم😠)چند ثانیه بعد آدرین اومد و گفت:چیشده مارینت)که چشمش افتاد به لایلا.لایلا گفت:اوووووو میبینم که نتونستی دووم بیاری دوباره ازدواج کردی😏)آدرین دستمو گرفت و گفت:ولی خوشبختانه این دفه انتخابم خوبه به قدری که آدریانا هم از همون روز اول عاشقش شد)به دستامون نگا کردم و سرخ شدم😳آدریانا اومد و تا لایلا رو دید یه جیغ بنفش زد و به خودش موشک بستو رفت😶😂لایلا گفت:آدرین برو دخترمو حاظر کن میخوام ببرمش بیرون)آدرین خواست بره که کشیدمش سمت خودم و گفتم:کجا توعم.بلد نیستی از حقه دخترت دفاع کنی😠)رو به لایلا کردم و گفتم:واقعا عجیبه تو که دختر خودتو ول کردی و رفتی اونم دختر به این خوبی و شیرینیو اونوقت الان داری برای من دخترم دخترم میکنی واقعا که باورم نمیشه نمیدونم با چه رویی اومدی اینجا و داری میگی برو دخترمو حاضر کن 😡😡😤😤)آدرین که دهنش کف زمین بود😐لایلا هم چشاش زده بود بیرون😳
به خودش اومد و گفت:تو با چه رویی با من اینجوری حرف میزنی)گفتم:با همون رویی که تو میگی برو دخترمو حاضر کن🤓)(دخترمو حاضر کنو با دهن کجی میگه خودتون میدونید دیگه از این کارا زیاد میکنید😂)لایلا دیگه داشت از عصبانیت از سرش دود میومد😡😏گفت:یا همین حالا میری دخترمو حاضر میکنی یا.....)حرفشو قط کردم و گفتم:یا چی مارم ول میکنی میری بفهم آدریانا نمیخواد تو رو ببینه و از جیغ بنفشی که الان کشید کاملا معلوم بود خانم جادوگر😏)لایلا دستشو برای سیلی زدن به من بلند کرد و گفت:چطور جرعت میکنی😤)دستشو با شتاپ آورد به سمتم که یهو یکی یه روزنامه پرت کرد و خورد به لایلا و دستش چرخید و زارت😳صاف خورد تو صورت آدرین😶😶جای دست لایلا رو صورتش موند😅آدرین از شتاپ سیلی صورتش چرخید و چشاش از تعجب زده بود بیرون راستش دلم براش سوخت دستمو گذاشتم رو صورتش و صورتشو برگردوندم که دیدم یا خداااااااااااااا صورتش منفجر شده از گوشه لبش داشت خون میومد😰
از اونجایی که بهش علاقمند شده بودم دلم براش سوخت😥لایلا بدجور رفته بود رو عصابم😤دیگه از حدش گذشته بود.در یک ثانیه همه چی اتفاق افتاد و فهمیدم با مشت زدم تو صورتش که دیدم دیگه واقعا خودم نبودم یهو حمله کردم بهش و موهاشو کشیدم که آدرین اومد و به زور منو ازش جدا کرد قبل از جدا شدنم یه لگد زدم وسط پاهاش😅که بدبخت با زانو افتاد رو زمین بعدشم رفتیم تو خونه.رفتم اول تو اتاق آدریانا و دیدم سرش تو بالشتشه و داره آروم گریه میکنه رفتم پیشش و کنارش رو تخت نشستم و کفتم:چرا گریه میکنی فرشته کوچولو😇)گفت:تروخدا نزار اون جادوگر منو با خودش ببره)گفتم:نگران نباش اگه من مارینتم هیچ وقت نمیزارم دستای اون اجوزه بهت بخوره و اینو قول میدم🙂)سرشو از بالش بیرون آورد و پرید بغلم وقتی از بغلم اومد بیرون سرشو بوسیدم و رفتم پایین
رفتم پایین و دیدم آدرین رو مبل دراز کشیده و مچ دستشو گذاشته رو چشاش.رفتم از یخچال یدونه آیس پک برداشتم با یه دسمال و رفتم پیشش و آروم دستشو از رو چشاش برداشتم که نگاهش با نگاهم کرد برخورد خدا مرگت بد..اهم اهم ببخشید که نکاهش تو مگاهم افتاد و بهم خیره شد.با دسمال آروم روی زخمشو پاک کردم بعدشم بهش آیس پکو دادم تا بزاره رو لبش که کبود نشه.رفتم تو اتاقم و به فردا فک کردم چون فردا قراره برگردم خونه.داشتم فک میکردم که یهو صدای آژیر خطر شنیدم🚨🚨و......
ببخشید اگه کم بود لطفا ۱۵ نظر و لایک و اینکه از این به بعد دیر به دیر پارت میدم چون مامانم میگه درس بخون و چون با نته خط هستم میگه کم استفاده کن به همین خاطر به دلیل دیر اومدن پارت ها لطفا منو نکشید😅بچه ها داستانPENTAKILL رو حتما بخونید یکی از جالب ترین داستان ها هست که حتما عاشقش میشید خب دیگه خدافظ💖💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدیو نوشتم و داره بررسی میشه
عالی میشه پارت بعدی رو بزاری ؟ 🍡💕🙏🏻
بچه ها نمیتونم زود بنویسم مامانم میگه درس بخون لطفا درکم کنید
آجولی درکت میکنم من مخفیانه عضو تستچیم چون مامانم میگه نباید بز
برم تو سایت و ... خلاصه خیلی وقتا تبلتو ازم میگیرا منم نمتونم بیام
پارت بعدت کی میاد ابجی امروز میاد
عااالللییییییییی بوووودددد مثل همیشه 😍😍🌠
عاشق داستانتم:)
فقط اونجاش که نوشته بود نگاهش با نگاهم کرد برخورد😂❤
عالی بود دمت گرم اجی اگه ناراحت نمی شی اجی صدات کنم🙄🙄🙄
چرا ناراحت بشم💖
عالی بود
بهترین داستانهههههههه۶
پارت بعد رو زود بنویس و من به راهنمایی بهت میکنم یک روز رو اختصاص بده به داستان نوشتنت داخل برنامه یادداشت ها بقیه پارت داستانت رو بنویس و بعد منتشرش کن من الان داستانم رو تا پارت ۴۴ نوشتم و تا پارت ۳۸ منتشر شده
ممنون از راهنماییت💞
عالییییییییییییییییییییییی بوددددددددد