
نمد چی بگم😐😐😐😐😐😐😐سیلام🙄
هدیه(راوی):مرینت چشماش و باز کرد و تا آدرین و دید انقد جیغ جیغ کرد و دست پا زد که هر دو از تخت افتادن پایین مرینت سمت راست و آدرین سمت چپ بعد هر دو سرشون و اوردن بالا و بعد چند ثانیه نگاه کردن به هم همزمان گفتن:چیکار میکنی؟! مرینت:تو چیکار میکنی نمیگی صورت به این گندی و زشتی جلوی چشم دختره باشه میترسه؟؟؟؟! آدرین سرش و مالید و گفت:نه بابا منظورت صورت به این خوشگلی و رو فرمی بود دیگه؟! مگه نه؟! مرینت:از خود راضی😐😐😑😑😑 آدرین:😌 مرینت:تو روی تخت من چیکار میکردی😡؟ آدرین:تقصیر خودته گفتم که اون داداش دیوونت اجازه نمیده توی اتاقش بخوابم از زبان مرینت:بلندشدم و گفتم:دیوونه خودتی و بعد با بی حوصگلی به سمت دستشویی رفتم چند بار آب به صورتم زدم تا به خودم بیام و رفتم بیرون همه سر میز بودن مارتین:کله گنجشکی دیشب کجا خوابیدی😂😹؟! آدرین:روی تخت مرینت💁👠😝
با این حرفش همه قاشقاشون از دستشون افتاد و برگشتن و بهش نگاه کردن اونم آروم زیر چشمی نگاهشون کرد و فهمید چه گندی زده منم دست به سینه شدم و با لبخند نگاهشون کردم و منتظر بودم ببینم کار به کجا ها میکشه🙄😂 اول از همه مارتین زبون بار کرد:نفهمیدم؟! کجا خوابیدی؟! آدرین:فرمودم روی تخت مرینت👠👣💦😺 مارتین:😠😤😤😠😠😠مانلی:😂😂😂😹😂😂 تام:😡😠😤😱😳😲 سابین:😱😨😳😁😺😸 مانلی:بیاین زود قضاوت نکنیم😆😶😶مارتینم گرفت مارتین: و مرینت کجا بود؟! آدرین:روی تخت💁👠👢🙋😺😸(اشهد و ان لا الله ال لاه میدونم اشتباهه😂😐ولی این طرز نوشتن منه دیه😆)مانلی:نظرم عوض شد😐مارتین:اشهد تو بخون😠😠 و از سر میز بلند شد آدرینم بلند شد و مث موش و گربه توی خونه میدویدن آدرین:تقصیر خودته دیشب نذاشتی توی اتاقت بخوابم منم به مرینت پناه بردم مارتین:فقط وایساااااااا😡😡 که یهو مامانم با جادوش برای مارتین زیر پایی درست کرد و اون هم افتاد سابین:واقعا لازم بود😂😄😃 مارتین:فک نمیکنی اشتباهی پسرت و انداختی زمین؟!
سابین:اتفاقا اشتباه نمیکنم،پسرم باید یاد بگیره با مهمونا برخورد خوبی داشته باشه😸😺 آدرین:مهمون نوازی و از مامانت یاد بگیر😌😒 مارتین از روی زمین بلند شد مارتین:نه میخواستی برای مهمونی که روی تخت خواهرم با خواهرم میخوابه(انگشتاش و رو به زمین گرفت) فرش قرمزم پهن کنم😠😡😤؟! آدرین:نه از جنس مرمرم باشه خوبه😌 مارتین:من واقعا یه بلایی سر این میارم و تا خواست سمتش خیز برداره یه دیوار درست کردم و مارتین خورد بهش مرینت:آ آ داداش جون،آدرین حق داره آدرین به من اشاره کرد آدرین:از خواهرتم یاد بگیر دیوارم و از بین بردم و مارتین از کنار آدرین با قیافه ی😒 رد شد و رفت سر میز آدرین:من میخوام مرینت و ببرم بیرون😁 با این حرف مارتین برگشت و بد جور نگاه کرد مرینت:خودم ازش خواسته بودم دنیای انسانا رو بهم نشون بده😃 و با قیافه ی بابامم مواجه شدم مرینت: بابا، لطفا تام:باشه مرینت:مرسییییی😍😘😻😽

دویدم توی اتاق و یه لباس انسانی قشنگ پوشیدم و بازم دویدم رفتم بیرون مرینت:من آمادم و بدو بدو رفتم بیرون آدرینم پشت سرم اومد و با هم از خونه زدیم بیرون ورفتیم توی دنیای انسان ها آدرین:من گشنمه بیا اول یه چیزی بخوریم مرینت:باشه😻 به سمت یه مغازه رفت و منم دنبالش رفتم آدرین:همینجا وایسا و رفت داخل و یکم بعد با یه پاکت اومد و گفت:بیا یه جای خوب گیر بیاریم و رفتیم روی یه نیمکت نشستیم و بهم یه چیزی داد مرینت:این چیه؟! آدرین:نون خامه ای و خودش یه گاز از اونی که توی دستش بود زد و گفت:خیلی خوشمزست😍 منم یه گاز زد مرینت:آره😻😽😍😗یهو یه چیز دیگه بهم داد مرینت:این چیه؟! آدرین:اسمش و یادم رفت😐 حالا به هر حال خیلی خوشمزست و با هم خوردیم که آدرین شروع کرد برام تعریف کردن از همه چی،از دنیای انسان ها گرفته از بچگیش و تا الانش(عکس اسلاید) خنده هاش قلبم و به لرزه در میورد و نگاهاش منو محو میکرد نمیدونم اسم این و چی میذارن اما خیلی حس قشنگیه دوست دارم هر لحظه مثل دیشب توی بغلش باشم😍 دلم نمیخواد یه لحظه هم کنارش بودن و از دست بدم😻✨(مری و عاشق کردم رف😂😹)
مرینت:من از اینا میخوامممممـــــ آدرین:پشمک؟😐 مرینت:آرهههـــههــــ هرچی که هست مهم نیست صورتیش خیلی خوشگله😍 آدرین:باشه و رفت پیش اون مردی که پشت دستگاه بود ازش یه پشمک گرفت و بعد با پشمک برگشت و داد دستم ازش یه گاز گرفتم مرینت:خیلی خوشمزس😍 با دستم یه تیکه ازش جدا کردم بردم نزدیکش مرینت:میخوری😻؟ یهو پشمک و گاز گرفت مرینت:هی انگشتم آدرین:اشکال نداره مرینت:تقصیر منه به تو پشمک میدم و خودم گاز زدم و همینطور قدم میزدیم مرینت: ازانسان بودن بیشتر خوشت میاد یا خوناشام بودن؟! آدرین:نمیدونم انسان بودن خب..... خیلی فرق داشت اما خوناشام بودن هم یه چیز دیگه است لبخند ریزی زدم🙂 آدرین:به نظرت اسم اون احساس و که با خنده هاش قلبت بد جور میتپه و وقتی پیششی احساس میکنی داری آتیش میگیری🔥،چیه؟! مرینت:منم دقیق نمیدونم آدرین:آهان، پس بیا بریم برای من یه خونه بخریم
مرینت: یعنی دیگه پیش ما نمیمونی😞؟! آدرین:راستش و بخوای با این واکنشای داداشت نمیدونم تا چند ساعت دیگه بتونم توی خونتون دووم بیارم مرینت:باشه پس😞 رفتیم یه جا و آدرین یه خونه خرید وقتی لب و وچه ی آویزونم و دید گفت:خب حالا که میدونی کجاست میتونی هر وقت خواستی با تصور کردن بیای پیشم😊 مرینت:راست میگی آدرین:پس، میبینمت😊 مرینت:میبینمت🌸 و از اونجا رفتم با اون بودن خیلی آرومم میکنه باعث میشه دردام و فراموش کنم😻 آدرین:میدونستم اسم اون حس چیه اما میخواستم خودم و گول بزنم😔 به هر حال باید یادم باشه اون یه خوناشامه و من یه انسان که از دنیای خوناشام بودن هیچی نمیفهمه درسته تفاوت مهم نیست،اما بازم نمیشه این و به این راحتیا قبول کرد اصلا ولش کن چرا دارم با خودم حرف میزنم رفتم توی خونه دلم میخواد بدونم مرینت چیکار میکنه اتاقش و تصور کردم دیدم افتاده روی تختش و لبخند قشنگی روی صورتشه داشتم بهش فکر میکردم که یهو قلبم برای چند ثانیه وایساد و بعد تند تند شروع کرد به تپیدن و همش بدون خواست من مرینت مرینت میکرد،مرینت و صدا میکرد و هر لحظه میلم به این که ببینم مرینت کجاست و در چه حاله بیشتر میشد!! تازه دیدم یه نفر دست مرینت و گرفته و غیب شدن توی1صدم ثانیه😱
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا تو مسابقه شرکت کنید ممنون
هدیه جون پارت بعدش کو😢😢😢
عالی منتظر ادامه هستم 🧡 🧡 بااااااییی 🧡 🧡 🧡
هدیه دمت گرم خیلی خوب بود هیجانی بود چرا کات کردی اخه نمگی از کنجکاوی دق میکنم جای هیجانی کات نکن ولی بازم دستت درد نکه عالی بودهزار سال عمر کنی دختر
عالی بود اجی پارت بعدی
یا خدا یعنی چی 😱
صلم هدیه جان میگم قلبم با این دروغ تپید رو ادامه نمیدی؟
سلام
نه اون خیلی وقته تموم شده🙂
صلم😐💜
منمیشناسی یا فراموشم کردی😐😕
سلام
شما زیر یکی از تست هام در خواست آجی شدن داده بودید درسته😅؟
عالی بود پارت بعدی
ممنون توی بررسیه
عالب
مرسی✨