10 اسلاید صحیح/غلط توسط: اراد انتشار: 3 سال پیش 310 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم از داستان جدیدم
( داستان از اونجایی هست که مرینت هویتشو به الیا گفت توی فصل چهارم هست )
صبح با صدای تیکی بیدار شدم که گفت پاشو برو مدرسه دیرتر شده گفتم وای چرا بیدارم نکردی و سریع رفتم پایین که مامانم گفت مرینت بیا صبحانه بخور گفتم نه پسرم شده و رفتم مدرسه و سر جام پیش الیا نشستم ( الیا تو ذهنش : وقتشه دیگه ) و گفت خانم بوستیه من میخوام پیش نینو بشینم خانم بوستیه گفت باشه و آدرین نشت پیش من و من داشتم از خجالت آب شده که ادرین گفت سلام گفتم سلال یعنی خوبی ام یعنی سلام و خلاصه زنگ تفریح خورد و دید که یهو شدو ماث یکیو شرور کرد
من رفتم توی یک کوچه تا تغییر شکل بدم و گفتم تیکی اسپاتس که یهو دیدم آدرین آومد و خواست بگه بلک کلوزه اوت که منو دید و از شانسم بعدشم نتونستم تبدیل شم از زبان آدرین رفتم توی یک کوچه ای خواستم تغییرشکل بدم که مرینتو اونجا دیدم گفتم ای بابا از زبان مرینت به الیا پیغام دادم گفتم خواستم تبدیل بشم آدرین اومد پیشم گفت خوش بگذره گفتم مسخره سریع با معجزگرت تبدیل شو منو از این مخسمسه در بیار گفت باشه از زبان الیا تبدیل شدم و شرور رو دیدم اسم شرور تقلید گر بود
سریع یک توهم از لیدی باگ ساختم از زبان تمرینت دیدم یک توهم از من داره میاد فهمیدم الیا دست به کار شده پس من دست به کار شدم و از اونجا قرار کردم اما آدرین اونجا موند به الیا گفتم توهم رو خاموش کنه و تبدیل شدم ( آدرین همینطور ) از زبان تقلید گر دیدم لیدیباگ داره می ره سریع تبدیل به لیدی باگ شدم که دیدم کت نوار و لیدباگ رسیدن از زبان کت : چی دو تا لیدی باگ مگه ممکنه
گفتم کدومتون لیدی باگ واقعی هستین باهم گفتن من لیدی باگ گفت کت حرفشو باور نکن تقلید گر گفت من لیدی باگم گفتم هیس من یه چیزی میدونم که فقط لیدی باگ میدونست و یک و رفتم نزدیک جفتشون و چشمک زدم و من و لیدیا گ واقعی تقلید گرو رو زدیم گفتم منظورم این این یعنی حمله و اینجوری من و لیدی باگ شکستش دادیم و ازهم خداحافظی کردیم رو تختم نشستم و گفت بهرته بیخیال لیدی باگ شم و خوابیدم از زبان مرینت با خودم گفتم دیگه بهتره بیخیال آدرین شم و یکم به کت اهمیت بدم چون آدرین کاگامی رو دوست داره ( ها آدرین خودتو دوست داره مرینت : نویسنده حرف نزن )
صبح بیدار شدم بدون صدای تیکی اما شانسم امروز که خودم بیدار شدم روز تعطیل بود بیرون نگاه کردم دیدم داشت برف میبارید خیلی دلم میخواست برم بیرون لباس عوض کردم رفتم بیرون که یهو الیا رو جلو در دیدم به هم سلام کردیم و رفتیم برف بازی که الیا گفت به نینو هم گفتم بیاد و اونم به آدرین گفتم چه خوب گفت خوشحال نشده آدرین میاد گفتم نه میخوام یکم به کت اهمیت بدم آدرین منو نمیخواد
الیا گفت اسرار نمیکنم زندگی خودته گفتم ممنون که نینو و ادرینم اومدن و با هم کلی برف بازی کردیم که داشتم سر میخوردم که یهو آدرین منو از پشت گرفت گفت خوبی گفتم آره که یهو الیا از دو کیفش کفش اسکی در اورد بعد رفتیم پیست برا بازی که الیا گفت باید دو به دو اسکی کنیم و الیا گفت من میخوام با نینو باشم و من با آدرین افتادم و کلی اسکی کرد که آخر اسکی آدرین منو برگردون به سمت خودش و منم مثل اون بهش خیره بودم که یهوادرین منو ب.و.س.ی.د نمیدونم چرا با اینکه دیگه بهش علاقه نداشتم همراهش کردم که یهو دیدم الیا و نینو از ما عکس گرفتن منم رفتم و سریع با جنگ دعوا گوشی رو از الیا گرفتم
خب این پارت یک منتظر پارت بعد باشید
خداحافظ
.......
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)