لایک کن♥️♥️♥️
با سوک هون برگشتیم به روستا سربازا تو پایتخت دنبالم بودن یونگی دستور داده بود که پیدام کنن هنوز باورم نمی شد که یونگی انقدر ضعیف شده باشه صدای بقیه من و به خودم آورد
سوک هون:پادشاه خیلی ضعیفه حتی نتونست با من مبارزه کنه ما می تونیم هم کشور خودمون و هم اینجا رو بگیریم
من:بس کن سوک هون با این تعداد سرباز حتی کشور خودمون رو هم معلوم نیست بتونیم بگیریم حرص و طمع باعث نابودیه
سوک هون:آرا تو چه مشکلی داری چرا انقدر نسبت به پادشاه مین ضعف داری
من:منظورت چیه من فقط به فکره مردمم هستم تصمیمای عجولانه تو باعث شکستمون میشه
سوک هون:مردمت؟فکر کردی اونا مردم تو هستن تموم این مدت ما بودیم که جنگیدیم حالا که چن روزه اومدی می خوای به دستور بدی
من:باشه پس جلوتو نمیگیرم هرکاری می خوای بکن
اینو گفتم و وسایلم رو جمع کردم تا برگردم به روستا
یوری:خواهر کجا میری؟
من:جایی که نخوانم نمی مونم تو هم خواستی می تونی بیای
آرا ساکت نگام کرد
من:باشه میدونم نمیای اشکالی نداره
از اونجا دور شدم برگشتم مسافر خونه امشب ماه کامل می شد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
41 لایک
~🤍
پارت بعد کی میاد؟
منتشر نشد الان دارم دوباره می زارم😢
باشه دستت درنکنه ممنونم 😊😊😍😍
خواهش گلم♥️♥️
مثل همیشه محشر بود اجی
مرسی عزیزم♥️♥️♥️
خیلی خوب بود ولی آخرش و خوب تموم کن خواهشا
♥️♥️♥️
خیلی خوب بود همینطوری ادامه بده از خشم ارا خوشم میاد 😐🥴😂😂😂
♥️♥️♥️😂
آقا لطفا جون من خواهشت میکنم بلایی سر یونگی نیار دلم خیلی به حال آرا میسوزه یه روزه خوبم نداشته بدبخت بزار به یونگی برسه زندگی درستی داشته باشه 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
من می خواستم آخر داستان رو به شدت غمگین تموم کنم ولی دارید نظرمو تغییر میدید😂
داستانت خیلی قشنگ بود اما بلایی سر یونگی نیار لطمه ای به روح و جسمش وارد نشه و آرا بتونه دوباره به روز اولی برگرده من اون ارای اول رو میخام😢
باشه ببینم چی میشه♥️♥️♥️😂
جون جدت لطفا بلایی سر یونگی نیاره یونگی چهار سال زجر کشیده لطفا این کار نکن کاری کن آرا مقابله کنه بتونه قدرتش رو کنترل کنه و به یونگی برگرده من دلم به حال یونگی میسوزه
دارم سعیمو میکنم😂♥️