سلامـ بهـ همگیـ 💕 خبـ اینمـ از پارتـ پنجمـ 😙 اولـ چند تا نکتهـ بگمـ : ۱ : لطفا برید یهـ دور دیگهـ پارتـ قبلیـ رو بخونید تا براتونـ یاداوریـ بشهـ کهـ چهـ اتفاقاییـ افتاد 😁 بهـ خاطر خودتونـ میگمـ 😊 ۲ : اینـ پارتـ یکمـ طولانیهـ لطفا هیـ نگید چرا انقدر زیاد مینویسیـ ، اگه کوتاهـ بنویسمـ همهـ شکایتـ میکننـ😶 مطمئنـ باشـ خوندنـ اینـ پارتـ یهـ دقیقهـ همـ طول نمیکشهـ 😅 ۳ : تروخدا کامنتـ بدید منـ ۲ براشـ وقتـ گذاشتمـ 😭
من سریع به سمت عمارت آگراست حرکت کردم . از اون چیزی که فکر میکردم شلوغ تر بود 😵میخواستم برم سمت اتاق آدرین اما نمیشد چون لایلا جلو همه رو میگرفت 😒 میگفت :« بچه ها لطفا نیایین داخل آدرین خیلی حالش خرابه ترجیح میده تنها باشه 🙍 حتی منم از اتاقش بیرون میکنه 😖 لطفا وارد نشین » اینو با یه لحن مظلومی هم میگفت که باور کنیم .باز معلوم نیست چه چیزی تو فکر این شیطانه بزرگه 😠 فک کنم میخواست فقط خودش با آدرین تنها باشه . این حرفا رو زیر لب میگفتم . یهو تیکی بهم گفت :« مرینت مگه تو نمیخواستی آدرین رو فراموش کنی ؟ »
12 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
استاد فو حافظش را از دست داده
الان مرینت نگهبان هست
سنا ۱۱ خوشبختم♥️
عالیییی لطفا زودتر پارت جدید رو بزار آجی میشه؟؟؟؟
آره میشم دیانا هستم ۱۱ سالمه 💚