❦برای درک بهتر داستان ᴘᴇɴᴛᴀᴋɪʟʟ خوبه که شخصیت هاشو رو بیشتر بشناسین❦
اسم: ᴇᴍɪʟɪᴀ
اسم مستعار: ᴇᴍɪʟʏ
فامیل: ʀᴏɢᴇʀs
سن: 29
قد: 176
مادر: نداره (یه روز بیماری خواهر امیلیا عود میکنه و مادرش بیرون بوده و وقتی میخواسته به خونه برگرده با یه کامیون تصادف میکنه و میمیره)
پدر: داره
خواهر/برادر: ᴇᴍᴍᴀ ʀᴏɢᴇʀs
༺═────═✥◈✥═────═༻
۱۰ سال پیش پدر امیلیا توی یه شرکت معروف کار پیدا کرد و با درخواستش امیلیا هم استخدام شد. اون شرکت برای پدر جیمز بود و جیمز هم توش کار میکرده و وقتی امیلیا و جیمز همدیگه رو ملاقات میکنن، امیلیا عاشق جیمز میشه. بعد یه مدت جیمز هم همین حس رو به امیلیا پیدا میکنه و با همدیگه قرار میزارن.
امیلیا بعد از ۵ سال به ازدواج فکر میکرده و براش خیلی ذوق داشته ولی وقتی این افکار رو با جیمز درمیون میزاره، جیمز باهاش مخالفت میکنه و تظاهر میکنه برای ازدواج آمادگی نداره. امیلیا هم چون خیلی به جیمز اعتماد داشته و اصلا فکرش رو هم نمیکرده که پای زن دیگهای هم درمیون باشه، قبول میکنه و صبر میکنه تا جیمز آمادگی پیدا کنه. ولی هر سال که میگذره جیمز بازهم مخالفت میکنه و هر دلیلی میاره تا امیلی فکر ازدواج رو از سرش بیرون کنه. تا اینکه شمارهای که به اسم هری سیو کرده بود، به جیمز زنگ میزنه... امیلیا هم بازیگر خوبیه برای همین جیمز اصلا مشکوک نشده بود که امیلیا از هانا باخبر شده.
- بله؟
+ سلام، شما منشی جیمز هستین نه؟ میتونم با جیمز حرف بزنم؟
- ام... نه... مشغول کارهای شرکت هستن... شما...؟
+ من زن جیمز هستم. لطفا هروقت کارش آزاد شد بهش بگین حتما بهم زنگ بزنه.
- ...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
شخصیت ها و معرفیشون عالین🤩
قطعا داستانش هم عالیه🥰❤
دمت گرم😜
شخصیت هاش خیلی خوبه
واقعا داستان خیلی عالی میشه
لطفا زود پارت های بعد رو هم بزار🤩🤩😍💜✌🏻
این داستان مطمئنم یکی از بهترین داستان هاعه🍓❤
زود پارت بعدو بزار نگین💖