۱.هرمیون تقلا میکرد تا در آن ویرانه بلند شود و بایستد؛سه مرد مو قرمز، در جایی که دیوار ویران شده بود، دور هم جمع بودند. هری دست هرمیون را گرفت و با هم تلو تلو خوردند و بر روی تکه های چوب و سنگ سکندری خوران قدم گذاشتند.
کسی فریاد میزد: نه_نه_نه!نه! فرد!نه! پرسی داشت دست برادرش را تکان میداد، رون کنارشان زانو زده بود و به چشم های فرد خیره بود، بی آن که ببیند، سایه ی اخرین خنده اش هنوز کنج لبش بود. ................................... ۲.هرمیون فریاد زد:بیا این تو، هری! هرمیون رون را به پشت فرشینه ای کشیده بود، به نظر میرسید که با هم کشتی میگیرند و یک آن هری از خود پرسید که پشت فرشینه چه میکنند. بعد متوجه شد که هرمیون سعی میکند مانع رون شود و نگذارد به دنبال پرسی بدود. _گوش کن-میگم گوش کن، رون! _میخوام کمک کنم-میخوام مرگخوار ها رو بکشم_. صورتش از ریخت افتاده و آلوده به دوده و گرد و خاک بود. از شدت اندوه و خشم میلرزید. «هری پاتر و یادگاران مرگ ۲»
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
بسم الله من الان کتاب پنجمم جلد سومم
هق 😭
چند روز پیش داشتم صحنه مرگ دامبلدور رو میخوندم
ادم هر بار میخونه بیشتر غمگینه🥲🥺
خیلی لحظات غمگین کننده ای هستن
مخصوصا مرگ فرد ویزلی که با برادرش خیلی شاد بودن🥺🥺
مرگ اسنیپ و سیروس هم خیلی ناراحتم کردن.
دقیقا🥺
چ : فصل سگواری ققنوس و برج ساعقه زده : هری پاتر و شاهزاده دورگه
یا اون زمانی که هری تو جنگل روح پدر مادرش و سیریوس و لوپین رو دید.
اره🥺💔
هممون حداقل چند بار با خوندن این صحنه ها گریه کردیم☺😢💔💚
اوهوم🥺
راستی دوست میشی؟مانترام.😊
حتما🙃🌻 منم سارا ام(:
مرگ دابی😢
هری پاتر و جام آتش لحظه ی شکنجه ی هری رو اعصاب بود😭
اره🥺🥺
🥺💔🌹
ای گلبم🥺🌈