8 اسلاید صحیح/غلط توسط: ☆saghar☆ انتشار: 3 سال پیش 381 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان لایک و کامنت فراموش نشه فالو=فالو
سلام دوستان من اومدم با داستان جدیدم بریم که شروع کنیم😊
و فقط اینجا مرینت و ادرین ۱۲ سالشونه
و داستان ۶ صفحه است.
( در خانه مرینت)
ادرین: حالا نمیشه تو فقط بمونی خانوادت برن
مرینت: ادرین متأسفم نمی تونم بمونم
ادرین : اخه چرا ما به هم قول دادیم که همیشه پیش ه بمونیم و الان تو داری میزنی زیر قولت🥺
مرینت : اره قول دادیم و من زیر قولم نمیزنم بهت قول میدم دوباره برگردم و الان من تمام خانوادم دارن میرن نمیتونم تک تنها توی پاریس بمونم
ادرین: تو منو داری تو میتونی بیای پیش منو خانوادم زندگی کنی
مرینت: نمیشه من نمیتونم از خانوادم دور بمونم من فقط ۱۲ سالمه باید پیش خانوادم زندگی کنم نمی تونم از اونا دور بمونم😔
ادرین: باشه فقط بگو تا کی اینجایی
مرینت : من تا هفته دیگه اینجام میتونیم توی این هفته کلی خوش بگذرونیم
ادرین: تو راست میگی
مرینت : خوب پس سکسک اگه میتونی بیا منو بگیر😝
ادرین : وایسا ببینم
( هفته بعد روزی که مرینتینا میخوان برن لندن)
(و توی این یک هفته مرینت و ادرین کلی خوش گذرونی کردن)
(در فرودگاه )
ادرین: مرینت وایسا
مرینت: بله
ادرین: بیا اینو بگیر(یک باکس به شکل قلب و رنگ قرمز)
مرینت: این چیه بزا بازش کنم
ادرین : الان نه وقتی رفتی توی هواپیما بازش کن باشه؟
مرینت : باشه
ادرین: حالا هم برو الان از هواپیما جا میمونی
مرینت : مرسی ادرین😘 امیدوارم که همو دوباره ببینیم خدافظ👋
ادرین: منم همنطور خدافظ👋
(در هواپیما )
از زبان مرینت: خدافظ پاریس امیدوارم که دوباره برگردم
خوب بزا ببینم این چیه
(از زبان خودم یعنی راوی: مرینت وقتی در جعبه وا میکنه با یک گردنبند خوشگل طلایی که نصف یک قلبه با یک نامه مرینت نامه برمیداره بازش میکنه وقتی نامه باز میکنه با این متن رو به رو میشه)
متن نامه👇
سلام مرینت الان که داری این نامه میخونی خیلی از من دوری ولی اینو بدون تو هر چقدر هم از من دور باشی همیشه توی قلب منی و توی این جعبه یک تیکه گردنبند قلب اون یکی تیکش دست منه این گردنبند بنداز گردنت تا شاید یک روز همو بتونیم با این گردنبند پیدا کنیم و اینو بدون هیچ وقت فراموش نمیکنم و تو هم بهم قول بده که فراموشم نمیکنی
دوست دارم❤️
امضا ادرین
مرینت : منم دوست دارم و قول میدم ادرین قول میدم هیچ وقت فراموشت نمیکنم😢
مرینت:بعد از خوندن اون نامه گریم گرفته بود ولی جلوی خودم گرفتم و موفقم بودم و بعدش گردنبند انداختم گردن وقتی انداختم احساس ارامش میکردم فکر کنم چون از طرف ادرین بود این احساس داشتم و بعدش سرمو به شیشه تکیه دادم مو دیگه چیزی نفهمیدم
از زبان مارین: وقتی توی هواپیما بودیم دیدم مرینت بغض کرده ولی جلوی خودشو گرفته و موفقم بود و بعدش دیدم یک گردنبند انداخت گردنش و بعد سر شو تکیه داد به شیشه دیگه نتونست جلو بغش بگیره و بی سر صدا گریه میکرد میخواستم برم پیشش که دیدم خوابیده و توی خواب داره گریه میکنه دلم نیومد بیدارش کنم گذاشتم خوابید و بعد اومدم نشستمو سرمو به شیشه تکیه دادم خودم خوابیدم
( ۶ ساعت بعد زمانی که رسیدن لندن)
مارین:، وقتی از خواب پاشدم دیدم خلبان میگه تا چند دقیقه دیگه فرود میایم پس کمربند های خود را ببیندید ولی مرینت هنوز خواب بود پس وقتی فرود اومدیم رفتم بیدارش کردم
از زبان مرینت: خواب بودم که شنیدم یکی داره صدام میکنه چشامو وا کردم که دیدم مارین داره صدام میکنه
ها چیه
مارین : ها چیه ادم با بردارش مگه اینجوری حرف میزنه پاشو رسیدیم
مرینت: خیله خوب وقتی بلند دیدم صورتم خیس حتما توی خواب گریه کردم😔
( از زبان خودم: مرینت پا میشه و از هواپیما میره بیرون و دوباره یاد ادرین میوفته و بغضش میگیره ولی جولوی بغضشو میگیره و به همراه خانوادش میرن به خونشون در لندن)
( خوب بریم یک سر به ادرین بزنیم ببینیم حالش خوبه😏 ادرین : به تو ر.ب.ط.ی نداره حاله من خوبه یا نه همش تقصیر تو تو مرینتو ازم گرفتی😡 ساغر : نه دیگه نشد داد زدن سر من عاقبت خوبی نداره اقای اگرست 😏 ادرین : مثلا چیکار میکنی🤨
ساغر : مرینت م.ک.ش.م😏 یا کلی کاردیگه میکنم ادرین :چی نه نه نه نه غ.ل.ط کردم😟 ساغر : افرین پسر خوب حالا بگو ببینم خوبی😏 ادرین: به لطف شما بله😒
از زبان ادرین: بعد از بحث کردن با نویسنده مامانم اومد تو اتاقم گفت بیا ناهار بخور
ادرین:باشه
از زبان امیلی : بعد از این که مرینتینا رفتن ادرین خیلی ناراحته باید سر حالش کنم اهان الان زنگ میزنم میگم آملینا بیان اینجا تنها کسی که میتونه حال این پسر خوب کنه فیلیکسه
امیلی: سلام خواهر چطوری خوبی فیلیکس و مارسل خوبن( مارسل پدر فیلیکس)،
آمیلی: سلام خواهر خوبن مرسی ادرین و ادرینا و گابریل خوبن
امیلی:خوبن مرسی
آمیلی: چیشد یادی از ما کردی
امیلی: راستش.... ( و کل قضیه طریف کرد)
آمیلی : باشه ما هفته دیگه مییایم
امیلی: باشه مرسی
آمیلی : خواهش میکنم خدافظ
امیلی : خدافظ
امیلی:بعد صحبت با آمیلی رفتم ادرین صدا کردم بیاد ناهار بخوره
امیلی: ادرین بیا ناهار
ادرین: باشه الان میام( با صدای بغض الود )
سر میز ناهار
ادرینا: داداش چرا غذاتو نمیخوری
ادرین:میخورم
امیلی: ادرین هفته خالتینا میان اینجا
ادرین:چرا
امیلی :چرا نداره حالا غذاتو بخور
ادرین:نمیخورم
امیلی:نخور
گابریل: امیلی من یه پیشنهاد دارم که حال ادرین خوب بشه
امیلی:چه پیشنهادی
نام: فیلیکس نام خانوادگی: اگرست
سن :۲۵ شغل : رییس گروه خلفکاری محل زندگی : لندن متولد شده در : انگلیس
اعضای خانواده: مادر و پدرش
(عکس بالا فیلیکسه)
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
عالی
ممنون😘
وای عااااااالی بود نمیدونم چی بگم معرکست 🥺🥺🥺🥺 اجی میشی؟ درسا ۱۴ ساله
مرسی عزیزم😘❤
حتما
ساغرم ۱۳ ساله
عالی بود اجی❤❤❤
ممنون اجی😘❤
عالی بود اجی حرف نداشت ولی عکس که میزاری برای داستانت را دقت زیادی روش بکن چون اگه عکسش خوب باشه طرفدارای خوبی داره من که خودم شخصن بعضی از داستان ها را از عکسش میپسندم بعد میرم میخوندم
مرسی اجی😘راستش خود منم از روی عکسای داستان بیشتر داستانارو میخوانمولی چشم بیشتر روی عکسا کار میکنم😊مرسی از راهنماییت
خواهش مکن
و من امروز حالم خوب نبود مجبور شدم کم بنویسم
پس منتظر پارت بعد باشید
خدافظ
سلام
بچه ها من پارت بعد ۳ ساعت پیش گذاشتم
ممنون اجی
😘
عالی
ممنون❤😊
عالی
مرسی❤
عالی بود اجی پارت بعدی
مرسی اجی جون😘
دارم مینویسم😊
عالی بود آجی جون منتظر بعدی هستم💖
مرسی اجی جون😘
دارم مینویسم 😊
خداقوت😍
مرسی😘😊