10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Delaram انتشار: 3 سال پیش 199 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
گایز لطفا لایک کنید پارت قبل هم تعداد لایک هاش پایین بود 🥺❤❤
تهیونگ :《 اوه اوه ....چیزی شده (و جلوی پای ماری زانو زد سعی کرد سر ماریا رو بالا بیاره) ماری ...ماری چیزی شده؟ بهم بگو 》 ماریا:به صورت نگران ته خیره شدم《خوبم فقط از اینده نا معلومم نگرانم نمیدونم قراره چی بشه .... پسفردا خیلی زوده ن؟؟؟》 تهیونگ :《ما اماده ایم ماریا . مهم نیست که کی شروع کنیم . مهم اینه که کنار همیم نه؟ و این همه چیزو متقاعد میکنه . ما کنار هم کاملیم . یه تیم دونفره موفق 》ماریا : حرفاش ارومم میکرد . حتی نگاه کردن بهش مثل یه ارام بخشه . با حرفاش دوباره همه انرژیمو جمع کردم و بلند شدم و زدم رو شونش.《 بیا تا جون داریم تمرین کنیم ما به تیم افسانه ای تبدیل میشیم 🙂فایتینگ》تهیونگ :《 همون دختری که میخواستم 😁✌🏻✌🏻》
فردا صبح با یه تیپ رسمی با تهیونگ به دفتر فرمانده ارشد رفتیم . اونجا اقای چاوون هم بود . فرمانده ارشد :《 به موقع اومدید بچه ها . ایشون اقای چاوون هستند ایشون بادیگارد اقای لین ، فرد مورد نظر ما هستند تصمیم گرفتن تا بهمون کمک کنند. بیاین تا شروع نقشه رو بهتون بگیم . 》 چاوون :《 سلام . خوشبختم از دیدنتون ( و با بچه ها دست داد》 همه پشت میز نشستند . فرمانده عکس های اقای لین رو روی دیوار سفید کنار میز انداخت (اقای لین : فردی حدودا ۴۵ ساله با چهره و استایل واقعا خوشتیپ ) وشروع کرد به توضیح دادن :《 فردی که میبینید فرد هدف ما هست تنها اطلاعاتی که میشه گفت داریم اینه که قاچاقچی عتیقه هست ولی بنظر نمیاد این تنها کارش باشه میخوایم از بقیه خلاف هاشم سر در بیاریم . فقط اینکه بفهمیم بدردمون نمیخوره باید ازش مدرک گیر بیارین اون شخصی با نفوذه پس بدون مدرک نمیتونیم کاری کنیم . شما دو تا قراره به عنوان باریگارد های اقای لین توسط اقای چاوون معرفی بشید . و جاسوسی کنید برامون.
باید کار تون اینقد خوب باشه که به نزدیک ترین افرادش تبدیل بشید . البته یه راه دیگه هم هست که اگه بشه مطمئنا خوب میشه. تو ماریا . تو یه دختری میتونی از این راه وارد بشی اون یه مرده . دلشو بدست بیار 😶 اینجور موقع ها خوب میتونین اطلاعات بدست بیارید 》قبل از اینکه ماریا مخالفت سختش رو اعلام کنه تهیونگ گفت :《 حرفشم نزنید فرمانده ماریا این اجازه رو نداره یعنی من بهش نمیدم نمیزارم زیر خواب کسی بشه😠》 ماریا : این چه فکری در مورد من کرده . امکان نداره این کار رو انجام بدم تا اومدم چیزی بگم تهیونگ محکم مخالفتشو اعلام کرد. یه لحظه حس واقعا خوبی داشتم اون اینطور از من محافظت میکنه و باز دیگه به ترکای قلبم به خاطر عشق یه طرفم اضافه شد . 🥺. فرمانده ازشد که مخالفت محکم تهیونگ و اخم ماریا رو دید گفت :《 اممم. بله . این راه رو کنار میزاریم . خب.... بقیه اطلاعات رو اقای چاوون بهتون میده من میرم بیرون تا راحت تر باشید 》 و بعد از اتاق رفت .
چاوون :《 امیدوارم بدونید تو چه کار پر خطری پا گذاشتید اما اینطور که از هماهنگیتون بنظر میاد کارتون خوب هست . همونطوز که فرمانده گفتند شما به عنوان باریگارد های معرفی از طرف من به اونجا میرید و کارتون رو شروع میکنید . اقای لین به این راحتی قبولتون نمیکنه . اون شما رو ازمایش میکنه برای اینکه بتونید از پسشون بر بیاید باید از همه چیزتون بگذرید. خیلی باهوشه نباید دم به تله بدید و باید همه نکات امنیتی رو رعایت کنید . سعی کنید اعتمادشو به دست بیارید این به نزدیک تر شدنتون به ایشون کمک میکنه اطلاعاتی که بدست میارید رو میتونید به من بدید و یا بگید تا به مرکز فرماندهی برسونم . (چند تا نقشه رو روی میز گذاشت ) اینا نقشه های عمارت اقای لین هستند . یه انبار قدیمی پشت این عمارت هست که آقای لین اونجا رفت و امد داره ولی کسی اجازه نداره بره اونجا احتمال میدم که اونجا محل نگه داری چیز مهمی باشه باید چک کردم اونجا رو توی دستور کارتون قرار بدین . .....》
و بعد شروع کرد به نشون دادن نقشه و تمام نقاط عمارت رو بهشون از روی نقشه نشون داد . و یه دست لباس مخصوص بهشون داد . چاوون:《 فردا باید راس ساعت توی عمارت باشید ( دوتا کارت بهشون داد ) اینا مشخصاتتون هستند همراهتون باشه . سعی کنید اونجا خیلی نخندید . راحت نباشید و با جدیت رفتار کنید با خدمتکار ها گرم نگیرید و تا وقتی رئیس(اقای لین) نخواستند صحبت نکنید . و در اخرین حرفی که باید بهتون بگم اینه که تا وقتی پیش ایشون هستید باید واقعا به عنوان بادیگاردشون باشید نه یک جاسوس مگر نه ایشون خیلی سریع همه چی رو میفهمن.》 بچه ها سرشون رو تکون دادن . و به سمت اتاقشون رفتن .
.
.
.
تهیونگ : نزدیک های عصر بود . میخواستم با ماریا صحبت کنم صحبت کردم باهاش بهم ارامش میداد. سمت اتاقش رفتم وقتی در زدم نبود . میدونم کجاست، جای همیشگیش . از پایگاه خارج شدم و پیاده توی هوای ازاد قدم زدم ......تهیونگ:《 بله درسته . ماری ما مثل همیشه اینجاست 》
وکنار ماریا روی صخره سنگی کنار اقیانوس نشست . و به اقیانوسی که اماده بلعیدن خورشید نارنجی رنگ توی اسمون بود نگاه کرد . ماریا سرشو به سمت تهیونگ برگردوند با لبخندی دلنشین به ته گفت :《 اره و تو هم مثل همیشه میتونی پیدام کنی:) 》 تهیونگ :《 اره...مادوتا همه جوره به هم وصل شدیم ...همیشه برام سواله...تو نباید از اقیانوس بدت بیاد میدونم ناراحت کنندست که اینو میگم ولی...ولی اون مادرتو ازت گرفته》 ماریا:《 اره ولی همیشه این حسو دارم که مامانم از توی اقیانوس هوامو داره بهم ارامش میده .》 تهیونگ :《 همیشه به جوابایی که میدی به کارایی که میکنی افتخار میکنم . همیشه بهت افتخار میکنم .》و سر ماریا رو روی شونش خم کرد و سر خودشو رو سر ماریا گذاشت . ماریا تک خنده ای کردو گفت :《 الان زیادی شبیه کاپل ها نشدیم . 》 تهیونگ در جوابش زمزمه کرد :《 اشکالی نداره به ته مونده خورشید نگاه کن .》
ماریا : خوبه ته چشمامو نمیدید مگرنه از شدت گرد شدنشون از خنده قش میکرد. این حرفا این حرکات اولین بار بود که تهیونگ نشون میداد حداقل اولین باری بود که به من نشون میداد. این کاراش باعث میشد دلم بلرزه اما نه ماریا روی کار فردات تمرکز کن . به این موضوع فکر کردن تهش به یه بنبست عشق یه طرفه میرسه . فردا با موجودی جدید قراره روبرو بشم... اوه خورشید از دست دادم .....
ماریا : باید قبل از روشن شدن هوا از پایگاه بیرون میرفتیم اتاقمو تمیز کردم و کلیدشو تحویل دادم کت شلواری که بهم داده بودنو دوباره برانداز کردم تا مشکلی نداشته باشه موهام رو هم دم اسبی بالا بسته بودم . دستمو توی جیب لباسم بردم کارت شناسایی جدیدمو لمس کردم . قراره با یک هویت جدید برم پس قراره اخلاقم هم تغییر کنه . درسته قراره روی جدید ماریا به نمایش بیاد همینطور که تو فکر اینا بودم . صدای تهیونگ اوند سرمو بالا بردم دیدم جلوم وایساده هنوز خواب تو چشماش موج میزد اما تونسته بود خیلی قشنگ کراواتشو ببنده . لباس من کراوات نداشت فقط یه لباس سفید ساده و کت شلوار تماما مشکی ولی اون علاوه بر اینا یه کراوت هم داشت . همون لحظه دست تهیونگ اومد و دکمه بالایی پیراهنمو باز کرد با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم :《 تهیونگ! داری چکار میکنی؟!》 تهیونگ :《 دکمه بالایی پیراهنتو باز بزار اینطوری برای خانم ها قشنگ تر هست و همچنین قابل قبول تر》 ماریا اروم سرشو تکون داد.
تهیونگ :《 خب میس *چوی یوری* نوبت نشون دادن خودمونه آر یو رِدی؟😏》 ماریا سرشو تکون داد و گفت :《 البته مستر مین کیونگ 🤞🏻 》 و به سمت ماشینی که منتظرمون بود رفتیم. [نویسنده : اینجا بگم که چوی یوری اسم جدید ماریا و مین کیونگ اسم جدید تهیونگ توی ماموریت هست که بعضی جاها به این اسم گفته میشن]
ادامه دارد... لایک یادتون نره 😘😘 اسپویل توی نتیحه.. یه حسی میگه یه درامای خوب میشه😂✌🏻
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
یچی بگم؟
جانم بگو
اونکه آره میدونم شوخیه. ولی میگم تصورش باحال میشد.😉😂
ممنونمممم.💜💜
آره واقعا تهیونگ بازیگر باشه، تو نویسنده، آهو (Aho) هم کارگردان.🤤😍 فقط کنجکاوم بدونم بازیگر ماریا کیه؟🤔😂
تو چطوری؟😂
این فقط یه شوخیه😘😘😘😘
وایییی واقعا عالییی بود بهترین نویسنده ای هستی که دیدم
مرسیی لاوم
عالییییی پارت بعددد
✌🏻😍😍😘😘😘
مثل همیشه عالییییییی بود🥺🥺😍😍😘😘😘
واقعا درامای خیلی قشنگی هست😘😘😘😘
اره😍😍😍😘
واقعا درام خوبی میشدا.😉😍 مثل همیشه عالیی بود.💜 فقط یه خواهش دارم ازت میشه پارت بعد رو زودتر بذاری🥺👈🏻👉🏻 و اینکه ناظران محترم لطفا تست ها رو کمی زودتر بررسی و منتشر کنین.🙂
اوکیه گلم😘😘
واییی اولین کامنتت...😍 بالاخره پارت بعدی اومدددد.🥳🥳🎉🎉 راستش دیشب تو بلاگ در مورد اینکه پارت بعد فیکت کی میاد پرسیدم ولی منتشر نشد.😐😂 من برم بخونم این پارت رو آجی...🥺💜
مرسیی حتما کیوتم🙏🏻🙏🏻❤❤