
اینم پارت 3
_خب بیاید اول اتاقارو شماره گزاری کنیم. کدوم اتاق اتاق شماره یک باشه؟ + اتاق من _از کجا معلوم که اون اتاق، اتاق تو باشه. *آوینا ساکت شد* _خب حالا اون اول. کناریشم دوم.وقتی از راه پله ها میایم بالا دوتا اتاق تو سمت راست و چپه دیگه؟
رونیا و مایا: آره _ پس سمت راستیه سوم، چپیه هم چهارم. اوکی؟ رونیا و مایا: اوکی یه تیکه کاغذ از تو جیبم در اوردمو با یه خودکار شروع به نوشتن اعداد از یک تا چهار کردم.
بعد کاغذ و تیکه تیکه کردمو جوری تا زدم تا اعداد مشخص نباشن بعدم همرو تو مشتم گرفتم و تکون دادم بعدم ولشون کردم رو میز زود تر از همه برداشتن کاغذی رو که برداشتم باز کردم
سریع وسایلشو برداشت و رفت تو اتاق اولی با چشای گشاد یه نگاهی بهش کردم و بعد به بقیه بچه ها گفتم: _ فک کنم تاثیر بدی روش گذاشتیم خندیدیم و رفتیم تو اتاقامون
رفتم تو اتاقی که مال من بود. بهش میخرد که بیست متری باشه. یه کمد دیواری و میز توالت مشکی با نوارای آبی داشت دوتا در که معلوم بود در کجاست. یک تخت مشکی با روکش آبی آسمانی هم رو به رو در بود بالاش یک پنجره بود کنارش بالکن کنار بالکنم یک پنجری دیگه در بالکن شیشه ای بود و پرده ها هم مشکی بود کف پوشا چوبی بودن و یک فرش کوچیک مشکی هم کف اتاق بود.
هرکی این اتاقو چیده سلیقش با من یکی بوده. نمیفهمم چرا آوینا این اتاقو نمیخواست. شروع کردم به چیدن اتاق. وقتی تموم شد دیگه هوا تاریک شده بود ولی چون نور ماه زیاد بود چراغو روشن نکردم. رفتم رو بالکن و به منظره نگاه کردم. رو به روم درختای حیاط بود، یک دیوار بلند و بعدشم زمین سرسبز که وصل میشد به جنگل. خیلی عالی بود ولی یکدفعه نور چراغی رو از اون دورا دیدم ولی بهش توجه نکردم.
رفتم طبقه پایین. رونیا و مایا داشتن تلویزیون میدیدن. _ رونیا، غیردوتا همسایه این طرفا خونه دیگه ای هم هست مثلا تو جنگل + نه، چطور؟ _ هیچی اخه یه نوری تو جنگل دیدم. مهم نیست شاید چراغ قوه قوی بوده یهو چشمم افتاد به وسایل مایا که هنوز کنار دیوار بود _ مایا! تو هنوز وسایلاتو نبردی؟
_ چرا؟ چه جوری بود مگه؟ + نمیخوام راجبش حرف بزنم برو خودت ببین نگاه پر از سوالی به مایا انداختم رونیا: به منم همینو گفت _ ولی میخوای این یک هفته رو کجا بگزرونی؟ + همین جا _ چی؟ کجا؟ + همینجا. رو مبل می خوابم وسایلامم تو کیفمه. *مکث کرد* فک کنم بتونم سوال بعدیتو حدس بزنم. برو و کنار در ورودی رو یه نگا بنداز. رفتم تا کنار در ورودی رو ببینم. رونیا هم اومد. وقتی به کنار در نگاه کردیم شوکه شدیم.
خب امیدوارم خوشتون امده باشه لایک و کامنت یادتون نره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
ممنون نظر لطفتونه
خوشحالم برگشتی