مقدمه🐺گرگینه ای در قلعه هانسوا🌑
روزی روزگاری دختری به نام لیا که پرنسس هست ۲۰ ساله میشود و باید کشور را اداره کنه و برای خودش همسر انتخاب بکنه پدرش هم مهمونی ترتیب میده که همه پرنس های خوشتیپ اونجا وجود دارن وقتی این مهمونی برگزار میشه پسری در این جمع هست که لیا رو به رقص دعوت میکنه و لیا هم باهاش میرقصه پدره فکر میکنه لیا عاشق اون پسره ولی اینطور نبود واسه همین به او میگع برید به پاتوقی که منو مادرت عاشق هم شدیم و اون هم زورکی رفت تا اینکه پسر یهو خیلی عجیب شد و همه جاش میشکست تا اینکه شبیه به گرگ شد وقتی دختر تو چشمای اون گرگ نگاه کرد بیهوش شد و اون گرگ اونو میبره و اتفاقای عجیبی برای اون دختر میوفته...
اره بنویس چون زود تر میخوام بخونمش
آره
آره بنویس لطفا پارت اول این داستان با داستان جونگ کوک بزار لطفااا
اره بنویسش ولی داستان جونگ کوک چی میشه لطفا اون رو هم ادامه بده
بنویس 😍
خیلیییی عالیه حتما بنویس ولی یه سوال ، مگه قرار نبود بعد تهیونگ ، خون آشام رو بزاری ؟!
لطفا اول خون آشام رو بزار 😘😘
عزیزم پارت ۴ تو بررسی خیلی وقته ولی هنوز منتشر نشده
عالیه حتما بنویس
حتما کیوتم
سلام تستت لایک شد💖💃
من با بلک پینک عکس انداختم😍
اگه باور نمیکنی خودت برو ببین😍کلی تست های باحال و عجیب در مورد بلک پینک میزارم که واقعیت داره اما تستچی اونا رو بعد از ۴ یا ۵ روز منتشر شدن حذف میکنه
پس برای اینکه تست های باحالم رو ببینی حتما من رو دنبال کن🤩😍