های گایز ✋ حال شما؟ من اومدم با یه فیک جدید😁 این داستانم رو خیلی دوست دارم ❤ شما هم دوستش داشته باشید و حمایت کنید.
مثل همیشه نشسته بود و به بدبختی هاش فکر میکرد و اشک میریخت . اشک ریختن کار هر روزش بود . چشماش هم دیگه به این وضعیت عادت کرده بودن . خونه رو تمیز کرد ، امروز روز آخر کنسرته و امشب بعد از یک هفته میاد خونه . از دم در اتاقش رد شد ، با خودش گفت : بزار برم اتاقش رو تمیز کنم اما ... اما این جوری عصبانی میشه . رفت تو اتاق خودش . آلبوم عکس های عروسی شون رو آورد و نشست روی تخت . بازش کرد، با حسرت به عکس ها نگاه میکرد . بهترین روز زندگی هر دختر روز عروسی اش عه اما برای اون کاملا برعکس بود .😔 حتی تو عکس ها هم چهره عصبی اش کامل مشخصه . از خودش متنفر بود چون فکر میکرد باعث به هم خوردن دو تا زندگی شده. زندگی خوش و زندگی یونگی . ماجرای روز عروسی رو یادم اومد . همه چیز تقریبا خوب تا اینکه بعد از عروسی رسیدیم خونه. یونگی خیلی عصبی بود . کتش رو در آورد و پرت کرد روی میل خودش هم رفت نشست رو مبل و به من گفت : خوب گوشاتو باز کن ببین چی میگم . از این به بعد من و تو مثل یه هم خونه ایم . حق نداری بدون اجازه من جایی بری ، حق اینکه پاتو بزاری تو اتاقم نداری ، تمایلی برای دیدنت ندارم برای همین شبا دیر میام صبح زود هم میرم و اینکه کار های من ربطی به تو نداره این آخری خیلی مهمه . اتاق ته سالن برا توعه . بعد بلند شد و رفت تو اتاقش . با کوله باری از بغض و ناراحتی رفتم تو اتاق و خودم رو پرت کردم رو تخت و فقط گریه کردم بین اشک و گریه خوابم برد
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
65 لایک
موفق باشی😄
عاااالیییییی بووود 😍😍😍😍😍
🥺❤
چقدر قشنگ مینویسی دختررر 😍✨
قربونت
واقعا فوق العاده هست
ممنونم☺
عالییی😍
مرسی 😊
سلام ✋ پارت جدید رو گذاشتم
همین روزا منتشر میشه
عهههههه مرسی
ایولللل
ممنوننننن
خیلی نامردی بعدی رو بزار دیگه💜🎶
خیلی نامردییییییی
دیگه برامون اعصاب نداشتی برامون اعصاب نذاشتییییی(آخرشو با جیغ بخونی باحال میشه🤣💔)
بذار دیگه😐💔
من که دق کردم تامام😐👋🏻
خیلی خوب بود🎶💜
وای لطفااا بزار🥺💔
دارم دیوونه میشم😹