
♥️ ♥️ ♥️ ♥️
نامه رو باز کردم از طرف مالی خانم ویزلی بود ولی یادش رفته بود اسمشو بنویسه روش توش ولی اسمش بود گفته بود این یه هفته رو که به سال تحصیلی مونده برم اونجا از مامان بابام اجازه گرفتمو رفتم در زدم اقای ویزلی:اوه سلام عزیزم تو باید ارلین باشی من:سلام بله خودم هستم اقای ویزلی:بفرمایید تو رفتم تو از زبان رون: داشتم مرغ میخوردم که ارلین اومد از دهنم پرید بیرون و عطسه کردم من:ا سلام ارلین هری:سلام من:سلام بچه ها جرج و فرد باهم:سلام ارلین تعریفتو زیاد شنیدیم ارلین:سلام مالی:سلام عزیزم خوش اومدی وسایلتو بزار تو اتاق جینی هرماینی ام هس ارلین:سلام مرسی و رفت من:هری به نظرت تغییر نکرده؟ هری:اره خوشگل تر شده من:اوهوم...ولی به چشم برادری😂 هری:اوهوم😂
از زبان ارلین رفتم بالا جینی و هرماینیو بغل کردم جینی سال اولش بود که میرفت واسه همین خیلی هیجان داشت منم ماجرای کرم ریزیه خودمو رونا رو تعریف کردم براشون و تا صب کلی خندیدیم یه هفته خیلی سری گذشت رفتیم ایستگاه تو راه اینقد شلوغ بود که گمشون کردم رفتم تو قطار بقیه رو گم کرده بودمو هیچ کوپه خالی ای نبود یدونه خالی میدا کردمو نشستم توش که یهو یکی درشو باز کرد
اون فایا بود فایا:اه توکه اینجایی من:منم از دیدنت همچین خوشحال نشدم فایا:بهرحال نشستن تو راهرو بهتر از اینه که کنار یه گندزاده بشینم و سطح خودمو پایین بیارم من:میتونی اینجا بشینی بهرحال ولی فک کنم راهرو بیشتر بهت بیاد اما در هر صورت میتونی فایا رفت بعد چن دقیقه اومد درو محکم باز کردو دست به سینه اون گوشه نشست فایا:باورم نمیشه کنار یه گندزاده ام من:منم باورم نمیشه کنار یه ع.و.ض.ی.م
رسیدیم هاگوارتز فایا سری پیاده شد منم پیاده شدم رفتیم داخل تازه واردا گروهبندی شدن تا رفتیم خوابگاه و رونا رو بغل کردم رِوِنا:دلم تنگ شده بود ارلین من:منم همینطور رونا هانا:ببینم کسی دلش برای من تنگ نشده😐 منو رونا باهم بغلش کردیمو کلی باهم حرف زدیم تا صب فردا کلاس جادوی سیاه داشتیم با لاکهارت که اصلا ازش خوشم نمیومد همش ادعاش میشد😒 جینی ام افناده بود تو گریفندور هری و دراکو باهم دوئل کردن و هری به زبون مارا حرف زد شایعه شده بود هری وارثه تو خوابگاه
هانا:باورم نمیشه اون پاتر وارثه رونا:هانا اون وارث نیست من:اره هانا ما بهش اعتماد داریم هانا:خب اگه خودشم ندونه چی من:اونوقت اینقدری بهش اعتماد داریم که بدونیم ادم بدی نیس رونا:اره حتی اگه وارث باشه اون ادم خوبیه . ارلین بیا بریم من:اومدم رفتیم جای همیشگی و در موردش باهم حرف زدیم بعدم رفتیم پیش هری و رون و هرماینی رونا:سلام بچه ها هری:من وارث نیستم من:ما میدونیم هری رون:ما میخوایم از ماجرا سر در بیاریم همه خشک شدن هرماینی:و به کمکتون نیاز داریم ما:ما هستیم رونا:اول باید بفهمیم هیولای تالار اصرار چیه من:باید مار باشه چون سالازار مار زبون بود هری:شایدم هرماینی:من یه کتاب درمورد هر نوع ماری خوندم
رونا:پس بریم کتابخونه؟ هرماینی:اره من:پس شما برین کتابخونه ماام میریم بفهمیم دراکو چیزی درموردش میدونه یا نه هرماینی:پس معجون مرکب درست کنین من:باشه بریم تمام مواردشو برداشتیم من:این یه ماه طول میکشه رون:یه ماه خیلی زیاده من:چاره دیگه ای داریم؟ داشتیم درستش میکردیم که رِوِنا بدو بدو اومد رونا:بچه ها بچه ها هرماینی رفتیم دیدیم هرماینی خشک شده رونا:اون یه چیزی فهمید و بدو بدو رفت یه جایی اما برنگشت من:معجون داره درست میشه باید هرچه زودتر به این ماجرا ها خاتمه بدیم حمایت یادتون نره کیوتام♥️🌈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود❤
♥️🌈
عالی🌸
♥️🌈