
اینهمه ناظر تو تستچیه سه تاشون نمیتونن پارتامو بررسی کنن زودتر منتشر شه اینقد حرص نخوریم؟:/// =||||
آنچه گذشت: خب تو پارت قبلی سوفی سرنوشت واقعی خودشو فهمید و تصمیم ب انتقام گرفت ولی.....
از زبون آنجلوس (پدر ارکا) با ندیم ها و نگهبان ها داشتم هماهنگ میکردم تا برن و به طور نامحسوس آماندا رو بیارن.. اما خب اگه اون قبیله بویی ببرن قطعا ما نابود شده ایم و فقط امیدمون باید ب اومدن پرنسس باشه.. از اتاق ارکا صدای خنده ایدین و یه ادم دیگه میومد... صبر کن ببینم ادم؟؟؟؟ چطور جرعت کرده ادم بیاره تو قبیله خون اشاما کفری شدم و چاقومو برداشتم و راه افتادم سمت اتاق ارکا. تو راه انجلا دستم و گرفت _ول کن دستمو انجلا باید ب این پسرا ی درس بیاد ماندنی بدم _آنجلوس ارامشتو حفظ کن خب حتما دلیلی داره دیگه (عامو نری بالا بزنی سوفیو بپوکونی طرفدارا منو قیمه قیمه میکنن:]) ی نفس عمیق کشیدم و سعی کردم اروم باشم. البته ب روش خودم😈 رفتم پایین و از تو اشپزخونه خون خوردم و ی ذرشم دور دهنم پاچوندم. چشامم قرمز کردم و خمار راه افتادم بالا. محکم در اتاقو شوت کردم ک باز شد و اون ادمیزاد با دیدن من خشکش زد.. سمتش حمله ور شدم ک ی جیغ گوشخراشی کشید ک از کارم پشیمون شدم و گوشمو گرفتم. حالا هی اون جیغ میکشید منم اعصابم بدتر خطخطی میشد انگار سوهان روح بود دیگه طاقت نیوردم و با ورد سکوت دهنشو بستم حالا دیگه عین ماهی دهنش باز و بسته میشد اما نمیتونست حرفی بزنه (انجلوس هوووو اگه منم بودم ی سمندون این شکلی میدیدم سکته میزدم چرا اینکارو کردی بیچول:/)
از زبون ارکا داشتیم ب ایدین میخندیدیم ک ی دفعه در باشدت باز شد و پدر تو در نمایان شد. ی نگاه ب سوفی کردم ک دیدم ارامش قبل طوفان داره و الاناست ک اسمون گوشاشو بگیره. ب ایدین علامت دادم ک سفت گوشاشو بگیره و تو دلم شمردم _۱.... ۲.... ۳ و جیغ گوش خراش سوفی شروع شد. منو ایدین ک فقط گوشامونو سف چسبیده بودیم و چشامونو بسته بودیم. ی دفعه حس کردم ک دیگه صدای جیغای سوفی نمیاد و انگار ساکت شده چشامو باز کردم و دیدم ک عین ماهی دا ره لب میزنه ولی خب صداش نمیاد. اوپس انگاری پدر جوش اورد و ورد سکوت خوند از گلوی سوفی گرفت و گشون کشون بردتش از اتاق بیرون سوفیو داشتم میدیدم ک عین ابر بهار بی صدا اشک میریخت طاقت نیوردم و رفتم سمت پدر _پدررررر ولش کنین گناه داره، داره خفه میشه پدر ی نگاه غضبناک بهم کرد و گفت _با جنابعالی و ایدین هم حسابی کار دارم. از کی تاحالا بدون اجازه من ادمیزاد میارین تو قصر؟؟ دست تو موهام کردم و گفتم _اون... اون پرنسسه وقتی اینو گفتم پدر ازحرکت ایستاد و تعجب کرده برگشت بهم نگاه کرد ب سوفی و بعد ب من اشاره کرد و گفت _یه بار دیگه بگو چی گفتی؟ _گفتم ک ایشون پرنسسه، پرنسس سوفی.دختر خاندان تَکبون دست پدر شل شد و سوفی بیهوش شده افتاد زمین. اییی بمیرم برااااش اینقد گریه کرد و نفس کم اورد ک بیهوش شد دویدم سمت سوفی و بغلش کردم و روانه اتاق شدم وقتی ب در اتاق نزدیک شدم صدای پدرو شنیدم ک اروم ب یکی از نگهبان ها گفت _برو بهشون بگو پرنسس پیدا شده و امشب میاریم براشون رفتم تو اتاق و در رو بستم. نخیذ اینجوری فایده نداره اگه از این بیشتر بمونیم قطعا سوفی از دست میره
امم اما خب برای فرار قطعا لباس سوفی بوشو میده و گرگینه ها بیرون کمین کردن تا بگیرنش پس مجبورم لباسشو عوض کنم از در مخفی پشت اتاقم رفتم سمت اتاق اماندا و ی دست لباس برداشتم و رفتم اتاق خودم. ی نفس عمیق کشیدم و گفتم _ببین ارکا تو مجبوری اصلا هم نباید هیز بازی در بیاری و فقط زود چشم بسته لباسشو از تنش در بیا و عوض کن چشامو بستم و لباسشو از تنش در اوردم و مشغول تعویضش شدم. لحظه اخر ک دستم ب بدن گرمش خورد ی حس عجیبی اومد سراغم ک خب چون وقت قبلی نداشت راهش ندادم و سریع لباسشو پوشوندم تنش(دیشب تو عسل خوابیدی؟:/_ارههه از کجا فهمیدی؟:_=|....) شنل خودمم پوشیدم و از طریق در مخفی رفتم تو جنگل.ـخداروشکر هرکدوم از در مخفیام ب همه جا راه داره و خانواده نمیدونن (ازینا واسه اتاق منم میسازی؟:|)
شروع ب دویدن شدم و در کسری از ثانیه رفتم سراغ کلبه وسط جنگل. خداروشکر یکی از قدرتامون سرعتمون بود:] احساس کردم سوفیدداره بیدار میشه واسه همین سریع گذاشتمش رو مبل و خودم رفتم تو اشپزخونه تا حداقل واسه این ی چی بیارم بخوره این ک خون اشام نی تحمل کنه از زبون سوفی چشامو باز کردم و گلومو ماساژ دادم. اوففف مرتیکه سه نقطه انگار فیجت دستش بود هی فشار میداد ع...(خواهرم ارام باش ب موقعیتت دقت کن فرزندم=]) صب کن ببینم من چرا این لباسا تنمه. تا جایی ک یادمه شلوار ابی یخی و تونیک سفید تنم بود اما خب الان یه بولیز شلوار سیاه تنمه با ی شنل. ص... صب کن ببینم نکنه ا... ارکا لباسمو عوص کرده واسه فرار؟ خودش میگفت باید فرار کنیم. مرتیکه شیش نقطهههه هیییز با چ جرعتییییییییی اینکارو کرد. ی. گلدون رو میز بود. همونو برداشتم و اروم اروم پاورچین رفتم پشت سر ارکا ک خب تو اشپزخونه بود و داشت سرخوش غذا درست میکرد. تو دلم گفتم شب بخیر پیشی کوچولو و زاارت گلدونو کوفوندم تو مخ ارکا. افتاد زمین ولی خب خداروشکر گلدونه اهنی بود و تو سرش نشکست (عجقم مغزشو کوبیده کدی الان با اون سنگینیش بعد میگی خداروشکر نشکست؟ ودهل بیب=|) کشون کشون بردمش سمت مبل و گذاشتش رو مبل ب صورت خوابیده.و شروع ب بستن دست و پاش کردم ک البته هیچ گ*هی واسه بستن نبود:/بیخیال بستن شدم و دویدم تا فرار کنم تا گیر کس دیگه ای نیوفتادم از خونه دویدم بیرون و دیدم وسط ی جنگی بزرگم
_شت:]💔 شروع ب دویدن کردم. نیم ساعت بود داشتم میدوییدم ک خب خسته شدم و از حرکت وایسادم _اوفففف اینجا ماشالله اینقددد درخت و بوته و پشم داره ک بغیر از اینا هیچ معلوم نی. و خب خداروشکر قشنگ کلبه هم محو شده و شب هم شده قشنگ باید محو شم تو افق به به؛'} 💔 احساس کردم ی چند نفر دارن نگام میکنن و دارن بهم نزدیک میشن.بیشتر تو خودم رفتم و ی گوشه قایم شدم ک ی دفعه ی دستمال جلودهنم قرار گرفت و قبل اینکه کاری کنم بیهوش شدم (گاوت زایید اونم هشتصد قلو سوفی بای بای ما رفتیم:) )
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عشقم ت ک پرت رِ زید میزاشتی 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐پ پرت 6 چر نمیادش 😐😐😐😐😭😭😭
گوشیم خراب شده بود تازه امروز درست شد بخشنی
الان مینویسم
t.6.8
موزیک گوش میکنم!
| 2 روز پیش
عع نفرمایید هنو ب جا منحرفی نرسیدیم بعله😊😜
خاش عجقم:) ♡
عافرین عافرین منحرفش کن زیادددددد چن مح عاشق منحرفیم همیشع دنبال داستانای منحرفم و ت انتخاب داستان خیل سختگیرم ت تستچی فق دوتا داستانو دنبال مکنم یک داستان ت و شایلان همین چن منحرفن 🙂🙂😂😂😂😂😂😂😂
اوووو پس یادم باشه خیلییی زیاااد شیطونی بزارم😂😂
negi joon
موزیک گوش میکنم!
| 2 روز پیش
من عاشق خودت و سوفیم بابا دمت گرم دهن من باز موند یعنی به کل باید بهت مدال بدن
عهم عهم سوفی مالع منع نویسندع هم مال منع ارکا هم مال منع 😐😐با اینکع زن دارم ول اینارم موخوام 😐اگع ددیم بفهمع منو میتشع 🙂
😐😂
عالیس بید عالیس 😂😂😂😂😂😂😂😂😂بایاش کن 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣هتکم پتک شد😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣بگم خدا چیکارت نکنع دارم میمیرک هرکیو میبینم جملعی ارکارو بش میگم هتکو پتک میکنم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣عععرررر🤣🤣🤣🤣🤣🤣وای وای پرت بعدیو زید بزر😂😂😂😂😂
😂😂😂😂
باهش الان میزارم
سلام بر داعاش گلم 😂😂😂یعععننییی جججعععرررر فوققق جععررررر🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣خخخخخخخخدددددددااااااااجججررررممممم بببدددعععععع 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣اااارررکککااا لباس سوفیو عوضید🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣واااییی دارم سکتع میکنممممم 🤣🤣🤣🤣وقت گفت باید لباسشو عوض کنم چ فکرا کع نکردم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
بچم هیز ک نی😂😂😂
تو فوقالعاده ای
بشر چه جوری این همه منحرفی؟
♡♡♡♡♡عالی مث همیشه 💐
عع نفرمایید هنو ب جا منحرفی نرسیدیم بعله😊😜
خاش عجقم:) ♡
پارت اول داستانم منتشر شد😍😍
بش سر بزنین
من عاشق خودت و سوفیم بابا دمت گرم دهن من باز موند یعنی به کل باید بهت مدال بدن
قوربانت😹♥
خیلی جالب بود فقط یه چیزی نه دوتا چیز اول اینکه چطوری اینقدر تند می نویسی مگه چند سالته دوم اینکه چطوری اینقدر مثله خودم منحرفی
عاشقتم 🤣🤣😃😃😃
من کلا وقتی بیکار میشم تایم میگیرم تا ببینم چقد میتونم تند بنویسم از وقتی کرونا اومده
دیگه اخرین بار ی متن ی صفحه ایو در عرض ۱:۴ ثانیه نوشتم😁
و دومی هم اینکه بل بله من منحرف میشم بدجور یعنی تا دوتا چک نخورم ب حالت عادیم برنمیگردم😹😹
وای خدا 😳😳😳🤯🤯🤯چقدر سریع می نویسی
ولی ب نظر خودم سریع نیستم زیاد😐💔