
فصل جدید 😍😍🔥🔥🔥
چند روزی از اون شبی که با ادرین صبحش کردم میگذشت....اون شب بهترین شب زندگیم بود ! هیچوقت اون شب رو فراموش نمیکنم ! اون شب فوق العاده بود ! هیچوقت فکر نمیکردم که یک شب با ادرین بخوابم ! از اون شب یک خاطره ی زیبا برام موند......اگه دفترچه خاطراتم اینجا بود حتما این خاطره رو یادداشت میکردم !......هیچوقت اولین بار که توی پارک ادرین دستمو گرفت رو یادم نمیره.......دستش گرمای فوق العاده ای داره !
هر دفعه که دستمو میگیره انگار به بدن سردم جون میبخشه !.......روی مبل داشتم سریال رومانتیک میدیدم و به همین چیزا فکر میکردم.....ادرین اومد نشست کنارم......از شانس بد من دقیقا لحضه ی احساسی فیلم بود ! توی فیلم پسره تلاش میکرد دختره رو ببوسه ! ادرین حرسش گرفت و تلوزیونو خاموش کرد.....گفتم : چته ادرین ؟!.....گفت : خوشم نمیاد از این فیلمای دروغ !.....گفتم : کجاش دروغه ؟!....گفت : توی فیلمه پسره الکی ادای عاشقا رو در میاره !....گفتم : توی واقیت هم پسرا عاشق میشن !....گفت : من که باور ندارم !
پوفی کشیدم و گفتم : هیچوقت سر عقل نمیای !....اصلا جای این حرفا ناهار سفارش بده ! مردم از گشنگی !....گفت : الان میرم سفارش بدم.....ادرین رفت و غذا سفارش داد......حدود نیم ساعت بعد غذارو اوردن....وای به به ! هات داگ پنیری !....با لذت شروع کردم به خوردن غذام......وای ادرین دقیقا غذای مورد علاقم رو سفارش داده !....انقدر تند تند داشتم میخوردم که طبق معمول لقمه پرید گلوم و ادرین یک لیوان اب داد دستم و گفت : خوبی ؟!.....گفتم : اره !.....
ناگهان تلفن ادرین زنگ زد...از جاش بلند شد و تلفونو جواب داد و گفت : بله ؟!.....کمی بعد گفت : باشه الان میام....بعد از این که تلفونشو قطع کرد گفتم : غذاتو نمیخوری ؟!...گفت : باید برم......ناگهان بدون این که فکر کنم گفتم : کجا ؟!.....گفت : باید به تو جواب پس بدم ؟.....تازه فهمیدم چه زری زدم.....از پله ها رفت بالا و گفت : میرم بچه رو بیارم......خیلی خوشحال و هیجان زده بودم که از تنهایی قراره در بیام......ادرین بعد از حاضر شدن لباس هایی که برای میا خریده بود رو داخل یک پاکت گذاشت و رفت سوار ماشینش شد و گفت : خداحافظ.....بعد رفت.....
بعد از رفتن ادرین به خوردن ناهارم ادامه دادم......ادرین : وقتی رسیدم بیمارستان به صندق دار گفتم : میا کجاس ؟! اومدم ببرمش.....گفت : راهروی سمت راست ، اتاق ۲۰۳......گفتم : ممنون.....بعد رفتم به همون ادرسی که داد و اروم در اتاقشو زدم.....با صدای بچه گونش گفت : کیه ؟!.....درو وا کردم و رفتم تو و گفتم : سلام ، اومدم ببرمت !....خیلی خوش حال شد و گفت : فکر کردم نمیای.....پاکت لباسارو گذاشتم روی میز و گفتم : اینارو بپوش....بعد از این که لباساشو پوشید بردمش و سوار ماشین کردمش.....من نشستم پشت فرمون و میا هم نشست روی صندلی جلو......با قیافه ی معصومش بهم نگاه کرد و گفت : دوست دخترت خوشکله ؟!.....گفتم : اره خیلی ! خیلی هم مهربون و باحاله ! اما پررو و لجبازه !......خودم از حرفی که زدم تعجب کردم ! من اینو گفتم ؟!.....گفت : الان خونته ؟!...گفتم : اره وقتی رسیدیم میبینیش....گفت : اسمش چیه ؟!....نخواستم بهش دروغ بگم و گفتم : مارینت......
لایک و کامنت نشه فراموش 😇😇
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
Please don't copy
my sister viana dont copy never ever
please dont talk chert and pert
عالی بود راستی اخرش ادرینتی
عالی بود
پارت بعدی رو کی میزاری؟
عالی بود گلم 👌🌹
لطفا پارت بعد رو زودتر بزار 😗🚶♀️
معرکه امیدوارم پارت بعد فردا بیاد ♥️♥️♥️
عالی
عالییییی بوددد زودتر پادت بعدی رو بزار😍😍😍🙏🏽🙏🏽
افتضااااح.
نبود عالی بود 😍😍😍😍😍😍
راستی اجی می شی ؟
من سما هستم ۱۳ سالمه و تو تهران زندگی می کنم و اواکادوییم همین طور میراکلور
تروخدا زود بزار عااااااااااااااااالی بود