..........
قصه از اونجایی شروع شد که من تو ماشین منتظر بابام که رفته بود خرید نشسته بودم.که یهو جلوم یک چیز با دماغ بزرگ آبی و چهره ی اخمو و ناراحت سبز شد.بله اختاپوس بود. -مانترا باید یه کاری بکنی. -چکار کنم من نمیتونم کسی رو به سمتش بکشم،این کار سختیه .متاسفم. -اما تو مجبوری اینکارو کنی.مگه تو مارو دوست نداری؟ -خب فعلا که ترنج دوستتون داره.تا ببینم میتونم کس دیگری رو جمع کنم یا نه. -زود باش،باب ناراحت. میتونستم بفهمم دروغ نمیگه. معلوم بود.اون هیچ وقت از باب اسفنجی حرف نمیزد معلوم حالش خیلی بد که حتی بخی هم ناراحت.
بابا اومد. شب فکر کردم.اما راهی به فکرم نرسید.چند شبی بود که پاتریک ،پلانگتون،اختاپوس و آقای خرچنگ و... به من میگفتن کاری انجام بدم.نمیتونستم.من فردا به اون مدرسه میرفتم هاگوارتز .بوققققق بوقققق.صدای بوق همسایمون بود.خانواده ی دروسلی.بعد از سلام علیک از اونها پرسیدم به کجا میرن؟خاله پتونیا گفت:هیچی.برای دادرز میریم.میدونیی.....تب کرده.معلوم بود راستش رو نمیگه.دادلی و اون پسره عقب نشسته بودن . -مانترا جان تو کجا میری؟ -من به ایستگاه قطار میرم. -اوه پس با ما بیا. -مگه شما به لندن نمیرین؟ -چرا اما باید این پسررو به قطار برسونیم. -باشه.
-خداحافظ عمو ورنون،خداحافظ خاله پتونیا،خداحافظ دادلی. -خداحافظ رفتم تا ایستگاه رو پیدا کنم. اوخ.به خانمی خوردم.با رنگ موهای قرمز و صورت کک مکی. -حالت خوبه؟باید بیشتر دقت کنی. -بله خانم مممممنونم. رفتم تا از آقایی که اونجا بود بپرسم. -آقا ببخشید،ایستگاه نه و سه چهارم کجاست؟ -نه و سه چهارم😡تو و اون پسره با هم هم دستین درسته؟برید خودتون رو مسخره کنید بی ادبا. -اما... من که دیدم خیلی عصبی چیزی نگفتم و رفتم.
خلاصه از دختری پرسیدم. -ببخشید دختر خانم. -بله؟ -ایستگاه نه و سه چهارم کجاست؟ -اونجاست.از اون دیوار رد شو. وقتی کاری که گفت رو کردم رد شدم. اون رو تو قطار دیدم. -اسمتون چیه؟ -اسمم پروتی هست -خوشبختم پروتی اسم من هم مانتراست. رفتم تا واگنی پیدا کنم،در زدم. -بله؟ -اونجا خالی هست؟ یعنی جا برای کسی هست؟میتونم بیام؟ -بله.
دختری مو وزوزی و پسری با صورت گرد نشسته بود. نشستم. -ببخشید اسم شما چیه دختر خانم؟ -هرمیون گرنجر -منم مانترا هستم.بامن دوست میشی؟ -خب باشه.اینم نویل. -سلام نویل. -سسسسلام -ای وای نویل!وزغت. -بهتره بریم پیداش کنیم. صدای جیغ هرمیون اومد. -واییییی خدای من! ترسیدم. -چی شده هرمیون ؟ ادامه دارد...
فصل دوم.هاگوارتز.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی داستانت فشنگههه
وای ممنون