
..................
از زبان ا/ت:بعد اینکه هرچی درمورد زندگیش میدونستم گفتم.صورتش حالت غم گرفت.دلم به حالش سوخت خیلی بد درموردش قضاوت کردم.ا/ت(درکت میکنم از ادما متنفر بشی ولی همه ادما مثل هم نیستن)اروم اروم نزدیکش شدم ولی محکم هلم داد و افتادم.مین هو(فکر میکنی میتمنی درکم کنی خانوادم رو بخاطر انسان ها از دست دادم کسایی که منو بزرگ کردنو از دست دادم تنها کسی که برام مونده خواهر ناتنیمه که ازم متنفره)
از خودم خجالت میکشیدم که اونقدر باهاش بد برخورد کردم.بلند شدم دیگه حتی بخاطر کارم خجالت میکشیدم تو چشماش نگاه کنم.ا/ت(سعی میکنم دفعه بعدی خواهر واقعیتو با خودم بیارم)اینو گفتم و با سرعت هرچه تمام به سمت محوطه رفتم.به محوطه رسیدم پری سو منتظر بود. رفتم سمتش گفت(کارمو شروع کنم؟)ا/ت(نه به دیروز که مقدمه چینی میکردی نه به الان که سریع رفتی سر اصل مطلب)پری سو(کارم رو شروع کنم یانه؟)
ا/ت(اره)پری سو کارشو شروع کرد بدن منم شروع کرد به درد کردن هرچی زمان بیشتر میگذشت درد بدن منم بیشتر میشد.بعد نیم ساعت دیگه نتونستم خودم رو بیدار نگه دارم و از هوش رفتم. از زبان جین:تنها کاری میتونستم بکنم این بود که درد کشیدن ا/ته رو ببینم بعد نیم ساعت دیگه دووم نیورد و بیهوش شد.بردیمش داخل اتاقش.من رفتم بیرون تا با پری سو حرف بزنم.جین(پری سو؟)پری سو(بله؟)جین(تو اون نیم ساعت چند عنصر رو تونستین به ا/ت منتقل کنین؟)پری سو(فقط عنصر باد منتقل شد بدن ا/ت بخاطر نگه داشتن یه عنصر و انتقال یه عنصر دیگه دووم نیورد.)جین(پس بعد از اینکه بهوش اومد میخواین دو عنصر باقی مونده رو بهش منتقل کنین؟)پری سو(اره)جین(نمیشه دو عنصر دیگه رو به یکی دیگه منتقل کنین؟)پری سو(منم بخوام ا/ت به هیچکس اعتماد نداره و فکر نکنم قبول کنه)جین(من کاری میکنم قبول کنه چون اگه دو عنصر دیگه هم بهش منتقل بشه ممکنه بدنش دووم نیاره و بمیره)
پری سو(خب من دو عنصر دیگه رو به کی منتقل کنم؟بعید بدونم کسی قبول کنه چون خطرناکه ممکنه بدنش دووم نیاره)جین(من داوطلب میشم)پری سو(بچه جون چرا میخوای داوطلب بشی؟ ا/ت رو دوست داری؟)جین(اره دوستش دارم دلمم نمیخواد زجر بکشه.برای همین میخوام داوطلب بشم)پری سو(عجب اعتماد به نفسی فکر میکردم از جواب دادن طفره بری)جین(بالاخره که همه میفهمن پس دلیلی واسه طفره رفتن ندارم.حالا قبول میکنی دو عنصر دیگه رو به من منتقل کنی یا نه؟)
پری سو(من مخالفتی ندارم چون دلم نمیخواد بمیره ولی بستگی به جواب خودش داره.)جین(ممنونم میشه بهم اموزش بدین؟)پری سو(باشه ولی بهت اسون نمیگیرم.تمرین از همین الان ششروع میشه.بریم شروع کنیم)ا/ت حدود ۴ یا ۵ روز بیهوش بود تو این مدت من روزا تمرین هنر های رزمی میکردم و شبا میرفتم پیش ا/ت.ا/ت امروز بالاخره بهوش اومد الانم دارم میرم دیدنش.
جین(ا/ت خوبی؟)ا/ت(اره الان دیگه بدنم درد نمیکنه.راستی قدرت چند تا عنصر بهم منتقل شده؟)جین (فقط عنصر باد)ا/ت(اه الان باید دوباره دردشو تحمل کنم😖😖😖)جین(نمیخواد.ا/ت میزاری پری سو دو عنصر باقی مونده رو به من منتقل کنه؟)ا/ت(دیوونه شدی میدونی اگه بدنت دووم نیاره میمیری.)جین(میدونم ولی اگه به تو انتقال پیدا کنه به احتمال ۹۹٪ بدنت دووم نمیاره)ا/ت(خسته نباشی تو که مهارت ها رزمی رو بلد نیستی)جین(این حرفت یعنی موافقی ولی باید مهارت رزمی بلد باشم.درسته؟)ا/ت(اره اگه بلد نباشی نمیشه)جین(نگران نباش وقتی بیهوش بودی پری سو بهم یاد داد البته هنوز باید یاد بگیرم.)ا/ت(باشه ولی من تضمین نمیکنم بتونی دووم بیاری)جین(ممنونم.من میرم به پری سو بگم دو عنصر باقی مونده رو به بدن من منتقل کنه.)
از زبان ا/ت:جین گفت میره پیش پری سو تا بهش بگه عنصر باقی مونده رو به بدنش منتقل کنه. به محض خروج جین همه ریختن بالای سر من.جیمین(حالت خوبه؟)ته(جاییت درد نمیکنه؟)نامجون(بهتری؟)ا/ت(اره خوبم یونگی میتونی سونگ رو بگی بیاد باهاش کار دارم اینا رو هم بیرون کن.)یونگی(باشه.بچه ها بریم بیرون ا/ت میخواد استراحت کنه.)یونگی رفت و چند دقیقه بعد سونگ رو اورد و مجددا بیرون رفت.
سونگ(خانم کاری داشتید؟)ا/ت(میتونی اون گردنبند رو دوباره بهم نشون بدی؟)سونگ(چشم خانم)گردنبند رو در اورد و بهم داد منم گردنبند مین هو رو دراوردم.اونا بهم چسبیدن.سونگ همونطور که داشت گردنبندو نگاه میکرد گفت(خانم این گردنبندو از کجا اوردید؟)ا/ت(مال برادر خوندمه برو حاضر شو بهش قول دادم دفعه بعدی تورو با خودم ببرم)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)