
مثل دفعهی قبلی لایک کنید تا پارت 3رو هم بزارم!:)💜❤

زیر بارون باهم قدم زدین!:) دیگه خسته شده بودی! علامت( ا/ت & علامت یونگی # ) برگشتی سمتش و بهش گفتی:&خسته شدم دیگه پاهام درد میکنه!:) با پوکر فیسی:#واقعا؟!:/ &آره خب نزدیک دوساعته که داریم قدم میزنیم! #اوکی:/ خب حالا الان کجا میخوای بری؟! &نمیدونم! #میخوای باهم بریم تابرسونمت تا هتلی جایی؟!:/ &باشه ولی... نذاشت حرفت تموم شه!:) دستتو محکم کشید و دنبال خودش کشوند! خیلی با تعجب از پشت سرش نگاش میکردی:)! واست عجیب بود که کسی مثل اون کمکت کنه!:)

یهو وایسادی! #چیشد پس؟!:// &اسمت چیه؟!:) #عام:)یونگی و تو؟! &ا/ت!:) چرا کمکم میکنی؟!:) #چون... یه چند ثانیه مکث کرد! فقط نگاش میکردی و که یهو دویید سمت ایسگاه اتوبوس! داد زد و گفت:# آهای خانم محترم نمیخوای بیای؟!:// &کجا؟! #اتوبوس رسید!! &عا اها اره میام! تو کل مسیر یه جور عجیبی بهش نگاه میکردی!:) انگار منتظر یه اتفاق بودی!:) # رسیدیم!:/ & بله دارم میبینم!!! #کدوم هتل میخوای بری؟!:/ &فرقی نداره!:) #اوکی بیا بریم ببینم جای خالی دارن!:/ &باشه بریم!:)

کل روز رو گشتین ولی خب جای خالی پیدا نکردین! البته طبیعی بود! زمانی اومده بودی که کلی توریست اومده بودن کره! خیلی ناراحت بودی نشستی رو صندلی و صورتت رو کردی رو به یونگی و گفتی:&عا الان چیکار کنم!؟:) #میخوای بریم خونهی من؟! با تعجب:&خونهی ت.. تو!؟ #آره خونهی من!:/ &نمیدونم!:) دستتو محکم گرفت کشید سمت خودش و گفت: # اتوبوس 10دقیقهی دیگه میاد! میخوای تا اون موقع یه چیزی بخوری!؟:/ همونطوری که شوکه شده بودی بهش گفتی:&شاید!:) #اوکی بیا بریم اینجا یه کافیهی عالی داره من بیشتر اوقات بعد از کارم میام اینجا! &اها باشه بریم!:)

بعد ازدادن سفارش و تموم کردن غذا اومدید بیرون و دیدید که اتوبوس اومده و رفته:)! 5دقیقهی دیگه صبر کردید! اتوبوس اومد سوار شدید! و رفتید خونهی یونگی! &واقعا نمیخواستم مزاحمت بشم!:) با پوکر فیسی:#عا بیخیال!:/ عا راستی من زیاد خونه نیستم کلا سر کارم پس لطفا راحت باش! &ممنون! ولی من فقط یه امشب اینجام بعدش از فردا باید برم سر کار و دنبال خونه باشم! با یه لبخند جذابی گفت:# قراره اینجا بمونی!؟^^ یعنی قراره زندگی کنی!؟^^ &آره چطور مگع!؟:) یهو لبخندش محو شد و گفت:#هیچی!همینطوری!:/ &اوکی ولی تو بهم نگفتی که چرا کمکم میکنی:)؟! #عام... اینجا خونه خریدی؟!:/ &ممنونم که منو می پیچونی!:)) #اوکی بهتره که راحت باشی! من باید برم سر کار!! با عجله رفت تو اتاق لباسش و عوض کرد و کیلدشو برداشت و رفت درو پشت سرش بست!:)

خیلی عجیب به در زل زده بودی!:) واست عجیب بود! همه چیز! همهی کاراش! همه چیزش! یهو به خودت اومدی!:) لباساتو عوض کردی و رفتی روی مبل که تلویزیون ببینی که یهو خوابت برد!:) . . .

بعد از ساعت ها که توی سکوت خوابیده بودی یهو صدای در رو شنیدی که یکی کیلید انداخت و اومد تو! پشت سرش آروم درو بست! یهو حس کردی که یکی آروم پتو کشیده روت!:) بوی عطر یونگی بود!:)...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود ⚡️🧡
میسی!:)💜🔗
خیلی خوببب بودددد زودی پارت بعدی بزار🧁🥺
چشم!🤍❤