خوب من دوباره اومدم میدونم تو داستان نوشتن زیاد استعداد ندارم ولی خوب دیگه حتما در بارش نظر بدین برام خیلی ارزشمنده ببینم اگه نظراتون خوب بود بازم بزارم یا نه
داشتم میرفتم مثل بقیه روز ها سالن زیبایی رییسم گفته که امروز به کسی وقت ندم نمیدونم نقشش چیه ولی گفت با سرو وضع مرتب بیام و زود همین طور که با کفش پاشنه بلندم به زور راه میرفتم رسیدم جلوی در سالن
رفتم تو دیدم همجا داره برق میزنه چشام داشت از حدقه در میومد چجوری میشه یه شبه اینجوری شده باشه همجا منظم بود دلم میخواست از بزرگی سالن توش برقصم ولی خوب نمیشد اخه وقتی من استخدام شده بودم اینجا انقد کثیف بود که نگو رفتم پیش رییسم گفتم چرا گفتید امروز مرتب باشم و اینجا چرا اینجوریه گفت
گفت امروز قراره یک گروه سلبریتی بیان اگه اشتباه نکنم اسمشون بلک پینک بود با شنیدن اسم بلک پینک چشام درومد ینی واقعا این نتیجه ی این کارای خوبم بود نه شاید داشتم خواب میدیدم اره حتما همینجوریه همونطور که پاشتم تو خودم لول میزدم از خوشحالی رییسم گفت حالا اینقد ذوق مرگ نشو دوستم که کنارش وایساده بود گفت برو اون لاکای داقونتو درست کن ابروت نره
به لاکام نگاه کردم راست میگفت داقون بودن عمین باعث شد لبخندم رو صورتم بماسته تقریبا یک ربع بود لاکام رو درست کرده بودم داشتم از مدلش همینجوری برا دوستم ور میزدم که ناکهان یکی در زد من که کلا یادم رفته بود بلک پینک میخخواد بیاد یادم افتاد و با عجله رفتم سمت در وقتی بازش کردم ثقری خانمو دیدم گفت چرا در بستس گفتم امروز اینجا رزرو شده ثقری خانم گفت استغفرالله وقتی درو بستم ناگهان دوباره نقه ای خورد درو باز کردم بادیدن....
بازم ثقری خانم بود گفت حالا نمیشه کار مارو راه بندازید عصبی گفتم نمیشه بزارین برای فردا بالاخره رفت اومدم پیش یونها دوستم نشستم گفتم حرف حالیش نمیشه دقیقا بعد این حرفم بازم در زدند با غصبانیت رفتم درو باز کردم داد زدم تو صورت اون گفتم یکی اینجارو رزرو کردااااااه اما...
ثقری خانم بود(این کرم درونمه دیگه نمیتونم کاریش کنم) ثقری خانم که جا خورده بود گفت وای چه غلطا باشه حالا چرا داد میزنی الان ابروم جلو محل میره بعد راهشو کشید رفت وقتی. مطمعن شدم رفته نفسمو بیرون دادم و گفتم چرا نمیان همون موقع در زدن میدونستم ثقری خانم نیست درو باز کردم دوتا مرد بود موهامو که از عصبانیت رفته بود هوا رو صاف کردم گفتم بله گفت خانم ا.ت گفتم بله بعد همون موقع...
چهار تا دختر با ماسک و کلاه از ماشین اومدن همشون خوشگلو خوش هیکل بودن (یکی به نمیگه هیکلشونو از کجا دیدیم) همونطور که تو شوک بودم از جلو در رفتم کنار یونهارو دیدم که داره با کنجکاوی زور میزنه بفهمه کیه با دیدن اولین دختری کهداشت کلاه و ماسکشو در میاورد نگاه کردم جنی بود پشم ریزان به لیسا که حالا اون هم ماسکو دست کلاهشو برداشته بود و به دوتا دختری که با کنجکاوی نثاینور اونورو نگاه میکنن نگاه کردم
خوبع؟؟
پارت دوشم بزارم
پارت دوشم بزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)