
سلام دوستان بازم منم خیلی ناراحت بودم چون بیشتر طرفداران رو از دست دادم و نمیخواستم ادامه بدم ولی چون به یه نفر قول دادم ادامه دادم
گفتم پلک دیدم جواب نداد گفتم ول کن نشستم رو تخت داشتم فک میکردم که کیه اون از زبان مرینت تیکی یه چیزی بهت بگم تیکی گفت باشه مرینت گفت تیمی من من من عاشق آدرین شدم تیکی گفت چی مرینت اما پدرو مادرت منم گفتم زندگیه خودمه خودم تصمیم میگرم با کی ازدواج کنم این موضوع رو به اونا میگم تیکی هم گفت خودت میدونی مرینت رفتم تا بهشون بگم که دیدم دارن حرف میزنن وایسادم ببینم چی میگم اونا میگفتن که میخوان منو بفرستن پیش لوکا ولی اون کی که بابام گفت اون موقع مرینت میتونه عاشق لوکا باشه باهاش ازدواج کنه فهمیدم که اون همون خواستگارس بلند گفتم نمیشه اول تصمیم میگیریم من با کی برم بیرون با کی نرم بعدشم کنو میفرستین برم من از پاریس نمیرم رفتم اتاقم
اعصبانی بودم فردا به دانشگاه نرفتم آدرین20بار زنگ زد?اما من جواب نمیدادم از زبان آدرین مرینت از دیروز تاحالا نیستش نگرانش شدم بهتره برم پیشش اما نمیخوام کهدر حالت آدرین برن پس تبدیل به گربه سیاه میشم پلک پلک کجایی ول کن پلک تبدیل گربه ای تبدیل شدن رفتم رو بالکن مرینت اونم از شانس اونجا بودسلام دادم اونم جوابمو داد گفت اونجا چیکار میکنم گفتم اومدم حرف بزنیم انگار ناراحتی گفت آره پدرو مادرم میخوان من با کسه دیگه ازدواج کنم اما من یه نفر دیگه رو دوست دارم اونم گفت کیو دوست داری منم گفتم آدرین نمیدونم چرا کت خوشحال شد?
اونم گفت باید بره منم گفتم باشه رفت از زبان آدرین پلک مرینت عاشق، منه وایی پلک گفت خوشحال نباش با کسه دیگه ازدواج میکنه گفتم پلک خیلی زد حالی از زبان مرینت ساعت تقریبا 8بود از خونه اومدم بیرون تا به جایی که اون زن گفته بود برم وقتی رسیدم دیدم خانم جینتا اونجا بود گفتم خانم شما اینجا چیکار میکنی گفت مرینت نامم به دستت رسیده پس گفتم خانم شما صاحب معجزه گر ها هستید گفت بله من هستم بیا بشین گفتم باشه نشستم اونم گفت هر اتفاقی افتاد نباید حس منفی بدم به خودم منم گفتم باشه گفت هوییت ارباب شرارت هارو میدونه ولی جایه اونو نمیدونه گفتم کیه گفت نگهبان ها نمیتونن هوییت هارو فلش کنن خودت باید پیدا کنی منم قبول کردم اومدم بیرون
توراه رفتم تو پارک نشستم از زبان آدرین منو به یه مهمونی دعوت کرده بودن داشتم میرفتم که دیدم مرینت تو پارک نشسته به راننده گفتم ماشینو نگه داره پیادا شدم رفتم پیش مرینت گفتم سالم اونم جوابمو داد بهش گفتم با من به مهمونی بیاد اونم قبول کرد سوار ماشین شدیم و رفتیم وقتی رسیدیم همه به ما نگاه میکردن زود رفتیم تو بعد کلی بالا پایین پریدن یه آهنگ رومانتیک گذاشتن منم دست مرینت و گرفتمو باهاش رقصیدم
از زبان مرینت تویه دلش میگه من باید با خودم صادق باشم به آدرین بگم دوستش دارم به لبخند شیطانی زدم دست آدرین و گرفتمو کشیدم داشتم میدویدم آدرین گفت که مرینت چیکار میکنی منم خندیدم آدرینم که خندس گرفته بود گفت دارم میام کم دستمو بکش بلخره رسیدیم به باغ پشتی دوتا دست آدرین و گرفتم تا خواستم حرف بزنم ن ههههههه آدرین مواظب باش آدرین آدرین پاشو آدرین کمکک کمک کنید
آدرین و بردیم بیمارستان نینو آلیا هم اومدن گفتن چیشده منم گفتم بعدا میگم بهشون دکتر اومد گفت به موقع آوردیم وگرنه گوله آقای آگرست رو میکشت منم تشکر کردم آلیا که کلا خشکش زده بود گفتم آلیا گفت بله گفتم من عاشق آدرین شدم یدونه جیغ کشید پرستارها 5بار هشدار دادن که جیغ نکشیم ماهم قبول کردیم ٱلیا گفت راست میگی گفتم آره گفت مرینت همه عاشق آدرین هست اما آدرین هیشکسو دوست نداره گفتم حالا گفت بهش گفتم گفتم تا میخواستم بگم اینجوری شد
از زبان کلویی با خانوادمون رفتیم به مصر واسه یه سفر کوتاه منم تنهایی به گردش رفتم اونجا یه سنجاق سینه افتاده بود اونو برداشتم از توش یه چیز عجیب قریب در اومد گفت سلام من دوسو هستم کوامی تو تو قدرت درست کردن رو داری از این چیزا منم گفتم پس فک کنم ارباب شرارت ها هم دست جدید داره ها هاهاها رفتم پیش خوانوادم اما چیزی درمورد معجزه گر بهشون نگفتم تا نفهمن بعد2روز به پاریس برگشتیم تا رفتیم خونه من رفتم تو اتاقم به دست یارم گفتم یه مخفیگاه برام بسازه تا بتونم اونجا تبدیل بشم له هم دستم کمک کنم
بچه ها لطفا تو نظرات بگین که کیو ارباب شرارت ها کنم چون هنوز هیچ تصمیمی نگرفتم
راستی کلویی فکر میکنه ارباب شرارت ها اون معجزه گر رو بهش داده تو قسمت بعد خیلی چیزا مشخص میشه که می به آدرین شلیک کرده چرا بهش شلیک کرد خیلی اتفاق ها میفته
بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها پارت6 رو دروازه گذاشتم هنوز تو برسیه😑😑😑
فیلیکس رو اباب شرارت کن بعد لایلا بیاد معجزه گر کلویی رو بگیره بشه مایورا
عالی بود.
به نظر من لایلا ارباب شرارت باشه اینطوری بهتره راستی میدونم این خیلی زشته ولی اگه میشه قول بده داستان رو ادامه بدی ممنون??
عالی
داستان من هم دنبال کن وقتی آمد در حال برسی است
دختر کفشدوزکی و گربه سیاه فصل۴ قسمت ۱
نه نه نه نه تو باید ادامه بدی چون داستانت عالیه عالیه عالیه
عالی
زود پارت بعدی رو بذار تورو خدا?????????????????????
????????
خیلی کوتاه بود.
قسمت بعد و طولانی تر بنویس❤