
سلامممممممممممممممم
همه چی خیلی سریع پیش میرفت خودمم نمیدونستم چرا اخه چرا کسی که منو نمیشناسه انقدر زود بهم بگه میخوام ازدواج کنم اصلا چرا من اینقدر نسبت بهش خوش بینم این سوال ها هی تو ذهنم میومدن و مرفتن که با یه صدا از فکر اومدم بیرون-=هوی کجایی += بببخشید حواسم نبود منو برد توی یه اتاق بزرگ که خیلی بزرگ و خوشگل بود تاحالا تو عمرم همین جایی ندیده بودم -=اون لباسی که اونجا میبینی لباس عروسته بعد یع ساعت اماده باش += ببخشید میتونم یه سوال بپرسم -= چیه += شما چرا وقتی از من متنفرین دارین بامن ازدواج میکنین اونم یهویی نه من شما رو میشناسم نه شما وقتی این حرف هارو میزدم ترس هم داشتم که یه بلایی سرم میاره اما گفت-= خب گفتم که من دوست ندارم با دختر عموم ازدواج کنم وقتی هم اومدم کافه دیدم تو خیلی خوشگلی موهاش رو خاروند و منم یه لبخند زدم چون تاحالا یکی بهم نگفته بود خوشگل ...+=اخه اینکه دلیل نمیشه این همه دختر خوشگل تر از منم وجود داره -= من بیکار نیستم که دم به دم دختر ببینم بپسندم تاحالا با هیچ دختری تو رابطه نبودم ولی وقتی تو رو دیدم فک کردم مانع خوبی برای ازدواج منو دختر عموم هستی ...اعصبانی شدم و ناراحت... اما چیزی نگفتم فقط از حرس داشتم اتیش میگرفتم -= خب سوال هات تموم شد += ...ب..ل.ه شوگا رفت و ا/ت بغضش شکست و اروم داشت گریه میکرد که خانمی اومد تو ×=سلام خانم مین بفرمایید بریم لباستون رو بپوشید ا/ت و خدمتکار باهم رفتن تا لباس عروسش رو بپوشه همه روز عروسیشون خوشحال بودن اما ا/ت خوشحال نبود ا/ت کلا گیج شده بود این همه اتفاق تو دوروز اصلا چه معنایی میداد یکی بیاد بهش بگه بیا با من ازدواج کن یا حس های ا/ت نسبت به شوگا اینا همش میتونست یه جادو باشه
بعد اینکه ا/ت لباسش رو پوشید اونو نشوندن رو میز اراییش تا موهاش رو درست کنن ا/ت داشت تو اینه به خودش نگا میکرد کلا عوض شده بود یه دختر سیاه پوش و بدون اراییش و فقیر الان این لباس رو بپوشه ...(بچه ها پارت دو رو با عجله مینوشتم برا همین این اراییش اینا اینجا میشه ببخشید دیگه قول میدم از این به بعد خوب بنویسم )اریشگر ها داشتن ا/ت رو اراییش میکردن اما ا/ت اصلا خوشحال نبود بعد یه ساعت که کار های ا/ت تموم شده بود الان دیگه ساعت 6 شده بود دیگه کم مونده بود که ا/ت به یه زن تبدیل بشه ×=خانم مین تموم شد لطفا بلند شین +=چشم منو چند تا خانم پشتم داشتم میرفتیم سمت در ....از زبان شوگا= بلاخره وقت انتقام گرفتن رسید الان دیگه میتونم انتقام مادرم رو بگیرم هه دختره فک میکنه من نمیشناسمش چه قدر خنگ با صدای در از حرف زدن با خودم دست برداشتم و به در نگاکردم مین سو بود 0=داری ازدواج میکنی اره.. با گریه خیانت کار عوضی += ببین بیخودی شلوغش نکن منو تو هیچ رابطه ای نداشتیم که الان خیانت کار بشم قرار بود منو تو توسط خانواده هامون ازدواج کنیم اما میدونی که من ازت متنفرم 0=تو با احساسات من بازی کردی مفهمی += خب به من چه من که بهت گفته بودم دست از سرم بردار خودت ادامه دادی 0=واقعا برات متاسفم عوضی اشغال مین سو اومد و به شوگا یه سیلی زد += هوی ببین خیلی داری دیگه پرو میشی ها نگهبان نگهباننن. ... نگهبانا اومدن و مین سو رو با هزار تا بدبختی بردن
با حرس دستم رو کوبیدم به میز خسته شدم $=سلام اقای مین لطفا بیاید بریم تا حاضر شید با کلافه گی با بادیگاردم رفتیم تو اتاق لباسم رو داشتم میپوشیدم و به اینکه چجوری دخترو زجر بدم فک میکردم بعد اینکه کاملا اماده شدم رفتم و جلو پله وایسادم تا ا/ت بیاد باز ا/ت از مین سو بهتر بود باز میتونستم تحملش کنم که با باز شدن در دهنم باز موند یعنی اون همون ا/ت بود ؟خیلی خوشگل شده بود نمی تونستم هیچ واکنشی نشون ندم اما این غرورم نمیزاشت بهش بگم که خوشگل شده .........از زبان ا/ت وقتی از اتاق خارج شدم با یونگی روی پله ها مواجه شدم که وایساده بود به من نگاه میکرد خیلی خجالت میکشیدم معذب بودم و استرس داشتم با ترس و استرس قدم بر میداشتم هر قدم منو به بدبختی نزدیک تر میکردن رفتم پیش شوگا و بهش تعظیم کردم و اونم دستم رو گرفت داشتیم میرفتیم سمت سالن دست رو سفت گرفته بود یهویی یه لبخندی رو لبم اومد واقعا نمیدوستم چرا کاش جواب این همه چرا هام رو یه روزی جواب هاش رو میدونستم (خب خب تا اینجا این داستان عادی بود امااز این به بعد پر هیجان میشه و یکمم جنایی یکم ها یکم شایدم بیشتر واقعا من کرم دارم؟😁😁)
خب ببخشید عزیزانم من واقعا این روزا سرم شلوغه برا همین اینبارهم کم گذاشتم بخدا اینارو هم با بدبختی نوشتم
راستش من تو داستان نویسی اصلا خوب نیستم اما وقتی شما حمایت میکنید خوشحال میشم اگه بد بود هم ببخشید
امیدوارم تو پارت های بعد جبران کنم بای بایییییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه بده عشقم عالیییی بود پرفکت🙃❤️👏
فایتینگ❤️
عالیع
از این سرعتی ک پیش بردی تو داستان بنفع خودت استفاده کن با فلش بک ها و...
😐😂بیشتر این نمت توضی بدم اگه تستچی ویس داشت بت میگفتم
درکل خیلی جالبه داستانت
منتظر پارت بعدیم😘🥺
میدونی کلا داستان رو وسطش نظرم عوضش شد الان نمی تونم جمعش کنم😂و امیدوارم تو پارت های بعدی جبران کنم
عالی بود توله کوچولوم
مامانم میخواد موهامو مث تهیونگ پسرانه بزنهههه 😭🤧
موهای من از باسنم رد کرده ولی من نمیخوام بزنمشونننن و متاسفانه نمیتونم حرف رو حرف مامانم بزنم 😐🤧🤧🤧🤧
مرسی توله ببرمممممممم❤🌈
وای نه مامان منم یبار موهام بلند بود زد ولی الان دیگه نمیزارم
کاش یه جوری میشد مامانتو منصرف کرد
شبی قارچ دوسر شدم یونو؟ 👀
خیلیییی قشنگه🥺💕
لطفا زود به زود بزار 🥺🍭🤍
مرسیییییییییییی واقعا وقتی میبنم خوشتون اومده ذوق میکنم
چشم حتما
تورو خدا زود تر پارت بعد رو بزار🥲🥲🥲🥲
چشم عزیز دلممممممممممممممممممم
عالی بود کیوتم🙂❤🌈
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی