خب داستان جدید درباره عضو هشتم بی تی اس🌚🇰🇷
از خواب پاشدم بازم یه روز تکراریه دیگه...صدای دعوای پدر مادرم تو خونه پیچیده بود...مثل همیشه گریه ها و داد های خواهر برادرم!
ولی اصلا برام مهم نبود روی تختم دراز کشیده بودم که برای لپتاپم پیام اومد رفتم بازش کردم ایمیل اومده بود
+با سلام! از کمپانی هایب هستیم! تبریک میگم شما در کمپانی هایب به کار آموزی قبول شدید در گروهی که هفتا پسر داره و شما تنها دخترش هستید فردا ساعت 7 بیاید کمپانی
وایسا ببینم!
قبول شدم؟این...این یعنی زندگی که میخواستم؟
از خوشحالی اشکم در اومد رفتم رو تخت به زندگی جدیدم فکر میکردم که خوابم برد الارمم روی ساعت 6 صبح زنگ خورد
-هوففف خدا
رفتم دست و صورتمو شستم نشستم پا گوشی ساعت 6 و نیم بود لباسام رو پوشیدم(عکس بالا)
به طرف کمپانی راه افتادم ساعت 7:20 رسیدم اونجا
-سلام
*سلام بفرمایید
-من...من کار آموز...جدیدم بهم گفتن بیام اینجا
*اها همون گروهی که هفتا پسر داره یه دختر درسته؟
-بله
*اعضا داخل این سالن بفرمایید
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (4)