قصه های من و خواهرم 7

احساس می کنم یکی داره به من دست می زنه!! میچرخم و الکسا: خواهر ? استیسی: چیه ? الکسا: عاشق شدی ?؟ استیسی: نه

اصلا، تو ذهن استیسی ( خب پس من الکی تظاهر می کنم عاشق شدم که بفهمم که پسرا چکار دارن میکنند ?) وای الکسا با صدای بلند داره میگه!!

احساس می کنم یکی داره به من دست می زنه!! میچرخم و الکسا: خواهر ? استیسی: چیه ? الکسا: عاشق شدی ?؟ اس الکسا: استیسی عاشق شده استیسی عاشق شده ? استیسی: پسرا میچرخن و من رو تو بوته می بینن!! و میان سمت من و

جان میگه : ای بابا این دخترا چرا آنقدر به ما می چسبن از صبح تا شب دنبالمان می کنن ? استیسی: اصلا هم اینطور که تو فکر می کنی نیست ? تازه آقا جان شما نباید الان مریض باشی ? جان: آه خوب ام الکسا: چرا چیزی برای گفتن نداری ? جان: دیدی از صبح تا شب نگامون می کنین وگرنه از کجا میدونید من غایب بودم ها؟ استیسی: عزیز، شما تا حالا عدد 9/3 رو شنیدی؟ جان:

جان میگه : ای بابا این دخترا چرا آنقدر به ما می چسبن از صبح تا شب دنبالمان می کنن ? استیسی: اصلا هم اینطور که تو فکر می کنی نیست ? تازه آقا جان شما نباید الان مریض باشی ? جان: آه خوب ام الکسا: چرا چیزی برای گفتن نداری ? جان: دیدی از صبح بله عدد کلاس منه ? استیسی: خب منم تو همون کلاس درس می خونم. صورت استیسی: ? صورت جان: ?

الکسا: یک نفر رو پشت همه ی پسر ها میبینم با خیال آسوده می رم سمت پسر ها و حدس بزنید کی رو می بینم؟ بله آقا ارن به ارن می گم پارسال دوست امسال آشنا ? خب فکر نکن دیگه عصبانی نیستم چون هستم ? خب چی شد یهو پا به فرار گذاشتی؟

بعد ارن دستم رو می کشه و من رو می بره یه جایی ? استیسی: از تو بوته می پرم بیرون سعی می کنم برم دنبال الکسا، ولی الکسا دور بود. تازه پسرایی هم که اونجا بودن اجازه نمی دادن برم، گفتم بزارید برم ? بعد 2 تا دختر اومدن و گفتن: هی آقا پسرا فکر نکنید فقط شما دوست و رفیق دارید ?

برگشتم پیش همون دختر ها و گفتم ممنون که کمکم کردین ? گفتن خواهش می کنیم و یکی شون گفت: این دختر بغلی خواهرمه، کیلی، اسم من هم جنی هست، ما دوقلو هستیم و یادم رفت بگم نام خانوادگی ما کوشه لا هست. من هم خودم رو معرفی کردم و گفتم من استیسی هستم. استیسی تاپکو، گفتم می تونیم دوست باشیم اونا هم گفتن: معلومه!!!

کلی به من گفت: من تو رو قبلاً این طرفا ندیده ام، دانش آموز جدیدی؟ من سرم رو تکون دادم و کلی ادامه داد تو این مدرسه اگر دوستی نداشته باشی که ازت دفاع کنه بد میاری ? من گفتم: واقعا ? کلی: آره باید همیشه چندتا دوست داشته باشی که خداروشکر ما اومدیم به دادت رسیدیم ? و من بازم تشکر کردم و گفتم: من هم یک خواهر دارم، ولی یکی از پسرا بردش ?

جنی: کلاس چندمی بود؟ استیسی: دهم جنی: باورم نمیشه ? استیسی: چی شده ? جنی: تو این مدرسه هیچکس حتی مدیر جرات نداره با ی کلاس دهمی کل کل کنه بعد این پسره رفته و با خودش خواهرت رو برده؟ پس خیلی جرات داره، یا ی چیزیش میشه ? استیسی: پس یعنی خیالم راحت باشه؟ جنی: معلومه...