
#رمان#درام💔
نینو با جدیت نگاهی به ادرین کرد و گفت : کجاش عالیه !؟ بلکه پدر و مادر داره ! تازه میتونی ببریش پرورشگاه ! مگه میشه هر بچه ای از راه میرسه رو ببری خونه ؟!. ادرین لبخندشو خورد و گفت : پدر و مادر نداره ! از پرورشگاه هم دل خوشی نداره ! بهم گفت که از پرورشگاه فرار کرده و یه ادمایی پیداش کردن و ازش کار میکشن !.....نینو که نظری نداشت گفت : خیله خب !......ادرین رفت بالا و نینو زد زیر خنده.....
گفتم : کوفت ! نخند !....گفت : به اونموقع که ادرین اومد تو میخندم.....گفتم : برو بابا بیمزه !......گفت : خب ادامه بده....گفتم : نمیشه ! الان ادرین صدامونو میشنوه ! هر وقت تنها بودیم ادامه ی گذشتمو برات تعریف میکنم.......
ساعت ۳ شب بود...توی خواب ناز بودم که ناگهان رعد و برق زد.....از خواب پریدم.....شتتتتتتت.....من از رعد و برق میترسم !....قبلنا که رعد و برق میزد تا صبح توی بغل مامانم میخوابیدم.....اگر نمیرفتم بغل مامانم خوابم نمیبرد....ناگهان رعد و برق محکم تری زد و جیغ کشیدم....رفتم زیر پتو ولی بازهم میترسیدم ......خدایا !.....از جام بلند شدم.....به سختی پریژ برق رو پیدا کردم...لحضه ای که میخواستم چراغو روشن کنم
یک رعد و برق محکم زد و برقا رفت.....جیغ کشیدم و چشمم سیاهی رفت و از پشت سرم خورد به میله ی تخت.....چند دقیقه همه جارو تار میدیدم اما بالاخره به خودم اومدم.....چقدر من خوش شانسم ! هم از رعد و برق میترسم هم از تاریکی !.....از ترس گریه کردم و بلند شدم تا برم بیرون اتاق
به سختی دستگیره ی درو پیدا کردم و رفتم بیرون از اتاق.....جلومو درست نمیدیدم.....همه جا تاریک بود....بالاخره اتاق ادرینو پیدا کردم و داد زدم : ادرین !...ناگهان فردی از پشت اروم دستشو گذاشت روی دهنم و گفت : هیشش...نترس....من اینجام.....از بوی عطر تلخ ادرین متوجه شدم که اون فرد ادرینه......سرمو گذاشتم روی سینش و گفتم: اخیش......گفت : چقدر ترسویی !...مشتی به سینش زدم و گفتم : چیه خب میترسم !.....چند دقیقه بعد سرمو از روی سینش برداشتم.....به چشماش خیره شدم.....دوتا گوی سبز که توب اون فضای نیمه تاریک میدرخشید.....در چشماش هیچ احساسی نبود ! انگار دوتا گوی سبز بی احساس !
لایک کن کیوتم 💕💕💕💕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگه اجی ویانا جونت ادعا داشت که زحمت کشیده
هرطور شده برش گردون
و یکاری کن بنویسه ادامشو!
اخه لع^#-نتی
این ابجیتون حتی زحمت نداده اسم داستانو عوض کنه!/:
هرچند...سانی بعداز اینکه کسایی مثل ویانا جونت ازش اصکی رفتن
رمانشو تموم کرد و برای همیشه قلمشو کنارگذاشت.
هنوز پیجش هست..ولی نه مثل سابق
ادامش:
تستای های اسکیشو گذاشته.
اگه ادعا داشت واس خودشه
پسچرا رفت؟^^
ادامش:
میتونی نشریفتو ببری اینستاگرام و این ایدی رو سرچ کنی اگه ادعا بزرگ بودن میکنی..و اگه سوادشو داشته باشی میتونی بری اولین پست پیج و میتونی تاریخ اولین پستش رو بخونی.
بعدممیتونی ببینی رمان در حال تموم شدنه.
بعدم اگه سوادشو داشتی میتونی ببینی که اجی ویانو جونت بعد اینکه ساینا شروع کرد، تست های
♡Dilan♡
حرف مفت نزن بچه
اجی ویانا جون من خودش اینارو نوشته با کلی زحمت خودش هم نوشته..
تهمت نزن بچه کوچولو
____
بچه کوچولو؟🤣خودتو با من اشتباه گرفتی جوجه؟🤣
اونی که بچس توی اینه خونتون وجود داره.از همون حرف زدناتم معلومه کی بچس.
اگه خیلی ادعا میکنی اجی ویانا جونت نوشتن اینارو میتوتی تشریف ببری *
♡Dilan♡
| 23 ساعت پیش
به هیچ وجه این کارو نمیکنه..
یعنی ما نمیذاریم این کارو بکنه
______
اخی..چیه فشاری شدی؟ ببخشید اما حقیقت تلخه.
آجی پارت شش پس کو؟؟
چرا از پنج رفتی هفت
فکر کردی اسکی بری کسی نمیفمه دختر جون؟ هاع؟ نویسنده داستان اسمش سانیاس و دوست منه با باهم صحبت میکنیم و بهتره بدونی که اون میدونه داری اسکی میری کارت اصلا اصلا خوب نیست بهتره تستات رو پاک کنی😑🤡
حرف مفت نزن بچه
اجی ویانا جون من خودش اینارو نوشته با کلی زحمت خودش هم نوشته..
تهمت نزن بچه کوچولو
به هیچ وجه این کارو نمیکنه..
یعنی ما نمیذاریم این کارو بکنه
عالی بود منتظرپارت بعدی هستم🥰👊🏼💖
خیلی باحال بود اجی راستی بیشتر بزاررر😁😁