
هاییی👋🏽👋🏽👋🏽🙃
ک دستم توسط کسی کشیده شد... برگشتم دیدم سلنا گفت: جیسو؟ بهوش اومدی خداروشکر اومد بغلم کرد و گفتم: سلنا باید ازینجا برم سلنا: کجا؟ جیسو: فقط کمکم کن برم🥺 سلنا: باشه عشقم ... دستم رو ول کرد و از ییمارستان خارج شدم و یه تاکسی گرفتم سوار شدم و ادرس خونه رو دادم... رفتم توی اتاقم،همجا رو مرتب کردم.. خداروشکر خدمتکاره خونه نبود.. خو*ن رو پاک کردم و.... جیسو: اخیش مث روز اول شد... ب دستم نگا کردم... خون*ش در اومده بود... گوشیمو برداشتم و ب سلنا پیام دادم اومدنی وسایل لازم رو بخره تا پانسمانش رو عوض کنم...
با صدای زنگ در از خواب پریدم... سلنا بود.. درو باز کردم... جسیکا هم باهاش اومده بود.. جیسو: بیاین تو... جسیکا اومد جلو و بغ*لم کرد.. جسیکا: چه بلایی سر خودت اوردی.؟🥺 از بغلش در اومدم و گفتم: حالا ک چیزی نشده تهیونگ رو چیکا کردین؟ سلنا نشست رو مبل و گف: هیچی کولی بازی در اورد ک اره دو*س دخت*رم نیس باید پیداش کنین مارو هم بازجویی کرد دیگ گفتیم نصف شبه باید بریم خونه... اونم راضی شد.. جیسو: هه دو*س دخ*تر**ش😂😒 سلنا: جیسو؟ جیسو: ها سلنا: میخاین ج*دا شین؟ جیسو: معلومه ک اره سلنا: باش خودت میدونی...🥺 ناراحت سرم رو پایین انداختم و گفتم: من عاشقش.بودم😭 ولی اون چیکار کرد؟💔 جسیکا اومد پیشم و بغلم کرد و گف: ببین تجربه بهم ثابت کرده ک باید بفهمی اون واقعا بهت خ*یان*ت کرده یا نه؟ یادته من اون موقع ها با کسی دوس بودم فک کردم بهم خ*یان*ت کرد ولی اشتباه میکردم ولی دیگ کار از کار گذشته بود توام تا دیر نشده برو ببین چی میگه نمیخام ازش دفاع کنم ولی باید بهش یه فرصت بدی تا برات تعریف.کنه... سلنا: راس میگه 😉 اشکام رو پاک کردم و گفتم: نهه من دیگ با اون هیچ حرفی ندارم.. جسیکا: ای بابا من دو ساعته دارم ور میزنم برات اصن.ولش..
سلنا: خب بسه دیگ بیا.پانسمانش رو عوض کن... پانسمانش رو عوض کردیم دستم خیلی میسوخت... یهو صدای زنگ اومد... همه ب همدیگه نگاه میکردیم... رفتم از ایفون دیدم ک تهیونگه... جیسو: دخترا من باید قایم شم..😨😨 جسیکا: من یه فکری دارم... ..... بدو رفتم سمت اتاق شیروونی...درو بستم و نشستم یه گوشه...
((از دید سلنا))) زود دستمال و این چیزا رو بردم تو اتاق جیسو... و درو جسیکا باز کرد... تهیونگ: من.چطور ب شماها اعتماد کردم،اینجا قایمش کردین؟ سلنا: تهیونگ اولن هیچی بین شما نیس دومن ما اومدیم اینجا،اتاق جیسو رو تمیز کنیم.. فردا پدرش قراره بیاد... تهیونگ: پدرش؟ چرا؟ وای حالا باید یه دروغ دیگ بگم😶💔 سلنا: چون جیسو قراره بره آمریکا... از هفته پیش تصمیمش رو گرفته بود و داره میره برای همیشه... تهیونگ: اخه..اخه چرا؟ منو ول میکنه؟🥺 سلنا: بله همینطوری ک تو ولش کردی اونم.ولت میکنه ب راحتی😏🖤
تهیونگ نشست رو مبل و بغض.کرد... گف: من بهش خ*یا*ن*ت نکردمم اشتباه بود اون😭 جسیکا: منظورت چیه؟
((از دید تهیونگ)))) ((فلش بک))) کتم رو پوشیدم همینجوریش خیلی دیر کرده بودم و کادو رو برداشتم میخاستم سوپرایزش کنم... تا درو باز کردم سلین پشت در بود... سلین: اووو کجا تشریف میبرین؟😋 تهیونگ: سلین باید برم تولد جیسو،کار مهمی نداری لطفا برو کنار سلین: مهمونتو بیرون میکنی؟😐 تهیونگ: سلین وقت ندارم.. بعدن بیا،بیا کنار لطفا سلین: تهیونگ،اگ جیسو برات ارزشی قائل باشه حتمن صبر میکنه تا تو بری... تهیونگ: چیه سلین؟ چی میخای؟ سلین:چ خشن نمیزاری بیام خونه؟ تهیونگ: اخه.. نزاشت حرفم رو کامل کنم و وارد خونه شد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا پارت ۷🥺🥺🥺
کی میخوای پارت بعد رو بذاری؟؟؟؟؟
عالییییییی پارت بعد پلیز😘😍😍😍😘😘🌹🌹♥♥♥♥🤩🤩
چشم عزیزم 🌝🧡
وایی عالی بود عالی خیلی خوب بود 🥰🥰🥰زود تر بزار پارت بعدی رو
چشم مرسی🌸🙏🥰
عالیییییییی بود💜
مرسی حتمن💛🥰