10 اسلاید چند گزینه ای توسط: 💖ᏗᏝᏗ💖 انتشار: 4 سال پیش 436 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ببخشید دیر شد. امیدوارم لذت ببرید
بازم از ❤ مرینت ❤ ممنونم. هم ایده می ده هم انگیزه البته از همگی از صمیم قلب ممنونم. حالا جواب سوالا : من 11 سالمه . قرار نیست کسی بمیره. منظورم از استفاده از نظرLIU در آوردن 5 نفرشون از حالت ومپایری بود. ممنون از همگی بریم سراغ داستان>>>>
از زبان لونا: پیش سوزوکی نشسته بودم که مامان اومد جلو. یه قوطی تو دستش بود اونو بهم داد و گفت : اینو به اون چهار نفر بده. شما دیگه وظیفه تون رو انجام دادین. من : مامان!!! مامان: بله اون نامه مال من بود. بعد پاشد رفت. من هم اون قوطی رو نگاه کردم . توش پر سنگ بود. بتونه اش رو دستم گرفتم . ناگهان دستم شروع به سوزش کرد و یهو یه نوشته رو دستم ظاهر شد : تو الان یه انسانی.
سوزوکی نگاهی به من کرد. برو که از اون سنگی ها رو به اون دادم. بقیش رو هم دادم به لوکاس و اگنس و جو اونا هم از ومپایری در اومدن و پرونده این ماجرا بسته شد. و اما صبح روز بعد... از خواب که بیدار شدم متوجه شدم داره دیرم میشه پس فوری فرممو پوشیدم و آماده شدم که برم. لوکاس مثل همیشه یکم سوشی کرد تو کیفم و با لبخند گفت : بهت خوش بگذره. من هم باهاش خداحافظی کردم و دویدم به طرف مدرسه...
وارد مدرسه که شدم اولین چیزی که دیدم یه پسر سال بالایی بود که اونور حیاط با یه قیافه بی خیال و بی حوصله داشت آبمیوه می خورد . منو که دید آبمیوه اش از دهنش افتاد!!! منم با عجله دویدم تو کلاس. سوزوکی اونجا نشسته بود : دیر اومدی؟؟ من : آره دیشب خیلی خسته شدم. لبخندی زد و گفت : آها. من امروز مسابقه دارم اومدم تو کلاس همینو بهت بگم. فعلا تا بعد. گفتم : می بینمت. موفق باشی! بعد نشستم سر جام. می ریم تا زنگ ناهار..
اگنس و جو نیومدن رفتن باهم تو حیاط. من تنها نشستم روی یه میز و شروع کردم غذامو مزه مزه کردن. بدون سوزوکی مزه نمی داد? تو خودم بودم که یهو یه صدای جیغ مانندی گفت : چطوری تونستی؟؟ یه صدای دیگه گفت : بابا دمت گرم! یه صدای دیگه : الکس و عاشقی؟؟؟ یه صدای دیگه : چطوری این کار رو کردی؟؟ همه صدا ها دختر بودن. رو کردم بهشون و گفتم :ببخشید؟؟؟ یکیشون با خنده گفت : یعنی نفهمیدی ؟؟ من : چی رو؟؟؟
دختره : بابا الکس آساکی! من : آسا چی چی؟؟ دختره : تازه اومدی؟؟ من : یه دو ماهی میشه. دختره اشاره به اون پسره که صبح دیدمش اشاره کرد و گفت : الکس آساکی. باحال ترین پسر مدرسه. و الان... من : اون؟؟ کسل کننده است. دخترا : چیییییی؟؟؟؟ همون موقع یه صدایی اومد : ببخشید، میشه راه رو باز کنین؟ می خوام بشینم! سوزوکی بود. دخترا با تعجب یه نگاه به اون و یه نگاه به من کردن. یکیشون لبخندی زد و به بقیه...
اشاره کرد و گفت : بیاین دخترا. همه رفتن. سوزوکی نشست و گفت : بحث گروهی بود؟؟؟ من : راستش رو بگم؟؟؟ناراحت نمی شی؟؟ گفت : من کی تا حالا از تو ناراحت شدم؟؟ گفت : خب اگه این طوره.... اون پسره رو می بینی اونجا؟؟ سوزوکی : الکس؟؟ من : اسمش رو دقیق نمی دونم. ولی... سوزوکی : ولی چی؟؟ من قرمز شدم و براش ماجرای امروز صبح و حرف های دخترا رو گفتم...
انتظار داشتم ناراحت بشه ولی خندید و گفت : هه مارتین کم بود اینم اضافه شد. شانس آوردیم جرج ولمون کرد. من : یعنی... سوزوکی : معلومه که نه! تازه افتخارم می کنم. بعد آروم در گوشم گفت : اگه خاص نبودی که این همه آدم دنبالت نمی یومدن! من با این حرفش قرمز تر از همیشه شدم. همون موقع زنگ ناهار خورد و تموم شد. بلند شدیم و رفتیم از سالن غذا خوری بیرون. ناگهان ...
الکس جلومون سبز شد . قیافه اش داد می زد دلش می خواد در لحظه سوزوکی رو خفه کنه. منم نگاه تندی بهش کردم و با سوزوکی وارد کلاس شدیم. نشسته بودم که صدایی از بیرون کلاس شنیدم. مارتین بود داشت با یکی حرف می زد : لونا رو بی خیال شو . منم یه زمانی مثل تو بودم. یعنی خب خیلیا هستن که... می دونی؟ راستش اون دیگه انتخابش رو کرده..
کاری هم از دست کسی بر نمیاد. یه نفر در جوابش گفت : بی خود! من وقتی تصمیمی بگیرم به این راحتی پا پس نمی کشم. یه نفر دیگه گفت : الکس بدون که در اشتباهی! مارتین : جرج؟ جو؟تیم؟؟ شما ها اینجا چی کار می کنید؟؟ جرج : اولا تو دیگه مامور xp نیستی و ما ازم نمی دونیم ازت برای اینور و اونور رفتن اجازه بگیریم. ثانیا ...
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییییی و خوب
باحاله موضوعاتش رو دوست دارم چون جدیده آخه خیلی از موضوعاتی که میزارن تکراریه ولی مال تو جدیده دوست داشتم ادامه بده❤
ممنونم??
جالب بود
ببین این مارتین لونا رو ول نکنه. به نظر من، پسر های دبیرستان قبلی هم بیان دبیرستان لونا و دوباره دعوا شه و وسط این دعوا ها هم لونا یه چیزیش بشه مثلا دستش بشکنه یا کتفش در بره و این جور چیزا
گروگان گیری هم فراموش نکن. پسرا بعد از گروگان گیری بیان. مارتین هم بره زندان ولی فرار کنه. این سوزوکی هم بعضی وقت ها ناراحت شه. نمیشه که همش ???? بعضی وقت ها هم ? یا ☹️ شه.
این قسمت رو هم خیلی دوست داشتم عالی بود.
به نظر من هیجانی تر شه باحال تر میشه.
ای به چشم❤❤❤
.عالی بود
ممنون عشقم❤❤❤❤
عالی بود
خیلی کم بوووووود?ولی خیییلی باحاله ولی بهتره کسایی که دوستش دارن کم شه من حجم مغزم یک ترا نیست اون همه اسم رو یادم میاد الان نفهمیدم کیا خوبن کیا بد??یکمم زود زود بزار خیلی باغاله?و خیلی ممنون که تو تستام نظر میذاری????????
ممنون
آدم بدا الکس ومارتین هستن
ببخشید آخه سایت قبول نمی کرد
سعی می کنم زیاد تر بنویسم البته از ۱۴ آخه ۱۳ رو هم مجبور شدم کم بنویسم منتظرم منتشر بشه??????????