
سیلامممم بریم سراغ تست🥰👌😂

💋💋💋💋💋💋

💜💜💜💜💜💜💜

🐰🐰🐰🐰🐰🐰
ادامه؛ از ماشین پیاده شدم و رفتم خونه... درو باز کردم و رفتم اتاقم.. لباسامو عوض کردم و نشستم رو تخت... کتابم رو دراوردم باید درسم رو میخوندم.. شروع کردم ب درس خوندن... بعد.دو ساعت بلند شدم رفتم سمت پذیرایی... خدمتکار میز رو چیده.بود.. نشستم رو صندلی و شروع کردم ب.خوردن... ...... جیسو: دستتون.درد نکنه خیلی خوشمزه شده.بود🤤🥰 خدمتکار: نوش جونت عزیزم... راستش خانم خیلی خوبی بود... سنش بالا بود ولی منو خیلی دوس داشت منم دوسش داشتم.. رفتم سمت اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت... ک گوشیم زنگ خورد.... جیسو: الو... _الو سلام مامان خوبی؟ جیسو: سلام مامان خوبم
_ جیسو فردا خونه ای بیام ببرمت چن روز پیشم بمونی؟! جیسو:.ن مامان.درس دارم باید مدرسه برم.. _ جیسو... من.مادرتم دست ازین.کارات بردار لطفن جیسو: _ نمیخای چیزی بگی؟ جیسو:.نه... و گوشیو قطع.کردم ب چ حقی زنگ میزنه ب منن؟؟؟ وقتی ک داشت ب ما خ*یا*ن*ت میکرد باید فکر اینجاشو میکرد... لعنتییی😭 اعصابمو خورد میکنهه برقو خاموش کردم و خوابیدم.... صبح بیدار شدم و طبق معمول صبحونه ام رو خوردم و برای مدرسه اماده شدم...سوار ماشین شدم و رفتم مدرسه...
تهیونگ نیومده بود مدرسه نگرانش شدم...وای اصن چرا باید نگران اون باشم؟😒 .. زنگ رو زدن.... رفتم پیش شوگا: سلام شوگا،تهیونگ امروز نیومده چرا؟! شوگا: نگرانشی؟!😐 جیسو: یااا چه نگرانیی برای کار پروژه باید باهم اماده میکردیمش...(این دیگ چ دروغیع گفتم؟😐) شوگا: اها،نمیدونم امروز خبری ازش نیس جیسو: ای بابا باشه پس مرسی... رفتم تو سالن غذاخوری... سلنا و جسیکا و جنی نشسته بودن.. سلنا: کجا بودی؟ جیسو: ها؟ هیچی ولش.. جسیکا:.تو یچیزیت شده😐 جیسو: اره تهیونگ نیس😓
سلنا: خب نباشه چرا نگرانش هستی؟ جیسو: خودمم نمیدونم یه حسی بهم میگه جای بدی هستش 🥺 جسیکا: ب مولا عاش*ق شدی😬 جیسو: مسخره.. بلند شدم و رفتم سمت.کلاس... خیلی نگران بودم تصمیم.گرفتم مدرسه رو بگردم... همجا رو گشتم ولی انبار مونده بود ... جیسو: اینجاعه یعنی؟ اخه.کسی حق نداره بیاد اینجا ک!😐 بلخره دل و زدم ب دریا و رفتم سمتش... صدای داد و بیداد میومد... خیلی نگران شدم... درو بی سر و صدا باز کردم... از گوشه دیدم دو نفر دارن تهیونگ رو میزنن خیلی ترسیدم...
زود رفتم شوگا و جین (رفیقای تهیونگ) رو خبر کردم.... شوگا: چیشده؟؛چرا نفس نفس میزنی؟😨 جیسو: شوگا تروخدا بدو چن نفر دارن تهیونگ رو میزنن شوگا: کجا؟؟؟؟ گ*و*ه خوردن😠😠 بدو جلو رفتم و انبار رو نشونشون دادم... شوگا.و جین اون پسرا رو بردن حیاط پشتی تا حد مرگ زدن... رفتم پیش تهیونگ... دستاش رو باز کردم.. جیسو: خوبی تهیونگ؟؟؟😭 خیلی نگرانت شدم تهیونگ: اره خوبم،ممنون دستمالم رو دراوردم کنار لبش.ک.خ*ون*ی بود رو.پاک کردم... تهیونگ: آخ جیسو: عا معذرت میخام😓
تهیونگ موهای جلوی صورتم رو عقب زد.و گف: چجوری پیدام کردی؟ دستپاچه گفتم:داشتم این طرفا قدم میزدم صدای داد و اینا شنیدم بعد شوگا و جین و اوردمشون🙂 تهیونگ: دروغگوی خوبی نیسی🙂 جیسو: چه دروغی؟ چه دروغگویی؟😨😐 دستمال رو دادم بهش و سریع بلند شدم و گفتم:.مواظب خودت باش.. دستم رو کشید و یهو برگشتم ...
😂😂😈 لایک، کامنت، دوستون دارممم🥰👌😂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حاهای بد کات نکن
چرا این کارارو با قلب ما میکنی عاجی😬🥴
چون من ظالمم🙂😐😂😈💔
🤣🤣🤦♀️