8 اسلاید صحیح/غلط توسط: ☆saghar☆ انتشار: 3 سال پیش 156 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لایک و کامنت فراموش نشه فالو=فالو
شروع پارت ۵ داستان (عشق معجزه )
از زبان مرینت : که یهو بابام گفت
تام :مرینت من یک اشنا میشناسم که چشم پزشکه درباره مشکلت باهاش صحبت کردم گفت میتونه کاری کنه که ببینی ولی درد زیادی داره میخوای برات وقت عمل بزارم
مرینت:اره اره میخوام اشکال نداره
تام :اوکی برای پس فردا میگم برات وقت بزاره
مرینت:مرسی
از زبان ادرین:بعد از صحبت های عمو مرینت خیلی خوشحال بود
داشت خوشحالی میکرد که مارسل و ادرینا اومدن پایین وقتی اومدن پایین ادرینا گفت
ادرینا :صبحانه اماده نیست🥱
مارسل:راست میگه اماده نیست
امیلی :ارزن به حضورتون باید بگید بجای صبحونه ناهار اماده نیست
ادرینا و مارسل:جججااااانننننن نننااااهههاااررر😳😳😳😳
همه:بله ناهار
ناتالی: ناهار امادست
گابریل :، باشه میتونی بری
امیلی :پاشید بریم ناهار
همه :چشم قربان
امیلی:🤭🤭
از زبان خودم:ادرین دوباره به مرینت کمک میکنه
(خوب دوستان میریم به ۲ روز دیگه موقعی که مرینت میخواد بره چشمشو عمل کنه و توی این ۲ روز اتفاقی نیوفتاد فقط خانواده دوپنچنگ رفتن خونشون و الیا هم خانوادشو پیدا کرد )
وجی : چرا بدووونننن من داستان شروع کردی😡😡
ساغر : دوست داشتم اصلن وایسا ببینم این داستان من هر موقع که دوست داشته باشم شروع میکنم😌
به کسی هم ربطی نداره حتی شما دوست عزیز😏
وجی : جان وایسا باهم بریم
اگه از این به بعد به من نگی داستان شروع کنی فیلیکس و مایکل میکشم😈
ساغر: نه نه باشه باشه تو فقط اونارو حذف نکن
وجی:عذرخواهی کن
ساغر :باشه ببخشید😒
وجی :درست عذرخواهی کن
ساغر :باشه عذرمیخوام
وجی :خوبه حالا برو ادامه داستان بنویس
ساغر:باشه
(خوب دوستان من از همگی عذرمیخوام این وجی ما وسط داستان اومد)
خوب میریم بعد عمل مری(ببخشید که انقدر تند پیش رفتم )
از زبان مرینت : وقتی چشمامو وا کردم می ... میتونستم ببینم 😍
وای خدای من ارزوم به حقیقت پیوست بعد چند دقیقه شکر گذاری خداوند یکی در زد گفتم بیا تو اومد
تو او .اون اد ..ادرین بود وای خدا این چقدر جذابه😍
مرینت: ادرین خودتی
ادرین: وای مرینت بلخره بهوش اومدی
مرینت : اره مگه چند وقت بود بیهوش بودم
ادرین :، حدود ۲ ماه
مرینت : چییییی۲ ماه😳
ادرین:اره دوماه
(الان میدونم همتون شکه شدید پس یک فلش بگ میزنیم به بعد عمل مری)
از زبان ادرین: تو بیمارستان منتظر بودیم عمل مری تمام شه وساتای عمل الیا اومد به همراه نینو دست تو دست هم😳
الیا: مرینت مرینت کجاست
ادرین:اتاق عمل 👈🏼
(اشاره به دره اتاق عمل)
الیا:چند دقیقه ست بردنش
ادرین:۲ ساعت
الیا:دو ساعت
(از زبان خودم:الیا همینجوری داشت ادرین سوال پیچ میکرد تا موقعی گه دکتر )
دکتر :😔 با این حالت از اتاق عمل میاد بیرون میگه متأسفانه اگه تا ۳ ماه دیگه بهوش نیاد ممکنه ب.م.ی.ر.ه
همه:چییییی
از زبان خودم:(سابین وقتی اینو میشوه قش میکنه الیا هم همون جایی بودخشکش زده بود داشت گریه میکرد ادرین هم بغض کرده بود چون نمیخواست مرینت از دست بده چون عاشقش شده بود و هر شب هر ساعت ادرین توی اون ۲ ماه به مرینت سر میزد هر روز دعا میکرد که مرینت بهوش بیاد و توی این دوماه مرینت ۲ بار ایست قلبی کرد.)
(خوب برمیگردیم به زمان حال )
ادرین وقتی میبینه مرینت بهوش اومده سریع بغلش میکنه مرینت هم توی شک بود
ادرین : مرینت خیلی خوشحالم میبینمت
مرینت: ادرین دارم خفه میشم
ادرین : مرینت تو الان میتونی ببینی مرینت:اره
ادرین : خوب بزار به بقیه خبر بدم بهوش اومدی
مرینت:باشه
(،ادرین داره زنگ میزنه به مارسل)
(مکالمه ادرین و مارسل )
ادرین : مارسل به همه خبر بده مرینت بهوش اومده
مارسل: واقعا
ادرین:اره
مارسل : مامان و بابا مرینت بهوش اومد😄
سابین:چی واقعا وای خدایا شکرت
گوشی بده من
مارسل :مامان بزا دارم صحبت میکنم عه مامان گوشی بده
سابین: ادرین گوشی بده به مرینت
ادرین: چشم
سابین : الو دختر (با حالت بغض الود) بلخره بهوش اومدی😢 خوبی الان
مرینت:مامان گریه نکن من خوبم
سابین: خداروشکر ما الان میام بیمارستان
مرینت: مامان نمیخوا قطع کرد
جیغغغغغهغغغغغ
ادرین: چیشده مرینت😟
مرینت : ای وای فیلیکس و مایکل یادم رفت التن اونا چیکار دارن میکنن در چه وضعیتی ان 😖
ادرین:، نگران نباش اونا خوبن
ازادشون کردیم
مرینت: واقعا
ادرین:اره الانم دارن همراه خانوادت میان
مرینت:وای مرسی
ادرین:خواهش می کنم
(یک ساعت بعد)
مرینت:داشتم درباره اتفاق این دوماه با ادرین حرف میزدم که
از زبان مرینت:که صدای در اومد گفتم بفرمایید تا اینو گفتم یکدفعه در وا شد مارسل مامان و بابا و امیلی و ادرینا و اقای اگرست امدن تو و پشتشون دوتا پسر هم اومدن حتما اونا فیلیکس و مایکل بودند😍😍 وای خدای من اینا حتی از ادرین هم خوشتیپ ترن😍😍 (😈) وای مخصوصا مایکل
از زبان آدرین: مرینت خیلی داشت به فیلیکس و مایکل نگاه میکرد واقعا بهشون حسودیم شد خوب مرینت باید بگم که فیلیکس پسرخاله گمشده من بود
مرینت:واقعا
ادرین:اره
از زبان فیلیکس: وای مرینت چقدر خوشگله فکر کنم عاشقش شدم😍
سابین:خوب باید بگم مرینت مایکل برادر گمشدته
مرینت :وای خدای من ارزوم به حقیقت پیوست همیشه دوست داشتم مایکل داداشم باشه
خوشحالم میبینمت داداشی
مایکل:منم همینطور ابجی
(وجی :مرینت میشه بگی الان عاشق کی هستی🤔 ساغر :راست میگه🤨ادرین یا فیلیکس 🤨 مرینت:راستش من عاشق
وجی: کات😈
ساغر:دروغ میگه بیاید صفحه بعد میخوام یک چیزی بهتون نشون بدم
ایشون فیلیکس هستن
و ایشون مایکل برادر مرینت
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی
مرسی
فوقالعادست آجی جونی😍😍😍😍😍😍👐🏻
مرسی اجی جون😘😘
خودم هرچقدر کامنت بخای میدم فقط پارا بعدی رو بزار توی برسی
مرسی اجی حتما
پارت بعد امروز نمیتونم بزارم ولی فردا اگه تونستم میزارم
چند تا کامن میخای تا پارت بعدی
مرسی اجی
همین که نظر دادی برای من کافی بود اگه تونستم فردا میزارم چون امروز اصلا نمیتونم
فوق العاده زیبا بود
مرسی
پارت بعدی
چشم
عالی بود اجی
مرسی اجی جون
سلام
بچه ها بدون کامنت از پارت بعدی خبری نیست.