داستان زندگى تو و تهيونگ پارت ٢

سلام اميدوارم دوست داشته باشيد

اون تهيونگ بود اما من جواب ندادم و به هزارتا سختى اتاق نقاشى ان را پس گرفتم

تهيونگ داشت مى امد طرفم انگار باهام كار داشت سريع در اتاقم را بستم و خواستم برم كه يهو تهيونگ امد و گفت: سلام زنگ زدم ديدم جواب نمى دهى نگرانت شدم گفتم:حالا چيكارم داشتى؟ تهيونگ:ما بهت براى اهنگ جديدمون نياز داريم صداى تو عاليه مى شود بيايى براى اهنگ جديدمون خواستم جواب نه بدم كه يهو

دوستم سارا امد و گفت:چرا كه دوست نداشته باشه حتما گفتم:هى حداقل هماهنگ كنيد بعد بياييد تهيونگ با خنده:خوش حالم قبول كردى ساعت ٥ بيا براى تمرين و بعد تهيونگ رفت گفتم:ساراااااا😡😡 سارا:همينه كه هست 😆😆 گفتم:همين حالا بهش بگو من كار دارم سارا:نمى زنم😹😹 قيافه من😡😡😡😡😡😡

از زبان تهيونگ رفتم پيش اعضا و گفتم:قبول كرد جيمين:د*و*س*ش دارى؟ تهيونگ:اون فوق العادست يهو زنگ در را زدن اون لينا بود (بچه ها لينا ع*ا*ش*ق تهيونگ هست) لينا:شنيدم به يك دختر براى اهنگ جديدتون نياز داريد. تهيونگ:ممنون لينا ولى من يك نفر را پيدا كردم لينا:مهم نيست بيا بريم يك قهوه بخوريم تهيونگ:الان تميرين شروع ميشه لينا :پس بيا بريم اينجا يك قهوه بخوريم

تهيونگ:ب...ب..باشه ساعت٥ از زبان ا/ت گفتم:مجبورم برم سارا: بله مجبورى ا/ت سريع رفت وقتى رسيد ديد..

پارت بعد را بنويسم؟ ببخشيد اين پارت كم بود