11 اسلاید صحیح/غلط توسط: ریحانه انتشار: 4 سال پیش 180 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اومدم با یه قسمت جدید فوق العاده نظر فراموش نشه?
خب دوستان تا الان یه تغییراتی رخ داده اونم اینکه: پدر و مادر مرینت به خاطر یه اتفاق فوری برای یک ماه رفتن چین گابریل هم با اسرار ناتالی با هم به همراه سایمون(بادیگارد ادرین) برای یک ماه رفتن دانمارک خب حالا دیگه برید داستانو بخونید بفرمایید
از زبان ادرین: کاش زمان تو دیشب وای میساد و من تا اخرین روز عمرم مرینت رو در آ-غ-و-ش میگرفتم بهتره امروز برم بیرون و تو شهر گشت بزنم از زبان ریحانه:ادرین تبدیل شد و رفت و کل شهر رو گشت زد و در اخر نشست روی برج ایفل از زبان ادرین: هر گوشه شهر منو یاد تو میندازه مرینت اشک هام سرازیر شد نزدیک غروب بود چند باری خواستم برم پیش مرینت اما نتونستم داشتم توی خیابون ها میرفتم که دیدم مرینت از سینما اومد بیرون سرش پایین بود اروم اشک میریخت? خواستم برم پیشش که یهو
که یهو یه ماشین لوکس جلوش وایساد و سه تا پ-س-ر پریدن بیرون صبر کن ببینم اونا اکیپ مار هستن وای خدا اون اکیپ دخترارو م-ی-د-ز-د-ن اگه دختره پولدار باشه از خانواده دختره پول زیادی میگیرن اگه هم که اونقدر پول نداشته باشه که اونا رو راضی کنه اونو م-ی-ک-ش-ن تا خواستم حرکتی کنم اونا مرینت رو ب-ر-د-ن از زبان مرینت : از سینما بیرون اومدم که یهو اکیپ مار جلوم سبز شدن حالا دیگه مطمئنم م-ر-گ-م حتمیه☠ چون من اونقدر پول نداشتم که اینا راضی بشن تو همین فکرا بودم که منو بردن تو ماشین?داشتم به این فکر میکردم که چه بلایی قراره سرم بیاد که یه صدایی منو از تو افکارم در اورد اون پسر گفت: مرینت دوپن چنگ زیادی پول نداری پس منتظر م-ر-گ-ت باش?
ماشین رفت داخل یه ک-و-چ-ه اون تو یه ماشین لوکس دیگه بود که شیشه های کاملا سیاه سیاه بود یکی از پشت چشمامو بست و منو پ-ر-ت کرد تو اون ماشینه و رفتند یهو احساس کردم سرم رو پای یکیه....
که یهو چشمامو باز کرد بهش نگاه کردم لباسش کلا سیاه بود موهاش طلایی بود و چشمامش آبی صورتش از گچ هم سفید تر بود ترسیده بودم یعنی خیلی ترسیده بود که اروم ب-غ-ل-م کرد هر کار کردم ولم نکرد خیلی محم گرفته بودتم اروم منو نشوند رو پ-ه-ا-ش و ماشین حرکت کرد اون بهم گفت مرینت اروم باش من کاریت ندارم نترس بعد یه دستمال گرفت جلو دهنم باعث شد بی حال بشم نمیتونستم تکون بخورم یا حرف بزنم بی ح-س بی ح-س با اخرین جونم دستشو فشار دادم سرمو محکم تو ب-غ-ل-ش فشار داد و گفت تا شب باید اروم باشی نگران نباش چیزی خطرناکی نیست کاش میتونستم بزارم بری اما اگه این کارو بکنم همه خانوادت م-ی-م-ی-ر-ن تنها کاری که میتونم برات بکنم همینه که نزارم د-ر-د بکشی سرشو اورد پایین و بهم نگاه کرد و چشماشو اروم بست و ل-ب هاشو به ل-ب هام نزدیک کرد من هم که جون نداشتم فرار کنم برای همین اون تونست منو ب-ب-و-س-ه میترسیدم اما این پسره بهم ارامش میداد بالاخره و-ل-م کرد منو محکم تر گرفت و تو ب-غ-ش هی ف-ش-ا-ر-م میداد اروم سرشو اورد پایین و گزاشت رو سرم و چشماشو بست منم چشمامو اروم بستم و همونجا خ-و-ا-ب-م برد
چشمامو باز کردم داشت صدام میکرد گفت: بالاخره رسیدیم همینجاست بیدارشو مرینت بیدار شدم از تو ماشین اومدیم بیرون ماشین رفت منو و اون کنار یه جاده وایساده بودیم بیشتر منو ف-ش-ا-ر میداد راستش یه ارامش خاصی بهم میداد بهم گفت: مرینت فک کنم باید یکم منتظر بمونیم و رفت نشست بهم نگاه میکرد گفت: چه قدر چشمای زیبایی داری هوا تاریک شده بود که یهو صدای زوزه گرگ اومد به خودم ل-ر-ز-ی-د-م گفت:نترس من اینجام خودمو بیشتر تو ب-غ-ل-ش فشار دادم اونم همین کارو کرد که یهو صدای بوق یه ماشین اومد
پاشد و به ماشین نزدیک میشد بهم گفت:مرینت دلم نمیخواست از دستت بدم اما متاسفم که دیدم داره گریه میکنه? اصلا فازشو نمیفهمیدم? رفتیم نزدیک ماشین شیشه ماشین پایین اومد یه یارویی گفت امادست اونم گفت نمیشه این یکی رو بدید به خودم که اون یارو داد کشید که سریع کارشو انجام بده اونم سرشو انداخت پایین در ماشینو باز کرد و بهم گفت متاسفم و ل-ب هامو ب-و-س-ی-د و در ماشین رو بست ماشین شروع به حرکت کرد اون یارو گفت : اولین برا اون پسر برای یکی اینجوری کرده باشه و گفت خوب مرینت اماده باش زیاد طول نمیکشه بعد از ساعت ها رانندگی بالاخره وایساد
از زبان ادرین : دنبال مرینت میگشتم که یهو یه ناشناس بهم زنگ زد جواب دادم گفت: اقای اگراست برای اولین بار و اخرین بار تو عمرم ازت کمک میخوام مرینت در خطره به این ادرس برو?? ای وای باید سریع برم و نجاتش بدم بعد از ساعت ها بالاخره به ساحل رسیدم خیلی عجیب بود?? هی جلو رفتم تا یه ماشین دیدم که درش بازه اهمیت ندادم و به راهم ادامه دادم تا اینکه یهو .....
خب منتظر قسمت ۴ باشید دوستان خیلی کم نظر میدید من نیاز برای انرژی برای ادامه داستانم دارم اگه دوست ندارید ادامه بدم بگید من رو این داستان خیلی وقت گزاشتم
از خوندن نظر هاتون لذت میبرم و از همشون استفاده میکنم پس نظر بدید چون از نظرات شما تو داستان استفاده زیادی میکنم
نظر دادن فراموش نشه??
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالی
قسمت جدید در حال برسیه
عالیه ادامه بده
سلام به دوستان عزیز
من امتحانام شروع شده و پشت سر همن و وقت زیادی ندارم اما قول میدم که به زودی تست بعد رو بنویسم