
ماه خونین یه وانشات عاشقانه و درام جذاب برای طرفدارای خوناشام (از جمله خودم 👈🏻👉🏻) تعداد پارت:ده پارت
_چرا اینقدر دیر کردی؟ +سلام ، علی هی سوال پیچم میکرد و بچه ها میخواستن باهام بیان واسه همین طول کشید بپیچونمشون _علی زیاد تو نقشش فرو رفته بخاطر لهجه بامزش برای تلفظ اسم علی خندم گرفت ، اما... چی؟؟؟....علی و نقشش؟؟؟ +تو علی رو میشناسی؟ _از افراد خودمونه حالا کیفت بده با تعجب و منگی کیفم رو بهش دادم که به گوشی از توش در آورد +این مال کیه ؟ تو کیف من چیکار میکنه ؟ کار علی واسه همین گیر داده بوده بهت که بتونه این رو بندازه تو کیفت
توی یه برنامه مخفی رفت و یکسری عکس و نوشته رو باز کرد و خوند . _نقشه عوض شده میخواد تو رو به بهونه پروژه زیست شناسی نگه داده و بقیه رو بفرسته خونه. +اینجوری که بهتره ! راحت تر میتونیم دخلش رو بیاریم بدون اینکه کسی بفهمه _اره ولی اگه من تنها بودم بهتر بود چون الان نگران امنیت توام ، نمیتونی به تنهایی باهاش بجنگی نگرانی توی چشمای شیطونش موج میزد و خلسهی قشنگی رو به وجود آورده بود ، مست چشم هاش بدون توجه به حرفام گفتم +من تنها نیستم تو رو دارم وقتی متوجه حرفی که زدم شدم سعی کردم درستش کنم
+من تنها نیستم عضوی از خاندان جئون ومپایرم که نمیدونم چی هست تیکه آخر حرفم زیاد به مزاجش خوش نیومد اما یه لبخند کمرنک زد و اعتراف کردم خیلی زیباست .... خاک تو سرم سینگلی زیاد بهم فشار آورده چه چیزایی راجب به پسر مردم میگم +کی بچه ها رو میفرسته !؟ _امشب ، خودت رو آماده کن و یجوری نشون بده که یعنی نمیدونستی و تعجب کردی +باشه . پس من میرم ، فعلا! . . . همونطور که انتظار میرفت بچه ها برگشتن خونه ، و اما من موندم و کیم تههیونگ . تو فکر بودم که صدای ضربه به پنجره توجهم رو جلب کرد . وقتی پرده رو کشیدم جونگکوک رو دیدم . پنجره رو باز کردم تا از تراس بتونه وارد اتاق بشه . +چیزی شده این وقت شب!؟ _مسلما توقع نداشتی که بزارم با اون قاتل روانی یکجا تنها باشی ؟؟
از این توجهش دلم گرم شد . کنارم روی تخت نشست . باز رفته بودم تو فکر و به اتفاقات اخیر فکر میکردم _ا/ت +بله _به چی فکر میکنی ؟ +به اتفاقات اخیر و جواب سوالاتی که هنوز بهشون نرسیدم _خوابت نمیاد ؟ +نه _پس سوالاتت رو بپرس تا جواب بدم فکر کردم شوخی میکنه اما از نگاهش همچین چیزی باز خورد نمیشد . +اون کسی که علی به جار...اه ، تههیونگ گفت میاد کیه؟ _اون شخص منم که برای گمراهی تههیونگ بهش گفتیم فردا میام
+با من چیکار داره ؟ چرا میخواد من رو بکشه ؟ اونکه الان به قدرت رسیده ؟ _ تو از خیلی چیز ها خبر نداری اون میخواد تو رو جلوی چشم های من بکشه تا من نابود بشم و خاندان جئون ومپایر از هم بپاشه. +چرا تو بخاطر مرگ من نابود بشی؟ _شاید یه روز این سوال رو بهت جواب دادم +چرا وقتی برای اولین بار تو اتاق کار تههیونگ دیدمت برق چشم هات و عطر تنت مثل دلآرام بود؟ _چون اون خواست مثل من بشه و مثل من شدن یک فرق کوچولو با تو داره . وقتی مثل من بشی برق چشم هات به ماه و عطر تنت به قربانیات ربط داره . هرچقدر آدم های بد قربانیت باشن و زمین رو از آدم های بد پاک کنی عطر تنت خوشبو تر میشه. +چطوری آدم بد ها قربانیت میشن؟ _سوال بعد +میشه منم مثل تو و دلی بشم؟ _میدونی مثل من و دلی شدن یعنی چی؟ +نه _پس سوال بعد +میتونم من تههیونگ رو نابود کنم؟ _نه +برای چی؟ _اون باید به روش سنتی بمیره و تو نمیتونی +خواهش میکنم ، یادم بده با روش سنتی نابودش میکنم . هرچی که بگی رو گوش میکنم . _نه دیگه تکرار نکنم ، الانم بخواب فردا روز سختی در پیش داریم.

منتظر پارت های بعدی باشید 🖇⚡این وانشات متفاوته چون توی کره نیست و خیلی تصورش براتون راحت تره لایک و کامنت و فالو یادتون نره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)