
سلام سلام شما عزیزان قراره پارت دهم تشنه ی خونتم رو بخونید
مرینت: چشمام رو باز کردم دیدم تو اتاقمم خیلی گرسنه بودم رفتم آشپز خونه یکم آب خوردم از جایی که همه چیز حاظر بود یه ماکارون خوردم چون آب زیاد خورده بودم دیگه گرسنه نبودم رفتم دوباره اتاقم لباس عوض کردم مو هام شناخته شده بود شونده زدم و کیفم و بر داشتم می خواستم بگم بیرون که یهو
یهو ماریا جانم سبز شد گفتم چه م ر گ ته نزدیک بود سکته کنم آآآه برو کنار می خوام برم به مامان بگم دارم میرم . ماریا : لازم نیست بیا بریم من بعد به مامان میگم . رفتیم بیرون رسیدیم به آدرین مرینت رفت سوار ماشین من به آدرین گفتم حالا نوبت توِ. آدرین : رفتیییم تا رسیدیم مدرسه زنگ خورد رفتیم داخل کلاس کیم داشت خانوم بوستیه رو مسخره میکرد مرینت می خواست بخنده که من یکم به هش نزدیک شدم و دستش رو سفت خیلی دردش گرفت و همون موقع خانوم بوستیه اومد کیم هنوز داشت خانوم بوستیه رو مسخره میکرد خانوم گوشش گرفت گفت :بیا بریم دفاتر مدیر ببینم بازم مسخره بازی در میاری یا نه .
آدرین:رفتییییم تا رسیدیم مدرسه زنگ خورد رفتیم داخکلاس کیم داشت خانوم بوستیه رو مسخره میکرد مرینت می خواست بخندهکه من یکم به هش نزدیک شدم و دستش رو سفت گرفتم که دردش گرفت بعد ول کردم چون خانم بوستیه اومد کیم هنوز داشت خانوم بوستیه رو مسخره میکرد خانوم گوشش گرفت بیا بریم دفاتر مدیر ببینم بازم مسخره بازی در میاری یا نه. بعد که خانوم اومد درس تدریس کرد و بعد زنگ خورد همه رفتیم بیرون. مرینت: آدرین یه جا تنها گیر آوردم گفتم آ ق ا ی آگ راست میشه بگید چرا مچ دستم و سفت گرفته بودید نمی دونی دستم درد میگیره. آدرین: ام امم می دونی دستم از کنترلخارج شد بعد دست تو رو گرفت. مرینت : بی مزه 😒
مرینت : بعد مدرسه رفتیم خونه رفتم اتاقم روی تخت دراز کشیدم رو خسته کننده ای بود کم کم خوابم برد . آدرین : تا آوردی خونه مرینت رفت و ماریا و فلیکس جلوم پدیدار شدن ماریا گفت . ماریا:خب چی شد بگو تا نهوندن ذهنتو. آدرین : می خواست تو کلاس بهتره مچ دستش رو سفت گرفتم . ماریا:خوووووب 😡. آدرین : ب ب ب بعد از کلاس خواست دلیلش رو بدونه گفتم دستم از کنترل خارج شد بعد دست تو رو گرفت. فلیکس : بخونه بهتر از این پیدا نکردی واقعا به مغزت فشار آوردی. آدرین : اضطراب داشتم تو که جای من نبودی تو اون موعق فقط همین به ذهنم رسید پرفسور.
ماریا : باشه دیگه از سوالون خجالت بکشید واسه یه مسئله ی کوچیک مثل یک و گربه افتادین به جون هم اِ . آدرین : دیدم مایکل داره همون جا پرسه میزنه به بچه ها گفتم ساکت باشین گفتن چرا گفتم چون مایکل همین دور بله یادتون باشه به این موضوع فکر نکنید و گر نه ذهن توت رو می خونن و گرفتار میشیم . ماریا و فلیکس : اوهووم. مرینت :از خواب بیدار شدم مامانم سلام زد که ناهار بخوریم رفتم ناهار خوردم بعدش خواستم مسواک بزنم که دیدم 😱
خب خب آرامش تو پارت بعد معلوم میشه دوستان امید وارم لذت برده باشید لایک یادتون نره خداحافظ😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود💋🌹
ممنونم
عالی بود بعدی
مرسی . چشم
عالی بود پارت بعدی
مرسیییی