
داستان از شوگولی کیوتم
سلام من شوگا هستم امیدوارم بتونم اینجا دوست پیدا کنم) صداش تو سرم می چرخید خیلی جذاب بود و هات دانش آموز جدید دانشگاه باید میومد پیش من معلوم بود پولدار هست مارک لباسش خیلی معروف گرونه اومد پیشم نشست سلام کرد و گفت:«چرا ماسک می زنی؟ چشات که قشنگه مشکلی داری؟ گفتم: کسی نباید دندونای منو ببینه حتی موهامو! پس ولم کن (چون تو یه خوناشام و موهاتم سفید و قرمز هست همه بچه ها دانشگاه می دونن بعضیا سو استفاده می کنن بعضیا هم دلداریت میدن که فقط یه داداش داری) از زبون شوگا؛:«فکر کنم دوست نداره با من دوست شه چرا همه به یه تار موش که معلومه زل زدن؟ خوب دوست داشته موهاشو قرمز کنه و چرا به گردن من زل زدن؟ زنگ آخرش شوگا:«میگم جین(این جین فقط اینجا دانش آموزه) این دختره ات چشه؟ ازش پرسیدم چرا ماسک می زنه اونم گفت ولم کن جین:«اممم خب اون یه آدم عادی نیست شاید یه چیزی تو مایه های خوناشام شوگا:چیییییییی؟ خوناشامممممم؟ برا همین موهاش رنگ قرمزه؟ جین:« آره ولی لطفا بهش نگو اون فقط یه داداش داره که ترکش کرده و واقعا مسخرش می کنن
چند ماه بعد شوگا:«چرا حس می کنم ات رو دوست دارم اون یه خوناشام بی احساس هست با موهای عجیب از چیش خوشم اومده؟ ات:از وقتی شوگا اومده مدرسه مون همه صد برابر بیشتر مسخرم می کنن دیگه تحمل ندارم امروز بدون ماسک میرم دانشگاه آره من خوناشام یه خوناشام تنها! که امروز می خواد انتقام بگیره ولی دلم نمیاد با شوگا کاری کنم من احمقم اون باعث شد همه تمسخر آمیز نگام کنن حالا نمی خوام خونشو بخورم؟ بگذریم خیلی وقته خون نخوردم یکم هم گشنمه دانشگاه من دارم بدون ماسک و کلاه میام با دندونای قشنگم و موهای جذابم! تو دانشگاه ات میشینه کنار شوگا و میگه :«بهت نمیاد اهل مست کردن باشی دیشب الکل خوردی؟ اووو 3 شات؟ یکم زیاد نیست؟ ولی برا من خوبه شوگا:« چی از جونم میخ. ای با اون دندونای ترسناکتر؟ (نکته:توشوگازود رسیدین و تنهایید) یه بشکن می زنی و در قفل میشه! تو:«خون خوشمزه تو! وتا جون داره خودشو می خوری تو: اوففف خیلی خونت خوشمزه است و همینطور غلیظ مزه ی خون انخ ماهو رو میدی (همون کائنه تو یوسف پیامبر) شوگا:(چون جون نداره آروم) تو یه خو و و داشتم لعنتی ولی جذابی خواستم تا زندم بهت بگم دوست دارم با این حرفش عقل از سرت پرید با چاقو ای که تو کشو بود(برا نصف کردن خوراکی) دستتو زخم کردی و تا تونستی در حدی که بهوش بیاد
وقتی بهوش اومد گفت: چرا بهم خون دادی؟ مگه جون یه انسان برات مهمه؟ گفتی؛ « بود گفت:«یعنی چی منظورت چیه چشم قشنگ؟ گفتی :« من نمی خواستم قاتل شم از دستم بهت خون دادم تا زنده بمونی حقمه اگه ازم متنفر شی و زندگیمو ازین بد تر کنی ولی الان خون من تو رگات هست تو هم خوناشام💔😭شدی همش تقصیر منه احمقه چون تقریبا می دونستید همو دوست دارید لباشو رو ل+ب+ا+ت گذاشت و گفت :« خوناشام بودن با تو فرق داره بیبی
مات مبهوت نگاش کردی (تو⚡) ⚡برات مهم نیست دیگه انسان نیستی؟ شوگا✨نه چون الان می تونم واقعا عاشقت باشم داشتید همو می بوسیدید که
پارت دو رو بزارم؟
دوستون دارم بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)