6 اسلاید صحیح/غلط توسط: ☆saghar☆ انتشار: 3 سال پیش 116 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من اومدم با یک پارت دیگه ناظر عزیز لطفا منتشرش کن🙏 دوستان ۲ صفحه اول شاید کوتاه باشه ول در عوض ۲ صحه اخر طولانی
شروع پارت ۳ داستان(عشق معجزه)
از زبان ادرین:خانواده دوپنچنگ قرار امروز بیان خانه ما خانم مرینت شما امروز میتونید با من به خانه ما بیاید و شب خانوادتون را ملاقات کنید.
مرینت: واقعا
ادرین:بله چرا که نه
مرینت:واقعا ممنونم ازتون
ادرین:خواهش میکنم و خانم الیا فکر کنم نیننو خانواده سزار را بشناسه
الیا: مرسی اقای اگرست
ادرین:میتونید منو ادرین صدا کنید
الیا:حتما پس شما هم منو الیا صدا کنید
ادرین:حتما
(فالش بگ به ساعت ۸ ساعتی که خانواده دوپنچنگ قراره به خانه ادرین اینا برند)
(و توی همین زمان ادرین مرینت را به مادر و پدرش و خواهرش معرفی کرده)
از زبان ادرین : داشتم با مرینت صحبت میکردم که زنگ خونه را زدن خانواده دوپنچنگ بودن پشت در به مرینت کمک کردم تا دم در بتونه بیاد وقتی خانواده دوپنچنگ اومدن وقتی مربنت دیدن خشکشون زد از زبان خودم یعنی راوی:،بعد از گذشت ۲ یا ۳ دقیقه سابین پرید بغل مرینت ولی مرینت نمیتونست ببینه از ادرین پرسید ادرین ایشون کی هستن ادرین در جواب مرینت گفت مرینت ایشون مادرت هستن سابین دوپنچنگ مرینت وقتی اینو شنید سریع سابین بغل کرد بعد تام و مارسل هم بهشون اضافه شدن و این شد اولین بغل خانوادگی
بعد از اینکه خانواده دوپنچنگ نشستند سابین از مرینت پرسید :دخترم چرا وقتی بغلت کردم از ادرین پرسیدی ایشون کی هستن
مرینت : مادر راستش من نابینا هستم😔
سابین:چی😳
تام : سابین حتما موقع اون اتفاق اینجوری شده😔
مرینت:ک .... کدوم اتفاق😳
تام : راستش
(فلش بگ به ۱۴ ساله پیش یعنی ۴ سالگی مرینت)
از زبان خودم: مرینت به همراه خانوادش داشتند به خانه خاله مرینت میرفتند ولی در حین راه ترمز ماشین نگرفت و ماشین زیر یک ماشین سنگین رفت و به ته دره پرت شد اتش نشانی و امبولانس سریع خودشونو به محل حادثه رسوندن سابین و تام و مارسل را از ماشین در اوردند وای اومد تا مرینت را بردارند ماشین منفجر شد و در همون موقع پیرمردی داشت از اونجا رد میشد و تا قبل از این که ماشین منفجر بشه پیرمرد مرینت را از ماشین در اورد و به سمت کلبه خودش رفت اون پیرمرد تقریبا ۸۵ ساله بود و نمیتونست از مرینت مراقبت کنه بخاطر همین مرینت را به یتیم خونه برد( و الان شاید براتون سوال پیش بیاد مرینت تو اتفاق اتیش سوزی نبود پس چجوری نابینا شد دوستان خانواده دوپنچنگ داشتن با راننده به مهمونی میرفتن و مرینت به همراه تام جلو نشسته بودن و وقتی ماشین زیر ماشین سنگین رفت مرینت به چشمش اسیب رسید و اون بخاطر اسیب شدیدی که به چشم و سرش وارد شده بود به کما رفت و دکتارا گفته بودن اگه بعد ۳ ماه بهوش نیاد نابینا میشه و فراموشی میگیره و مرینت بعد ۶ ماه بهوش اومد و هم فراموشی گرفت هم نابینا شد و دوستان اینم بگم که مرینت توی بچگیش قبل از اون حادثه چماش ضعیف بود و عینک استفاده میکرد بخاطر همین چشمش ضربه بدی خورده بود.)
و تام هم ضربه مغزی شده بود و نزدیک دوماه تو کما بود ولی دکترا گفته بودن اگه تا ۴ ماه بهوش نیاد فلج میشه
و سابین و مارسل چون عقب نشسته بودن فقط دست و پاشون شکسته بود و حافظشون از دست داده
و اون هاهم بعد ۱ ماه حافظشون برگشت
و همه اون موقع فکر میکردند که مرینت مرده تا زمانی که امروز مرینت را دیدند
(پایان فلش بگ )
مرینت:یعنی من بر اثر تصادف اینجوری شدم😳
تام:بله و فقط یک چیز میتونه تورو از این وضعیت نجات بده
مرینت:چه چیزی
تام :بعدن خودت میفهمی
سابین : درسته ولی مطمعن باش خوب میشی دخترم راستی تو تا الان کجا زندگی میکردی و با کی ؟
مرینت :راستش من تا ۱۵ سالگی توی یتیم خونه بودم ولی توی یتیم خونه همه بچه ها منو اذیت میکردن بخاطر نابینا بودن فقط ۳ نفر بودن که منو حمایت میکردن یکی از اون ۳ تا دختر و ۲ تا از اونا پسر و اگه به لطف این ۳ نفر نبود من الان داشتم توی یتیم خونه عذاب میکشیدم اسم اون دختره الیا و یکی از اون پسرا......
کات
تا اینجا اومدی اون پایین یک چیزی هست اگه میشه رنگشو تغییر بدی به من انرژی میدی
کردی
مرسی😊
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالییییییییییییییییییییییی بود
چالش:ارهههه❤️❤️
مرسی
چشم
عالی بود😍👌🏻
چالش:ارههههههههههه😄
مرسی اجی
چشم
به تست هام سر بزن اجی
دیروز بعضی از تستات دیدم اجی عالی بودند فقط من کلاس میرم زیاد وقت نمیکنم بیام توی تستچی امروز حتما بقیه تستات را میبینم
مرسی
چشم
عالی بود اجی پارت بعدی
ج چ:آره طولانی تر بنویس اجی
مرسی اجی
چشم